اردوگاه رمادی 2: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
در ابتدا قرار بود مسنترین افراد در آن [[اردوگاه]] باشند، اما سیاست عراقیها تغییر کرد و تصمیم گرفتند برای سوءاستفادههای تبلیغاتی و بهرهبرداری سیاسی، اسرای نوجوان را به این قسمت منتقل کنند. ازاینرو بیشتر اسرای این [[اردوگاه]] را، که بین عراقیها به کمپ اطفال معروف بود، بچههای نوجوان 18-17 ساله تشکیل میداد. این مسئله خیلی از امور را تحتالشعاع قرار داد. باور عراقیها این بود که در میان این گروه سنّی نسبت به سایر گروههای سنّی اسیران بهتر میتوانند جریان انحرافی را گسترش دهند.» <ref>حسنزاده، محمود (1388). تا صبح رهایی. تبریز: مرکز حفظ آثار لشکر 31 عاشورا،ص.53.</ref> بعثیها با ترفندهای گوناگون سعی در جذب اسرای نوجوان ایرانی داشتند و برای این مهم، برنامههای گوناگونی را به اجرا درآوردند. «در بین اسیران عملیات خیبر، تعداد زیادی نوجوان و جوان در سنهای 16 تا 19 سال بودند و عراقیها به اینها اطفال میگفتند. آنها اسرای زیر 20 سال را جدا کردند و یک [[اردوگاه]] به نام [[اردوگاه]] اطفال تشکیل دادند. حدود 400 نفر را بهعنوان اطفال ثبتنام کردند به خیال اینکه آنها را شستوشوی مغزی بدهند. عراقیها برای آنها کلاس درس تشکیل دادند و یک معلم زن هم به داخل [[اردوگاه]] آوردند تا به آنها درس بدهد.» <ref>مبهوتی، احمد (1389). دیارِ غربت. چ دوم. تهران: پیام آزادگان،ص.70-71.</ref> بعثیها تلاش میکردند خود را حامی نوجوانان و طرفدار [[آموزش]] و علم نشان دهند. «یکی از ساختمانهای اردوگاه خالی بود. عراقیها بهکمک سازمان بینالمللی یونیسف، لوازمی ازقبیل میز و صندلی و تختهسیاه آوردند و در آنجا مدرسهای راه انداختند، به این امید که با کشاندن بچّهها به آنجا، تبلیغات خوبی برای خودشان دستوپا کنند و در روزنامههایشان بنویسند.»<ref>یوسفزاده، احمد (1394). آن بیستوسه نفر. چ بیستویکم. تهران: سورۀ مهر،ص.23.</ref> | در ابتدا قرار بود مسنترین افراد در آن [[اردوگاه]] باشند، اما سیاست عراقیها تغییر کرد و تصمیم گرفتند برای سوءاستفادههای تبلیغاتی و بهرهبرداری سیاسی، اسرای نوجوان را به این قسمت منتقل کنند. ازاینرو بیشتر اسرای این [[اردوگاه]] را، که بین عراقیها به کمپ اطفال معروف بود، بچههای نوجوان 18-17 ساله تشکیل میداد. این مسئله خیلی از امور را تحتالشعاع قرار داد. باور عراقیها این بود که در میان این گروه سنّی نسبت به سایر گروههای سنّی اسیران بهتر میتوانند جریان انحرافی را گسترش دهند.» <ref>حسنزاده، محمود (1388). تا صبح رهایی. تبریز: مرکز حفظ آثار لشکر 31 عاشورا،ص.53.</ref> بعثیها با ترفندهای گوناگون سعی در جذب اسرای نوجوان ایرانی داشتند و برای این مهم، برنامههای گوناگونی را به اجرا درآوردند. «در بین اسیران عملیات خیبر، تعداد زیادی نوجوان و جوان در سنهای 16 تا 19 سال بودند و عراقیها به اینها اطفال میگفتند. آنها اسرای زیر 20 سال را جدا کردند و یک [[اردوگاه]] به نام [[اردوگاه]] اطفال تشکیل دادند. حدود 400 نفر را بهعنوان اطفال ثبتنام کردند به خیال اینکه آنها را شستوشوی مغزی بدهند. عراقیها برای آنها کلاس درس تشکیل دادند و یک معلم زن هم به داخل [[اردوگاه]] آوردند تا به آنها درس بدهد.» <ref>مبهوتی، احمد (1389). دیارِ غربت. چ دوم. تهران: پیام آزادگان،ص.70-71.</ref> بعثیها تلاش میکردند خود را حامی نوجوانان و طرفدار [[آموزش]] و علم نشان دهند. «یکی از ساختمانهای اردوگاه خالی بود. عراقیها بهکمک سازمان بینالمللی یونیسف، لوازمی ازقبیل میز و صندلی و تختهسیاه آوردند و در آنجا مدرسهای راه انداختند، به این امید که با کشاندن بچّهها به آنجا، تبلیغات خوبی برای خودشان دستوپا کنند و در روزنامههایشان بنویسند.»<ref>یوسفزاده، احمد (1394). آن بیستوسه نفر. چ بیستویکم. تهران: سورۀ مهر،ص.23.</ref> | ||
اما | اما بر[[نامه]] عراقیها نتیجۀ [[عکس]] داد. «عراقیها بعدها اعتراف کردند که اردوگاه رمادی 2 را مخصوص اسیران زیر هجده سال ساختهاند که کارهای فکری و عقیدتی روی آنها انجام بدهند، اما کار برعکس شد و همین 400، 500 نفر جوّ [[اردوگاه]] را به دست گرفتند. در آنجا بچهها قلم و دفتر نداشتند، با اعتصاب غذا موفق شدند قلم و دفتر از عراقیها بگیرند...»<ref>رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. جلد سوم، چ سوم. تهران: سوره مهر و سازمان تبلیغات اسلامی،ص.994.</ref>. عراقیها میخواستند اسرای این [[اردوگاه]] برای آنها رژه بروند، اما [[اسرا]] در [[اعتراض]] به رفتار سربازان و آموزش رژه دست به اعتصاب غذا زدند. پس از سه روز، با عقبنشینی فرمانده [[اردوگاه]] و لغو رژه و قول خوشرفتاری، اعتصاب شکسته شد. البته پس از اعتصاب، عراقیها ترفندِ استفاده از جاسوسان و خائنین را برای ایجادِ تفرقه و اختلاف بین اسرا به کار بستند که کارگر نیفتاد. «روز دوم یا سوم اعتصاب، ده تن را به [[اردوگاه]] آوردند. بدکاری و شرارت در چهرۀ آنها نمایان بود. از بین ده تن، رضا زاغی مصاحبهای بسیار خیانتکارانه با [[رادیو]] و تلویزیون عراق کرده بود که پر از ناسزاگویی به امام خمینی و تعریف دروغین از خوشرفتاریهای صدامیان بود.»<ref>سرمستانی، جمشید رمادی 2 بازیابی در سوم اسفند 1395، <nowiki>http://pw.persianblog.ir</nowiki></ref> | ||
=== وقایع مهم === | === وقایع مهم === | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
'''داود خدایی''' | '''داود خدایی''' | ||
[[en:Ramadi camp 2]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۳۵
یكی از اردوگاههای نگهداری اسرای ایرانی در عراق.
مقدمه
رمادی 2 یا کمپ 7 از معروفترین اردوگاههای عراق است. علت شهرت این اردوگاه مانور تبلیغاتی و بهرهبرداری سیاسی عراقیها، از وجود اسرای کمسنوسال جنگ در این اردوگاه است.
این اردوگاه یکی از وفادارترین اردوگاهها نسبت به انقلاب اسلامی بود. اولین گروه از افراد این اردوگاه، برخی از اسرای عملیاتهای والفجر مقدماتی، فتحالمبین و بیتالمقدس بودند. در 1363 حدود 400 نفر از اسرای عملیات خیبر، که از رزمندگان بسیجی بودند، به این اردوگاه منتقل شدند. پس از آن در تاریخ 2/4/1365 با انتقال اسرای عملیات بدر، که اغلب پاسدار و بسیجی بودند، جوّی یکدست و مذهبی در این اردوگاه بهوجود آمد. اسرای دو قاطع این اردوگاه رفتن به عتبات عالیات را، که به دستور صدام انجام میشد، موجب سوءاستفاده دشمن و استفاده تبلیغاتی میدانستند و از آن خودداری کردند. با این اقدام، بعثیها هم بیکار ننشستند و برای ازهمپاشیدن سازماندهی و هماهنگی اسرا،50 نفر از آنها را به اردوگاه 6 و بیش از 100 نفر را به اردوگاه رمادی 13 منتقل کردند؛ این جابهجایی، بهسبب تجربه بالای اسرای منتقلشده، منشأ اتفاقات خوبی در این اردوگاهها بهویژه در اردوگاه 6 و 13 شد [۱].
وضعیت ظاهری
اردوگاه رمادی 2 در بهار 1362 راهاندازی شد. هنگام ورود اسرا، قاطع 1 و 2 ساخته و عراقیها در حال ساخت قاطع 3 و 4 بودند. اردوگاه آشپزخانه نداشت و غذا از اردوگاه عنبر میآوردند. پس از مدتی، آشپزخانهایبین قاطع 3 و 4 و در حیاط ساخته شد. حدود 400 نفر از اسرای نوجوانِ عملیات خیبر به قاطع 2 این اردوگاه منتقل شدند. در اریبهشت 1365 بیشتر اسرای اردوگاه 9 را به قاطع 2 و 4 این اردوگاه انتقال دادند. مقرّ فرماندهی اردوگاههای رمادی، در ساختمان روبهروی رمادی2 بود.
این اردوگاه چهار قاطع یا بلوک داشت. هر قاطع هشت آسایشگاه با ابعاد نزدیک به ۱۵ در ۵ متر داشت و ابعاد حیاط آن نیز نزدیک به ۷۰ در ۴۰ متر بود. سیمخاردارهای حلقهای با پهنای نزدیک به ۲۰ و بلندی ۲ متر، بلوکهای ۱، ۲، ۳ و ۴ را دربر گرفته بود. هر بلوک نه توالت و یک حمام عمومی تقریباً ۳ در ۴ و حداكثر 4 دوش داشت. ساختمانها دوطبقه بود و هر طبقه چهار آسایشگاه داشت. از مشکلات اردوگاه، قرار داشتن آن در برابر توفان شن و خاک بود که گاه از پنجرهها نفوذ میكرد و باید پنجره با پتو یا ملحفه پوشانده میشد. رمادی 2 در 1369 منحل شد. اسرای این اردوگاه بهوسیلۀ صلیب سرخ ثبت شده بودند.
اردوگاه تبلیغی
در ابتدا قرار بود مسنترین افراد در آن اردوگاه باشند، اما سیاست عراقیها تغییر کرد و تصمیم گرفتند برای سوءاستفادههای تبلیغاتی و بهرهبرداری سیاسی، اسرای نوجوان را به این قسمت منتقل کنند. ازاینرو بیشتر اسرای این اردوگاه را، که بین عراقیها به کمپ اطفال معروف بود، بچههای نوجوان 18-17 ساله تشکیل میداد. این مسئله خیلی از امور را تحتالشعاع قرار داد. باور عراقیها این بود که در میان این گروه سنّی نسبت به سایر گروههای سنّی اسیران بهتر میتوانند جریان انحرافی را گسترش دهند.» [۲] بعثیها با ترفندهای گوناگون سعی در جذب اسرای نوجوان ایرانی داشتند و برای این مهم، برنامههای گوناگونی را به اجرا درآوردند. «در بین اسیران عملیات خیبر، تعداد زیادی نوجوان و جوان در سنهای 16 تا 19 سال بودند و عراقیها به اینها اطفال میگفتند. آنها اسرای زیر 20 سال را جدا کردند و یک اردوگاه به نام اردوگاه اطفال تشکیل دادند. حدود 400 نفر را بهعنوان اطفال ثبتنام کردند به خیال اینکه آنها را شستوشوی مغزی بدهند. عراقیها برای آنها کلاس درس تشکیل دادند و یک معلم زن هم به داخل اردوگاه آوردند تا به آنها درس بدهد.» [۳] بعثیها تلاش میکردند خود را حامی نوجوانان و طرفدار آموزش و علم نشان دهند. «یکی از ساختمانهای اردوگاه خالی بود. عراقیها بهکمک سازمان بینالمللی یونیسف، لوازمی ازقبیل میز و صندلی و تختهسیاه آوردند و در آنجا مدرسهای راه انداختند، به این امید که با کشاندن بچّهها به آنجا، تبلیغات خوبی برای خودشان دستوپا کنند و در روزنامههایشان بنویسند.»[۴]
اما برنامه عراقیها نتیجۀ عکس داد. «عراقیها بعدها اعتراف کردند که اردوگاه رمادی 2 را مخصوص اسیران زیر هجده سال ساختهاند که کارهای فکری و عقیدتی روی آنها انجام بدهند، اما کار برعکس شد و همین 400، 500 نفر جوّ اردوگاه را به دست گرفتند. در آنجا بچهها قلم و دفتر نداشتند، با اعتصاب غذا موفق شدند قلم و دفتر از عراقیها بگیرند...»[۵]. عراقیها میخواستند اسرای این اردوگاه برای آنها رژه بروند، اما اسرا در اعتراض به رفتار سربازان و آموزش رژه دست به اعتصاب غذا زدند. پس از سه روز، با عقبنشینی فرمانده اردوگاه و لغو رژه و قول خوشرفتاری، اعتصاب شکسته شد. البته پس از اعتصاب، عراقیها ترفندِ استفاده از جاسوسان و خائنین را برای ایجادِ تفرقه و اختلاف بین اسرا به کار بستند که کارگر نیفتاد. «روز دوم یا سوم اعتصاب، ده تن را به اردوگاه آوردند. بدکاری و شرارت در چهرۀ آنها نمایان بود. از بین ده تن، رضا زاغی مصاحبهای بسیار خیانتکارانه با رادیو و تلویزیون عراق کرده بود که پر از ناسزاگویی به امام خمینی و تعریف دروغین از خوشرفتاریهای صدامیان بود.»[۶]
وقایع مهم
1. اسرا در وسط اردوگاه، رحیم عراقی را، که سربازی بسیار سختگیر و بیرحم بود، گیر انداختند و علی درودگری از اسرای اردبیل به گردنش تیغ کشید. این عمل موجب خشم شدید عراقیها و تنبیه بچهها شد. بهدنبال آن، کل آسایشگاهها به مدت یکماه بسته شد و در این مدت ضربوشتم بچهها جریان داشت [۱].
2. در عاشورای 1367، بعثیها اسرای قاطع 2 را، به بهانه عزاداری، مورد شکنجههای سخت و توانفرسا قرار دادند؛ اسرا نیز بهمحض بازدید نمایندگان صلیب سرخ تنِ بهشدت مجروحشان را به آنها نشان دادند و بهدنبال آن، این ضربوشتم بهعنوان یک سند رسمی بینالمللی در گزارشهای صلیب سرخ ثبت شد[۱].
3. سال 1367 وقتی اردوگاه 6 تخلیه شد، 400 نفر از اسرای قدیمی را به قاطع 4 اردوگاه 7 فرستادند و بقیه را بین سایر اردوگاهها تقسیم کردند.
نیز نگاه كنید به اسیران نوجوان و جوان
کتابشناسی
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ خوب نژاد، فریبرز(1398). مصاحبه . تهران : 12 آذر
- ↑ حسنزاده، محمود (1388). تا صبح رهایی. تبریز: مرکز حفظ آثار لشکر 31 عاشورا،ص.53.
- ↑ مبهوتی، احمد (1389). دیارِ غربت. چ دوم. تهران: پیام آزادگان،ص.70-71.
- ↑ یوسفزاده، احمد (1394). آن بیستوسه نفر. چ بیستویکم. تهران: سورۀ مهر،ص.23.
- ↑ رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. جلد سوم، چ سوم. تهران: سوره مهر و سازمان تبلیغات اسلامی،ص.994.
- ↑ سرمستانی، جمشید رمادی 2 بازیابی در سوم اسفند 1395، http://pw.persianblog.ir
برای مطالعه بیشتر
خاجی، علی (1391). شرح قفص. تهران: پیام آزادگان.
ناطق، ساسان (1385) خلیل در آتش، خاطرات کریم رجبزاده. تهران: سوره مهر.
یوسفزاده، احمد (1387). لبخند در قفس. چ دوّم. کرمان: لشکر 41 ثارالله.
داود خدایی