مبدا تبادل اسرا: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « ===مقدمه === مبدا تبادل اسرا اردوگاه موصل 1 انتخاب شد و تبادل اسرا از آنجا شروع شد. ===کاروان اول=== اولین گروه هزار نفری از اردوگاه موصل 1 انتخاب شدند. عراقیها آنها را از بقیه جدا و هفتصد نفر باقیمانده را به طبقه بالای اردوگاه منتقل کردن...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. [[آب]] بهسختی یافت میشد. در چهره برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. [[نماز]] را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به [[اردوگاه]] همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد. | کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. [[آب]] بهسختی یافت میشد. در چهره برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. [[نماز]] را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به [[اردوگاه]] همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد. | ||
آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطه صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین شام پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول [[اسارت و اسیران|اسارت]] معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطه پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید: «مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.» | آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطه صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین شام پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول [[اسارت و اسیران|اسارت]] معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطه پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید: «مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.»<ref>این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعهای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان موجود میباشد.</ref> | ||
نیز نگاه کنید به [[بازگشت آزادگان به وطن]]؛[[اردوگاه موصل 1]] | نیز نگاه کنید به [[بازگشت آزادگان به وطن]]؛[[اردوگاه موصل 1]] |
نسخهٔ ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۵۳
مقدمه
مبدا تبادل اسرا اردوگاه موصل 1 انتخاب شد و تبادل اسرا از آنجا شروع شد.
کاروان اول
اولین گروه هزار نفری از اردوگاه موصل 1 انتخاب شدند. عراقیها آنها را از بقیه جدا و هفتصد نفر باقیمانده را به طبقه بالای اردوگاه منتقل کردند. صبح روز بیستوپنجم، اعضای کمیته صلیب سرخ به اردوگاه آمدند و اسامی آنان را یادداشت کردند. از هرکس این پرسش را میکردند که آیا مایل است به ایران بازگردد یا میخواهد به کشورهای خارجی پناهنده شود؟ هیچکس درخواست پناهندگی نکرد. بعدازظهر همان روز، کاروان هزارنفری آماده حرکت شد. اتوبوسها را در ورودی اردوگاه مستقر کرده بودند. آزادگان برای نخستینبار بدون چشمبند و دستبند به بیرون از اردوگاه برده میشدند و میتوانستند اردوگاه را از بیرون مشاهده کنند؛ همینطور وسعت آسمان و دشت وسیع پیرامون اردوگاه را. ظاهر اردوگاه از بیرون بسیار زمخت و خشن بهنظر میآمد. کاروان آزادگان بهسمت ایستگاه قطار شهر موصل و از آنجا بهسمت بغداد و سپس بهسوی مرز خسروی به حرکت درآمد.
کاروان دوم
کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان اردوگاه موصل 1 و اردوگاه موصل 2 بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. آب بهسختی یافت میشد. در چهره برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. نماز را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به اردوگاه همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد.
آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطه صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین شام پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول اسارت معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطه پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید: «مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.»[۱]
نیز نگاه کنید به بازگشت آزادگان به وطن؛اردوگاه موصل 1
کتابشناسی
بیژن کیانی شاهوندی
- ↑ این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعهای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان موجود میباشد.