مخفیگاه: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
=== اشیايی كه مخفی میشد === | === اشیايی كه مخفی میشد === | ||
انواع کاغذ برای نوشتن، مداد و خودکار، نوشتههای دربارة قرآن و احادیث و روایات، بعضی جزوههای دستساز کوچک آموزشی و اشیای گرانقیمت مانند ساعت یا انگشتر، لوازم پزشکی و دارویی، [[رادیو]] و دیگر وسایل ارتباطی غیر از تلویزیونی که خود عراقیها در آسایشگاهها تعبیه کرده بودند، لوازم دستساز اسرا در انواع و اشکال مختلف خوراکی و پوشاکی و امثال آن ازجمله وسايلي بود كه از ديد بعثيها پنهان ميشد. «صیاد خیلی نگران بود و مدام میپرسید: انگشتر یادگاری مادرم را کجا قایم کنم؟ او بهخاطر مشکل پایش با عصا راه میرفت. گفتم: چطوره توی عصات قایم کنی؟ زیر عصا یک قطعة پلاستیکی بود. اگر آن را برمیداشتیم، داخلش خالی بود. انگشتر را توی یک نایلون گذاشتیم و با فشار، آن را توی عصا جاسازی کردیم. بعد قطعة پلاستیکی را گذاشتیم سر جایش. شش ماه گذشت، بازرسیهای پشت هم انجام میشد. حتی چندبار عراقیها عصا را از صیاد گرفتند و با همان، توی سروکلة خودش و بقیه زدند، اما هیچ وقت شک نکردند که چیزی توی عصا باشد... تا اینکه پایش خوب شد و مجبور شد انگشتر را از توی عصا دربیاورد و آن را تحویل عراقیها بدهد... به ذهنم رسید انگشتر را توی خمیردندان جاسازی کنم. تیوپ خمیردندان را آوردم و یکسوم آن را خالی کردم. پرچ آن را باز کردم. انگشتر را گذاشتم توی پلاستیک و از پایین تیوپ، گذاشتم توی آن. بعد پرچ بازشده را بستم و خوب فشار دادم که سفت شود... آنهایی که کاغذ یا مغز مداد داشتند، با همین روش از چشم عراقیها پنهانش میکردند... یک مدتی هم انگشتر را توی باغچة توی محوطة [[اردوگاه]] پنهان میکرد، اما باغچه جایی نبود که امن باشد... یکی از همشهریهای صیاد، مهرساز و آدم قابل اعتمادی بود. به او پیشنهاد دادیم و او انگشتر را توی یک نایلون نازک بست و یک مهر عالی برای صیاد درست کرد. انگشتر تا آخر اسارت توی مهر جاخوش کرد و ماند. بعد از اسارت فهمیدم صیاد، انگشتر را با خودش به ایران آورد.»<ref | انواع کاغذ برای نوشتن، مداد و خودکار، نوشتههای دربارة قرآن و احادیث و روایات، بعضی جزوههای دستساز کوچک آموزشی و اشیای گرانقیمت مانند ساعت یا انگشتر، لوازم پزشکی و دارویی، [[رادیو]] و دیگر وسایل ارتباطی غیر از تلویزیونی که خود عراقیها در آسایشگاهها تعبیه کرده بودند، لوازم دستساز اسرا در انواع و اشکال مختلف خوراکی و پوشاکی و امثال آن ازجمله وسايلي بود كه از ديد بعثيها پنهان ميشد. «صیاد خیلی نگران بود و مدام میپرسید: انگشتر یادگاری مادرم را کجا قایم کنم؟ او بهخاطر مشکل پایش با عصا راه میرفت. گفتم: چطوره توی عصات قایم کنی؟ زیر عصا یک قطعة پلاستیکی بود. اگر آن را برمیداشتیم، داخلش خالی بود. انگشتر را توی یک نایلون گذاشتیم و با فشار، آن را توی عصا جاسازی کردیم. بعد قطعة پلاستیکی را گذاشتیم سر جایش. شش ماه گذشت، بازرسیهای پشت هم انجام میشد. حتی چندبار عراقیها عصا را از صیاد گرفتند و با همان، توی سروکلة خودش و بقیه زدند، اما هیچ وقت شک نکردند که چیزی توی عصا باشد... تا اینکه پایش خوب شد و مجبور شد انگشتر را از توی عصا دربیاورد و آن را تحویل عراقیها بدهد... به ذهنم رسید انگشتر را توی خمیردندان جاسازی کنم. تیوپ خمیردندان را آوردم و یکسوم آن را خالی کردم. پرچ آن را باز کردم. انگشتر را گذاشتم توی پلاستیک و از پایین تیوپ، گذاشتم توی آن. بعد پرچ بازشده را بستم و خوب فشار دادم که سفت شود... آنهایی که کاغذ یا مغز مداد داشتند، با همین روش از چشم عراقیها پنهانش میکردند... یک مدتی هم انگشتر را توی باغچة توی محوطة [[اردوگاه]] پنهان میکرد، اما باغچه جایی نبود که امن باشد... یکی از همشهریهای صیاد، مهرساز و آدم قابل اعتمادی بود. به او پیشنهاد دادیم و او انگشتر را توی یک نایلون نازک بست و یک مهر عالی برای صیاد درست کرد. انگشتر تا آخر اسارت توی مهر جاخوش کرد و ماند. بعد از اسارت فهمیدم صیاد، انگشتر را با خودش به ایران آورد.»<ref>ذكريايي، مریمسادات (1390). هفت سین روی خاک. مازندران: ساری.</ref>. | ||
=== علت ممنوعيت برخی اشیاء === | === علت ممنوعيت برخی اشیاء === | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
=== '''کتابشناسی''' === | === '''کتابشناسی''' === | ||
<references /> | |||
=== برای مطالعه بیشتر === | |||
داعی، علی (1387). نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بینالمللی دولت عراق. تهران: پیام آزادگان. | داعی، علی (1387). نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بینالمللی دولت عراق. تهران: پیام آزادگان. | ||
سلیمانزاده، محمد، اسیر اردوگاه 16 تکریت. منبع: مصاحبه، سایت پیام آزادگان، 1392. | سلیمانزاده، محمد، اسیر اردوگاه 16 تکریت. منبع: مصاحبه، سایت پیام آزادگان، 1392. |
نسخهٔ ۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۵۸
مكانهايي كه اسرا اشياي ممنوع ازنظر عراقيها را در آن پنهان ميكردند.
مقدمه
در دوران اسارت، به محلی که اسرا اشیاي ممنوعه- ازنظر عراقیها- را نگهداري میکردند، مخفيگاه گفته میشد: «دو نفر مسئول نگهداري از المنت بودند تا عراقیها پیدایش نکنند. روزها دو تکه سیم را جدا میکردند و هرکدام را یکجا توی آسایشگاه مخفی میکردند. المنت را هم میگذاشتند زیر پایة روشویی داخل آسایشگاه. معمولاً یک ماه که استفاده میکردیم، لو میرفت و میگرفتند میبردند. دوباره بچهها میگشتند تا سیم پیدا کنند و المنت بسازند و باز همان آش و همان کاسه.»[۱]
مکان مخفيگاه
مخفيگاه در اردوگاه شامل سرویسبهداشتیهای عمومی، باغچههای داخل محوطه، درون کیسة انفرادی افراد، لابهلای درز پتوها و لباسهای کهنه، خمیردندان، مُهر و مانند آن بود که میتوانستند در داخل آن شیئی را جاسازی کنند تا از بازرسیهای گاه و بیگاه عراقیها، که ناگهانی و بدون اعلام قبلی بود، پنهان بماند: «سربازان عراقی به بهانههای گوناگون اقدام به تفتیش آسایشگاهها میکردند. در این تفتیشها همة وسایل موجود اعماز وسایل شخصی افراد که در کیسههای انفرادی بود تا پتو و غیره را به هم میریختند؛ بهگونهایکه پس از پایان تفتیش و خروج سربازان از آسایشگاه، چند ساعت از وقت اسرا صرف نظافت، مرتب کردن آسایشگاه و جدا کردن وسایل شخصی خود از دیگران ميشد. هر تکه از وسایل یک فرد در گوشهای از آسایشگاه پیدا میشد. در این تفتیشها، بخش قابلتوجهی مواد خوراکی تهیهشده از مقرری ماهانه بود كه سربازان عراقی از بین ميبردند؛ بهعلاوه همیشه در اینگونه مواقع، تعداد زیادی از اسرا را مورد ضربوشتم قرار میدادند.» [۲]
«گاهی هفتهای یکبار و گاهی پانزده روز یا ماهی یکبار تفتیش داشتیم... عراقیها یا خودشان تفتیش میکردند یا مسئولیت را میسپردند به اسرای جاسوسی که به آنها اعتماد داشتند. خودشان بالاسر جاسوسها میایستادند و نظارت میکردند. دور یقة پیراهنها، کمر شلوارها، درز پتوها و تمام سوراخ سنبههای آسایشگاه را زیرورو میکردند.... حتی زیر دمپاییها را هم میگشتند. پاکت سیگار را بعد از استفاده، باید حتماً دور میریختیم. حق استفاده از کاغذ زرورق داخل آن را نداشتیم... اگر کاغذ زرورق سیگار، مغز مداد، سوزن یا هر وسیلة ممنوعهای توی کولة کسی پیدا میکردند، کار طرف زار بود»[۱].
«بیشتر وقتها بچهها از جوّ حاکم بر اردوگاه حدسهایی میزدند و میگفتند امروز فرداست که بیایند بازرسی. هر وسیلة ممنوعهای که داشتند، پنهان میکردند. گاهی توی محوطة اردوگاه، چال میکردند. بعضیها لوازم ممنوعهشان را میدادند به کسانی که عراقیها آنها را برای تمیز کردن آسایشگاهشان یا برای بیگاری میبردند خارج از محوطة اردوگاه. خیلی کم پیش میآمد عراقیها وسایل ممنوعة ما را پیدا کنند، مگر مواقعی که ما را غافلگیر میکردند. غافلگیری زمانی پیش میآمد که یکی از جاسوسها، مشخصات اسیر و وسیلة ممنوعه و محل مخفی کردنش را به عراقیها گزارش میداد.»[۱]
اشیايی كه مخفی میشد
انواع کاغذ برای نوشتن، مداد و خودکار، نوشتههای دربارة قرآن و احادیث و روایات، بعضی جزوههای دستساز کوچک آموزشی و اشیای گرانقیمت مانند ساعت یا انگشتر، لوازم پزشکی و دارویی، رادیو و دیگر وسایل ارتباطی غیر از تلویزیونی که خود عراقیها در آسایشگاهها تعبیه کرده بودند، لوازم دستساز اسرا در انواع و اشکال مختلف خوراکی و پوشاکی و امثال آن ازجمله وسايلي بود كه از ديد بعثيها پنهان ميشد. «صیاد خیلی نگران بود و مدام میپرسید: انگشتر یادگاری مادرم را کجا قایم کنم؟ او بهخاطر مشکل پایش با عصا راه میرفت. گفتم: چطوره توی عصات قایم کنی؟ زیر عصا یک قطعة پلاستیکی بود. اگر آن را برمیداشتیم، داخلش خالی بود. انگشتر را توی یک نایلون گذاشتیم و با فشار، آن را توی عصا جاسازی کردیم. بعد قطعة پلاستیکی را گذاشتیم سر جایش. شش ماه گذشت، بازرسیهای پشت هم انجام میشد. حتی چندبار عراقیها عصا را از صیاد گرفتند و با همان، توی سروکلة خودش و بقیه زدند، اما هیچ وقت شک نکردند که چیزی توی عصا باشد... تا اینکه پایش خوب شد و مجبور شد انگشتر را از توی عصا دربیاورد و آن را تحویل عراقیها بدهد... به ذهنم رسید انگشتر را توی خمیردندان جاسازی کنم. تیوپ خمیردندان را آوردم و یکسوم آن را خالی کردم. پرچ آن را باز کردم. انگشتر را گذاشتم توی پلاستیک و از پایین تیوپ، گذاشتم توی آن. بعد پرچ بازشده را بستم و خوب فشار دادم که سفت شود... آنهایی که کاغذ یا مغز مداد داشتند، با همین روش از چشم عراقیها پنهانش میکردند... یک مدتی هم انگشتر را توی باغچة توی محوطة اردوگاه پنهان میکرد، اما باغچه جایی نبود که امن باشد... یکی از همشهریهای صیاد، مهرساز و آدم قابل اعتمادی بود. به او پیشنهاد دادیم و او انگشتر را توی یک نایلون نازک بست و یک مهر عالی برای صیاد درست کرد. انگشتر تا آخر اسارت توی مهر جاخوش کرد و ماند. بعد از اسارت فهمیدم صیاد، انگشتر را با خودش به ایران آورد.»[۳].
علت ممنوعيت برخی اشیاء
آنطور که از شواهد و مصاحبههای آزادگان برمیآید، عراقیها نمیخواستند ایرانیها از اخبار و اطلاعات ايران خصوصاً اطلاعات جنگ آگاه شوند، بنابراين راديو از ممنوعترين وسايل اردوگاه محسوب ميشد و يافتن آن مجازات شديدي به همراه داشت. (← رادیو ) آنها همچنين نميخواستند اُسرا هیچ نوع آموزشی ببینند و از نوشتن و خواندن بهرهمند شوند و با هرگونه اقدام فرهنگی مخالف بودند؛ (← آموزش) بنابراین کتاب، کاغذ و علیالخصوص مداد براي آموزش افراد ممنوع بود: «سربازان عراقی به دنبال توزیع قلم و کاغذ در هر نوبت از بازدید نمایندگان صلیب سرخ، قلم و کاغذ نوبت قبل را جمعآوری و در انبار اردوگاه نگهداري میکردند. این دفاتر انبارشده، خود یکی دیگر از منابع تأمين کاغذ مورد نیاز در اردوگاههای اسرای ثبتنامشده بود. اسرا با هر دردسری بود بهصورت مخفیانه به انبار راه مييافتند و مقداری از برگهای این دفترها را از انبار خارج میکردند. از دیگر وسایل ابتدایی برای آموزش، قلم است. با توجه به ممنوعیت داشتن قلم و کاغذ، اسرای ایرانی همواره دنبال راهی بودند تا قلم تهیه کنند. در اردوگاههای اسرای ثبتنامشده و در چهار سال و نیم اول اسارت که داشتن قلم و خودکار ممنوع بود، برداشتن خودکار از وسایل نمایندگان صلیب سرخ یکی از این راهها بهشمار میرفت. آنها برخیاوقات این عمل را نادیده میگرفتند و گاهی نیز به این کار اعتراض میکردند. راه دیگر، خریدن از سربازان عراقی بود که بیشتر در اردوگاههای مفقودین صورت میگرفت و گاهی هم دزدیدن از خود عراقیها و راه آخر این بود که خود اسرا به روشهایی یک نوشتافزار میساختند. تخته سیاه افراد شرکتکننده در کلاسهای سوادآموزی، خاک نرم بود. معلم نهضت با یک چوب، حرف را روی خاک مینوشت و شاگردانش آن را یاد میگرفتند.»[۲]
مجازات عراقیها
يافتن اشياي ممنوعه از مخفيگاهها با شكنجه، تنبيه، زندان انفرادي و گاه مجازات بسيار شديد ازسوي بعثيها همراه بود. براي نمونه، کمبود شدید دارو باعث میشد که اسرای سالمتر ازنظر جسمی به انحاء مختلف برای همبندیهایشان دارو تهیه کنند و برای مصارف مختلف آن را از چشم عراقیها پنهان نگه دارند يافتن دارو، قلم، خودكار،رادیو گاه باعث شديدترين برخورد عراقيها ميشد.
کتابشناسی
برای مطالعه بیشتر
داعی، علی (1387). نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بینالمللی دولت عراق. تهران: پیام آزادگان.
سلیمانزاده، محمد، اسیر اردوگاه 16 تکریت. منبع: مصاحبه، سایت پیام آزادگان، 1392.
یعقوبی، محسن (1392). فلفل در موصل. تهران: زمزم هدایت.
مریمسادات ذکریايی