کلاه قرمزی ها: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «بندانگشتی|کتاب کلاه قرمزی ها: خاطرات شيخ عبدالکريم کريمپور === فرداده کتاب === '''نويسنده:''' زهره عليعسگري '''ويراستار:''' فرزانه قلعهقوند، طاهره کياني '''صفحهآرا:''' افسانه گودرزي '''ليتوگرافي، چاپ و...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:کلاه قرمزی ها.jpg|بندانگشتی|کتاب کلاه قرمزی ها: خاطرات | [[پرونده:کلاه قرمزی ها.jpg|بندانگشتی|کتاب کلاه قرمزی ها: خاطرات شیخ عبدالکریم کریمپور]]'''کتاب کلاه قرمزیها خاطرات شیخ عبدالکریم کریمپور، آزادهای روحانی، از اهالی نجفآباد اصفهان است.''' | ||
=== فرداده کتاب === | === فرداده کتاب === | ||
''' | '''نویسنده:''' زهره علیعسگری | ||
''' | '''ویراستار:''' فرزانه قلعهقوند، طاهره کیانی | ||
'''صفحهآرا:''' افسانه | '''صفحهآرا:''' افسانه گودرزی | ||
''' | '''لیتوگرافی، چاپ و صحافی:''' ایرانا | ||
'''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1397 | '''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1397 | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
'''شمارگان:''' 1000 | '''شمارگان:''' 1000 | ||
''' | '''قیمت پشت جلد:''' 380000 ریال | ||
'''تعداد صفحات:''' 360 | '''تعداد صفحات:''' 360 | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
'''شابک:''' 2 -15- 8220- 600- - 978 | '''شابک:''' 2 -15- 8220- 600- - 978 | ||
'''قطع کتاب:''' | '''قطع کتاب:''' رقعی | ||
'''نوع کتاب:''' خاطره | '''نوع کتاب:''' خاطره | ||
=== | === معرفی کتاب === | ||
کتاب کلاه | کتاب کلاه قرمزیها خاطرات شیخ عبدالکریم کریمپور، آزادهای روحانی، از اهالی نجفآباد اصفهان است. این کتاب را زهره علیعسگری در 3 فصل به نگارش درآورده است. آنچه در خاطرات این آزاده مورد توجه است، حرفهای زلال، معصومانه و خوابهای صادقانهای است که شاید در وهله اول باورپذیری آن کمی دشوار بهنظر برسد، اما شیخ عبدالکریم کریمپور و خوابهایی که تعبیر میشد چنان مورد تأیید دیگر آزادگان هماردوگاهی قرار دارد که جای هیچگونه شک و شبههای در واقعیت امر باقی نمیگذارد.شیخ عبدالکریم کریمپور پس از حضور در چندین عملیات سرانجام در شهریور 1364 به [[اسارت و اسیران|اسارت]] نیروهای دشمن درآمد و حدود شش سال از بهترین لحظات عمر خود را در [[اردوگاه]] های رمادی سپری کرد. | ||
=== | === گزیدهای از محتوای کتاب === | ||
دیدیم یک شیلنگ باریک سِرُم از سوراخ قفل درِ زندان وارد شد. از جایمان بلند شدیم ببینیم چیست. یکی از بچهها پشت در بود و با نجوا میخواست به ما بفهماند که مقداری آب قند داخل یک ظرف سرم ریخته و لولهاش را فرستاده داخل تا ما آن را بمکیم. به نوبت، سر شیلنگ را در دهانمان میگذاشتیم و مقداری آب قند میخوردیم ولی آنقدر نبود که سیر شویم. همین که میآمدیم مزهاش را بفهمیم، باید میرفتیم کنار و جایمان را به یک نفر دیگر میدادیم. بعضی وقتها هم چند تا بیسکویت داخل [[آب]] حل میکردند و ما از شیلنگ، آن را مک میزدیم. من وقتی لوله در دهانم بود و میمکیدم، به این فکر میکردم که بچهها با چه دردسری شیلنگ گیر آوردهاند و با چه دردسرهای بیشتری، دور از چشم عراقیها آن را به ما میرسانند. از خطر این کار برای آنها میترسیدم<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>. | |||
=== کتابشناسی === | === کتابشناسی === |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۴۲
کتاب کلاه قرمزیها خاطرات شیخ عبدالکریم کریمپور، آزادهای روحانی، از اهالی نجفآباد اصفهان است.
فرداده کتاب
نویسنده: زهره علیعسگری
ویراستار: فرزانه قلعهقوند، طاهره کیانی
صفحهآرا: افسانه گودرزی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: ایرانا
نوبت و سال چاپ: اول، 1397
شمارگان: 1000
قیمت پشت جلد: 380000 ریال
تعداد صفحات: 360
شابک: 2 -15- 8220- 600- - 978
قطع کتاب: رقعی
نوع کتاب: خاطره
معرفی کتاب
کتاب کلاه قرمزیها خاطرات شیخ عبدالکریم کریمپور، آزادهای روحانی، از اهالی نجفآباد اصفهان است. این کتاب را زهره علیعسگری در 3 فصل به نگارش درآورده است. آنچه در خاطرات این آزاده مورد توجه است، حرفهای زلال، معصومانه و خوابهای صادقانهای است که شاید در وهله اول باورپذیری آن کمی دشوار بهنظر برسد، اما شیخ عبدالکریم کریمپور و خوابهایی که تعبیر میشد چنان مورد تأیید دیگر آزادگان هماردوگاهی قرار دارد که جای هیچگونه شک و شبههای در واقعیت امر باقی نمیگذارد.شیخ عبدالکریم کریمپور پس از حضور در چندین عملیات سرانجام در شهریور 1364 به اسارت نیروهای دشمن درآمد و حدود شش سال از بهترین لحظات عمر خود را در اردوگاه های رمادی سپری کرد.
گزیدهای از محتوای کتاب
دیدیم یک شیلنگ باریک سِرُم از سوراخ قفل درِ زندان وارد شد. از جایمان بلند شدیم ببینیم چیست. یکی از بچهها پشت در بود و با نجوا میخواست به ما بفهماند که مقداری آب قند داخل یک ظرف سرم ریخته و لولهاش را فرستاده داخل تا ما آن را بمکیم. به نوبت، سر شیلنگ را در دهانمان میگذاشتیم و مقداری آب قند میخوردیم ولی آنقدر نبود که سیر شویم. همین که میآمدیم مزهاش را بفهمیم، باید میرفتیم کنار و جایمان را به یک نفر دیگر میدادیم. بعضی وقتها هم چند تا بیسکویت داخل آب حل میکردند و ما از شیلنگ، آن را مک میزدیم. من وقتی لوله در دهانم بود و میمکیدم، به این فکر میکردم که بچهها با چه دردسری شیلنگ گیر آوردهاند و با چه دردسرهای بیشتری، دور از چشم عراقیها آن را به ما میرسانند. از خطر این کار برای آنها میترسیدم[۱].
کتابشناسی
- ↑ قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،