عاشورای 1368 در اردوگاه 12: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
=== '''كتابشناسي''' === | === '''كتابشناسي''' === | ||
<references /> | |||
=== برای مطالعه بیشتر === | |||
سنگری، محمدرضا (1386). عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس. ج 1. قم: زمزم هدایت. | |||
خمینی، روحالله (1386). قوای مسلح در اندیشه امام خمینی. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. | |||
'''رضا امیرسرداری''' |
نسخهٔ ۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۳۵
اتفاقات رخداده در محرم 1368 در اردوگاه 12 تكريت.
تكريت مركز استان صلاحالدين عراق است. در زمان جنگ تحميلي هشت سالة عراق عليه ايران، در اين منطقه انبوهي از يگانهاي پشتيباني و پادگانهاي نظامي مستقر بود.
ضرورت اعمال كنترلهاي نظامي و ارتقاي فضاي امنيتي اردوگاههاي اسراي جنگي، موجب شده بود اين اردوگاهها عموماً در مجاورت يا در محدودة داخلی پادگانهاي نظامي يا در مناطق عمدتاً سنينشين و با گرايشهاي جانبدارانه به حزب بعث حاكم بر عراق تأسيس شوند. موقعيت منطقة تكريت باعث شد تا در دو سال پاياني جنگ بيشترين تعداد اردوگاههاي اسراي جنگي در اين منطقه تأسيس شود؛ بهگونهای که از حدود 20 اردوگاه اسرای جنگی، تعداد 9 اردوگاه در داخل محوطههاي نظامي تكريت و 7 اردوگاه آخر، طي سالهاي 1367 و 1368 تأسيس شدند. طي سالهاي جنگ، رزمندگاني كه به اسارت نيروهاي عراقي درآمدند در يك تقسيمبندي كلي به دو گروه «ثبتنامشده» در كميتة بينالمللي صلیب سرخ و «اسراي مفقودالاثر» تقسيم ميشدند. از اواخر 1365 و بعدها پس از پذيرش قطعنامه 598 ازسوي ايران، دشمن عراقي اسراي ايراني را بهعلل نامعلوم به كميتة بينالمللي صلیب سرخ معرفي نكرد[۱] .اين گروه در مدت اسارت، شرايط سخت و طاقتفرسايي را متحمل شدند و حتي از داشتن كمترين امکانات محروم بودند.
برخلاف مفاد كنوانسيونهاي 1899 و 1907 لاهه و پيمانهاي بعدي ژنو، كه بر رفتار انساني با اسراي جنگي تأكيد دارند، ارتش عراق بي هيچ ترس و واهمهاي، به بدترين شكل به شكنجه و آزار اسرا مبادرت ميكرد. عراقيها طي سالهاي جنگ، به بدرفتاري با اسرا شهره بودند كه علاوهبر ساختار نظام سياسي حاكم بر عراق، تعصبات قومي و مذهبي در ميان سربازان عراقي و نگهبانان اردوگاهها نيز از علل مهم اين بدرفتاري بهحساب ميآمد.
اردوگاه 12 تكريت نيز مانند بسياري از ديگر اردوگاههاي درون يك پادگان نظامي، در 28 فروردین 1367 تأسيس شده و محوطة اردوگاه با ديوارهاي ضخيم از سيمخاردار، از محدودة پادگان و محل رفتوآمد نظاميان عراقي جدا شده بود؛ بهگونهايكه در ساعات آزادباش، همواره تعدادي از سربازان عراقي با ترسي مشهود از آنسوی دیوارة سیمخاردار، زندگی اسرا را تحتنظر داشتند و در مواردی دور از چشم درجهداران و افسران به گفتوگو با اسرا میپرداختند.
علاوهبر ممنوعيت هر نوع كار جمعي اسرا، مقررات سختگيرانة ارتش عراق نيز برگزاري هرگونه مناسك مذهبي را درون واحدهاي نظامي جرم بهحساب ميآورد و بهشدت با اين امر مقابله ميكرد. اين در حالي بود كه مطابق مفاد كنوانسيونهاي لاهه، بايستي به اسرا اجازه داده شود تا فعاليتهاي ديني خود را بهجا آورند.درعينحال، قرار گرفتن اردوگاههاي اسرا در درون پادگانهاي نظامي و احتمال تأثير فعاليتهاي ديني اسرا بر سربازان عراقي موجب ميشد با انجام اين نوع فعاليتهاي اسرا، با محدوديت و شدت بيشتري برخورد شود. محدودیتهای یادشده در حالی اعمال میشد که دعا و مناجات انفرادی و جمعی و نيز عزاداري براي امام حسين (ع) و شهداي كربلا، طي سالهاي جنگ جزو لاينفك زندگي روزمرة رزمندگان ايراني در سنگرها بود و این مهم در سالهای اسارت نیز بهمثابة عاملي مهم در جهت تعميق فضاي معنوي اردوگاهها، درخواست هدايت ازطرف خداوند متعال و تقويت روحية مقاومت و نبرد با دشمن مورد اقبال اسرا واقع ميشد.
اجرای برنامههای مختلف فرهنگی، آموزشی و مذهبی، ایجاد شناخت بیشتر، همدلی و اتحاد را در بین اسرا تقویت کرد و فضای عمومی را بهسمت فعالیتهای گروهی سوق داد؛ بدینترتیب از سال دوم به بعد، فضایی دوستانهتر و قابل تحملتر بر اردوگاه حاکم شد.اسرا طی ماههای سپریشده، چندینبار در مقابل موضع نسبتاً انفعالی عراقیها در موارد مختلفی طعم پیروزی حاصل از اتحاد و انسجام را چشیده بودند. از آن جمله اجرای برنامههای هنری و فرهنگی با چاشنی آموزشهای مذهبی در آسایشگاهها با رعایت جنبههای احتیاطی بود.
تجربة گذشته و فرصت ماه محرم پیش روی، گردانندگان امور را بر آن داشت تا با استفاده از ایمان و علايق مذهبی اسرا و آمادگی آنان برای مشارکت در فعالیتهای جمعی، برنامهای را برای انجام عزاداری گروهی با حضور همة اسرا تدوین كنند. بدینترتیب چند روز مانده به آغاز محرم، استوار اصغر بلوری ارشد قسمت 2، پیامی ازطرف اسرا به یکی از نگهبانها رساند. مضمون پیام این بود: «ما قصد داریم در این روزها عزاداری کنیم، به فرماندة اردوگاه اطلاع دهید!»
مطابق انتظار، مخالفت عراقیها خیلی سریع و شدید اعلام شد. فرایند ارسال پیام و اعلام مخالفت طرف مقابل، چندبار دیگر هم تکرار شد و هربار فرمانده مقررات ممنوعیت عزاداری را چاشنی پاسخ تهدیدآمیز خود میساخت.
در مقابل اصرار اسرا بالأخره مقدم ضیاء، فرماندة اردوگاه، سکوت اختیار کرد (عبارت مقدم در ارتش عراق معادل درجه سرهنگ دومی است). دراینحال جمعی از نمایندگان آسایشگاهها ازجمله مجید نادری، شهرام یزدانی، رضا امیرسرداری، عزتالله خوشدل، ناصر زینعلی، حمید حسینی و... برنامهای را به این منوال تنظیم و به بقیه اعلام کردند:
- هشت شب اول محرم، اسرای هر آسایشگاه در داخل آسایشگاه بهطور همزمان و رأس ساعت مقرر عزاداری کنند.
- روزهای تاسوعا و عاشورا عزاداری در محوطة اردوگاه با حضور هيئتهای استانی مطابق نوبت تعیینشده برگزار شود.
- ميزباني از هيئتها بهنوبت براساس قرعة اسراي هر استان انجام شود.
- يك هيئت مشترك متشكل از اسراي سایر استانهاي كمجمعيت تشكيل شود.
- مداحان انتخابي هر هيئت دفترچههاي نوحه را ازطريق بازنويسي تكثير و آمادگي لازم را كسب كنند.
- شكري كه ماهها قبل از محل سهمية هريك از اسرا جمعآوري شده بود، براي تأمين شربت بهگونهاي استفاده شود كه تا ده روز جوابگوي پذيرايي از عزاداران باشد. بدیهی بود مقدار شکر بههیچوجه جوابگوی تهیه شربت با کیفیت معمول نبود؛ لذا شربت تهیهشده تنها مقداری آب، با طعمی بهندرت شیرین بود.
شب اول محرم: فرحان نگهبان عراقي پاس اول با شنيدن سروصدايي غريب، با عجله خود را مقابل پنجرههاي آسايشگاه شماره يك رسانید و با صحنهاي عجيب روبهرو شد: يك نفر در حال نوحهخواني، با چشماني گريان، سر تا پا خيس عرق و ملتهب و مابقي اسرا بياستثنا در حال سينه زدن!
فرحان حيرتزده فرياد كشيد: ساكت! و در برابر بيتوجهي اسرا، چندينبار با شدت و عصبیت بيشتري اين كلمه را تكرار كرد.
اسرا بياعتنا به فريادهاي خشمگين فرحان، غرق در خود، گريان و سينهزنان به كار خود ادامه دادند و نگهبان مستأصل برگشت و هراسان دور شد تا موضوع را به فرماندة اردوگاه اطلاع دهد.
دقايقي بعد فرحان برگشت و فريادكشان تهديد كرد كه موضوع را به مقدم اطلاع داده است. طولي نكشيد كه مقدم ضياء پشت پنجرة آسايشگاه حاضر شد و با تعجب همه را در حال عزاداري ديد. چندينبار با تمام قدرت فرياد كشيد: «ساكت! ساكت! اما كسي به او توجهي نكرد. نوحهخوان با مشاهدة مقدم، درحاليكه درست مقابل او ايستاده بود، بلندتر از قبل فرياد حسين حسين سر داد و بقيه هم بدون توجه به عواقب كار، بلندتر از قبل جواب نوحه را سر دادند و سينه زدند. دراينحين، صداي مقدم درحاليكه رگهاي گردنش بيرون زده بود، ديگر شنيده نميشد. طولي نكشيد كه مقدم در مقابل چشمان حيرتزده نگهبانها تعليمياش را زير بغل زد و راه آمدهاش را بازگشت و روزها و شبهای بعد هم تا مدتها در داخل اردوگاه رفتوآمد نکرد.
ازآنپس، هر شب در آسايشگاهها برنامة عزاداري سيدالشهدا پرشور ادامه يافت و نگهبانها تحتتأثير قاطعيت اسرا، واكنشي نشان نميدادند. البته اين احتمال هم وجود داشت كه مشغول طرح دردسري جديد باشند. درهرحال اسرا از غیبت مقدم و سكوت عراقيها نهايت استفاده را ميبردند.
هشت شب عزاداري شبانه در آسايشگاهها مطابق برنامه اجرا شد. براي عزاداری تاسوعا و عاشورا، سه آسايشگاه رديف وسط به شكل مناسبي با پتو فرش شد و وسايل اضافي آن خارج گرديد؛ بهگونهايكه فضاي داخلي شباهت زيادي به حسينيهها پيدا كرد.
هيئتهاي عزاداري كاملاً آماده بودند، نوحهسرايان و سخنرانان مطالب خود را مهيا داشتند؛ مكان و امکانات پذيرايي آماده بود و همه چشم به راه فرا رسيدن تاسوعا و عاشورا لحظهشماری میکردند.
رأس ساعت مقرر، دستههاي عزاداري از آسايشگاههاي 9 گانه بهطرف محل عزاداري حركت كردند. فضاي عمومي كاملاً تداعيكننده و يادآور تاسوعا و عاشوراي ايران بود؛ با این تفاوت که عزاداران جملگی لباسی سر تا پا زردرنگ بر تن داشتند.
دستههاي عزاداري رأس ساعت مقرر در محلهاي تعيينشده به هم پيوستند و هيئتی يكدست كامل شد. با ورود هيئت به محل عزاداري، مسئول آسايشگاه ميزبان به عزاداران خيرمقدم گفت. سپس يكي از اسرا مطالبي كوتاه و مفيد دربارة قيام امام حسين (ع) بيان كرد. در چنان فضایی، مفاهيم مطرحشده براي اسرا كاملاً ملموس و قابل درك بود؛ لذا تأثير چشمگيري بر روحية جمع بر جاي ميگذاشت؛ مفاهيمي چون ظلمستيزي، اداي تكليف، تلاش براي احیای دين و... .
نوبت به سينهزني كه رسيد، همه از جا برخاستند و هماهنگ با نوحهخوان بر سينه زدند. طولي نكشيد كه همه ملتهب و خيس عرق شدند. بعد از اتمام سينهزني، نوحهخوان به شرح مصائب سيدالشهدا (ع) و اهل بيت او پرداخت. سرها ميان زانوان، شانههاي لرزان اسرا كه موجي زردرنگ را پديد ميآورد و هقهق گريهها با صداي نوحهخوان در هم آميخت.
بعد از ختم عزاداري، هيئت ميزبان با شربتي كه تهيه ديده بود، از عزاداران پذيرايي كرد. خبري از نگهبانان عراقي نبود. به گفتة سيدكريم، يكي از نگهبانهاي قسمت، مقدم ضيا دستور داده بود همة نگهبانان در آسایشگاه خود بمانند. حتي خبري از سربازان پشت سيمخاردارها هم نبود. بيشتر اسرا عقيده داشتند او نگران تأثير احتمالي عزاداري بر نيروهاي تحت امر خود بوده است.
درهرصورت برگزاري اين مراسم از دو جهت روحية اسرا را طراوت بخشيد: ازيكطرف آنها طعم پيروزي و نتيجة هماهنگي و يكدستي را چشيدند و ازديگرسو كمي از درد جانكاه خود را با يادآوري آلام و رنجهاي حضرت سیدالشهدا و ياران شهید و خانوادة مظلومش تسكين دادند.همة برنامهها مطابق خواست اسرا اجرا شد و عراقيها در مقابل اتحاد بيسابقة اسرا نتوانستند هيچ واكنشي انجام دهند. اسرا با مرور تجربة یك سال برخورد بیرحمانه عراقیها، اين شرايط را باورنكردني میدانستند. بااینحال همه اطمینان داشتند عراقيها مترصد فرصتي ماندهاند تا به طریقی انتقام خود را به رخ بكشند.با اين پيشبيني، اسرا به قصد جلوگيري از آزارهاي بعدي، قرار گذاشتند به هيچ بهانهاي اجازه ندهند كسي را بهتنهايي از جمع خارج كنند و اگر كسي را بهتنهايي بيرون بردند، گروهي با او همراه شوند.
نُه روز پس از عاشورا در سكوت گذشت. برخی تصور میکردند عراقيها از اقدامات تنبيهي منصرف شدهاند. شب نوزدهم محرم، نگهبانها از هر آسايشگاه چند نفر را به بهانة گفتوگو با فرماندة اردوگاه خارج كردند و آنها را در محوطة اردوگاه سوار بر خودرویي نظامي بيرون بردند. اسراي سه آسايشگاه رديف اول، كه از پشت پنجرهها شاهد اين صحنه بودند، بلافاصله با فرستادن صلوات، بقيه را نيز مطلع كردند. لحظاتي بعد صداي صلوات چند صد نفر از اسرا در اردوگاه پيچيد و اين كار در برابر دستپاچگي نگهبانها، بيش از نيم ساعت ادامه يافت و تا يكساعت بعد از آن اسراي دستگيرشده بازگردانده شدند.
آن شب تا صبح هيچكس نخوابيد و هرکس تلاش داشت به بهانهای مرهمی بر زخم تن اسرای شکنجهشده باشد. مسعود خداداد معروف به مسعود پلاتینی، که در وضعیتی مجروح به اسارت درآمده بود و بهسختی امکان راه رفتن داشت، از انتهای آسایشگاه صدا زد: «خوش به حالتان اسرای کتکخورده! چه کسی بهتر از شما وضع بچههای امام حسین را در فردای عاشورا لمس کرده است؟ خوش به حالتان!»
اسرای شکنجهشده بهسختي قادر به حرف زدن بودند. کف پاهایشان متورم و پشتشان از شدت ضربات کابل و باتوم سیاه شده بود. عزیز مداح از اسرای اهل شیراز، بهزحمت تعریف کرد: به محض بیرون آمدن از آسایشگاه، از برخورد نگهبانها دریافتیم که شرایط مناسبی در انتظارمان نیست. آنها را به مقر فرماندهی، جایی دور از چشم بقیه بردند و درحالیکه کیسهای بر سرشان میکشیدند دوتا دوتا داخل ساختمان فرستادند. کشیدن کیسه بر سر اسیر معمولاً با هدف کم کردن تحرک او در حین شکنجه و نیز ناشناس ماندن شکنجهگران انجام میگرفت. اینکه روزی رسید تا نگهبانها برای تنبیه و شکنجه اسرا، آنها را با ترفندی ناجوانمردانه شبانه بربایند و از وحشت انتقام تلاش کنند هنگام شکنجه ناشناس بمانند، واقعیتی بود که تنها از برکت همدلی و وحدت کلام آن هم در مسیر هدف مقدسی چون عزاداری امام حسین (ع) حاصل شده بود.
درست مقارن با همین روزها، چند اتفاق عجیب رخ داد. تنها فرزند عامر، یکی از شرورترین و بیرحمترین درجهداران بعثی، بهطور ناگهانی و بدون علتی روشن مرد. این را عامر به ارشد ایرانی اردوگاه گفته بود؛ همچنین یکی از نگهبانها به نام سید محمد در حال قدم زدن بر زمین افتاد و مرد. بعداً سایر نگهبانها گفتند که او سکته مغزی کرده است.
درهرحال عراقیها بین این وقایع و اهانتهایشان به اسرا در ایام محرم رابطهای قائل شده بودند؛ طوریکه ارشد کل تعریف میکرد عراقیها از او خواسته بودند به اسرا بگوید «هر کاری میخواهید انجام دهید، فقط ما و خانوادهمان را نفرین نکنید.» [۲]
كتابشناسي
برای مطالعه بیشتر
سنگری، محمدرضا (1386). عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس. ج 1. قم: زمزم هدایت.
خمینی، روحالله (1386). قوای مسلح در اندیشه امام خمینی. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
رضا امیرسرداری