عکس های پزشکی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « ===عکسهای پزشکی=== بعضی از عکسها اسناد پزشکی هستند و بهعنوان سابقه وضعیت بیماری فرد محسوب میشوند. مثل عکسهای رادیولوژی. این دسته از عکسها بهصورت محدود از اسرایی که وضعیت بسیار وخیمی داشتند بهصورت موردی گرفته شد و عمومیت نداشت. گاهی...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
بعضی از [[عکس|عکس]]<nowiki/>ها اسناد پزشکی هستند و بهعنوان سابقه وضعیت بیماری فرد محسوب میشوند. مثل [[عکس|عکس]]<nowiki/>های رادیولوژی. این دسته از [[عکس|عکس]]<nowiki/>ها بهصورت محدود از اسرایی که وضعیت بسیار وخیمی داشتند بهصورت موردی گرفته شد و عمومیت نداشت. | |||
بعضی از | |||
گاهی این عكسها مشکلات ارتوپدی یا تشخیص بیماریهای گوارشی یا سرطان در بیمارستان از اسرای بیمار تهیه میشد؛ برای نمونه، '''سید عبدالکریم میرصناعی''' در خاطراتش گفته است: <blockquote>«وقتی به هوش آمدم، خود را در [[بیمارستان]] دیدم؛ بیمارستانی در بصره. بی آنکه بفهمم مدام به صدام بدوبیراه میگفتم. این را کسانی میگویند که در آن لحظه اطرافم بودهاند. ترکش خمپاره 60 به سرم اصابت کرده بود و دکترهای [[بیمارستان]] با دیدن [[عکس]] سَرَم گفتند زنده نمیمانم. مسئولان [[بیمارستان]] هم بدون دارو و رسیدگی به وضعیتم به حال خود رهایم کردند. پس از مدتی که متوجه شدند خیال مردن ندارم، به من سِرُم تزریق کردند و با وجود آن همه ترکش زنده ماندم.»<ref>میرصناعی، عبدالکریم (1392). فلفل در موصل. تهران: زمزم هدایت</ref></blockquote> | |||
=== کتابشناسی == | == نیز نگاه کنید به == | ||
* [[عکس]] | |||
* [[بهداشت و درمان]] | |||
* [[بیمارستان]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references />مریم سادات ذکریایی | |||
[[رده:عکس های پزشکی]] | |||
[[رده:عکس]] | |||
[[رده:بهداشت و درمان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۳
بعضی از عکسها اسناد پزشکی هستند و بهعنوان سابقه وضعیت بیماری فرد محسوب میشوند. مثل عکسهای رادیولوژی. این دسته از عکسها بهصورت محدود از اسرایی که وضعیت بسیار وخیمی داشتند بهصورت موردی گرفته شد و عمومیت نداشت.
گاهی این عكسها مشکلات ارتوپدی یا تشخیص بیماریهای گوارشی یا سرطان در بیمارستان از اسرای بیمار تهیه میشد؛ برای نمونه، سید عبدالکریم میرصناعی در خاطراتش گفته است:
«وقتی به هوش آمدم، خود را در بیمارستان دیدم؛ بیمارستانی در بصره. بی آنکه بفهمم مدام به صدام بدوبیراه میگفتم. این را کسانی میگویند که در آن لحظه اطرافم بودهاند. ترکش خمپاره 60 به سرم اصابت کرده بود و دکترهای بیمارستان با دیدن عکس سَرَم گفتند زنده نمیمانم. مسئولان بیمارستان هم بدون دارو و رسیدگی به وضعیتم به حال خود رهایم کردند. پس از مدتی که متوجه شدند خیال مردن ندارم، به من سِرُم تزریق کردند و با وجود آن همه ترکش زنده ماندم.»[۱]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ میرصناعی، عبدالکریم (1392). فلفل در موصل. تهران: زمزم هدایت
مریم سادات ذکریایی