رادیو: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''مهم‌ترین وسیله ارتباطی [[اسرا]] با دنیای خارج از اسارت.'''
'''مهم‌ترین وسیله ارتباطی [[اسرا]] با دنیای خارج از اسارت.'''


=== مقدمه ===
در اردوگاه‌های عراق امکان به‌دست آوردن هرگونه خبر به‌خصوص از ایران ممنوع و سخت بود. لذا داشتن رادیو هم جرم بود و هم عواقب خطرناکی داشت. ولی ازآنجاکه اسرا از تمام منابع موثق خبری خارج از [[اردوگاه]] به دور بودند، اخبار مربوط به كشور خصوصاً جنگ و سرنوشت آن برایشان بسیار حائز اهمیت بود. در واقع رادیو عامل پیوند اسرا و ایران و بزرگ‌ترین منبع روحیه‌بخشی به اسرا به‌حساب می‌آمد.دستیابی به رادیو، پنهان‌سازی و نگه‌داری، پیاده‌سازی و قرائت اخبار فرایندهای مرتبط با [[رادیو]] در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق است.
در اردوگاه‌های عراق امکان به‌دست آوردن هرگونه خبر به‌خصوص از ایران ممنوع و سخت بود. لذا داشتن رادیو هم جرم بود و هم عواقب خطرناکی داشت. ولی ازآنجاکه اسرا از تمام منابع موثق خبری خارج از [[اردوگاه]] به دور بودند، اخبار مربوط به كشور خصوصاً جنگ و سرنوشت آن برایشان بسیار حائز اهمیت بود. در واقع رادیو عامل پیوند اسرا و ایران و بزرگ‌ترین منبع روحیه‌بخشی به اسرا به‌حساب می‌آمد.دستیابی به رادیو، پنهان‌سازی و نگه‌داری، پیاده‌سازی و قرائت اخبار فرایندهای مرتبط با [[رادیو]] در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق است.


=== راه‌های دستیابی به رادیو ===
== راه‌های دستیابی به رادیو ==
دستیابی به رادیو یکی از خطرناک‌ترین کارهایی بود که اسرا در زندان‌های عراق انجام می‌دادند. این كار معمولاً با زیركی اسرا و سرقت از عراقی‌ها صورت می‌گرفت و توسط تیمی منسجم زیر نظر مدیر یا رهبر [[اردوگاه]] مورد استفاده قرار می‌گرفت. به استثنای موارد خاص همچون اسرای غیررزمنده‌ای كه به‌طور كاملاً شخصی رادیو را نگه می‌داشتند یا مقامات سیاسی مثل مهندس سید محسن یحیوی، معاون وزیر نفت، كه رادیو در اختیار داشت، مهم‌ترین راه دستیابی به رادیو در اردوگاه‌ها سرقت بود كه چند نمونه شاخص آن از لابه‌لای خاطرات آزادگان ذكر می‌شود:
دستیابی به رادیو یکی از خطرناک‌ترین کارهایی بود که اسرا در زندان‌های عراق انجام می‌دادند. این كار معمولاً با زیركی اسرا و سرقت از عراقی‌ها صورت می‌گرفت و توسط تیمی منسجم زیر نظر مدیر یا رهبر [[اردوگاه]] مورد استفاده قرار می‌گرفت. به استثنای موارد خاص همچون اسرای غیررزمنده‌ای كه به‌طور كاملاً شخصی رادیو را نگه می‌داشتند یا مقامات سیاسی مثل مهندس سید محسن یحیوی، معاون وزیر نفت، كه رادیو در اختیار داشت، مهم‌ترین راه دستیابی به رادیو در اردوگاه‌ها سرقت بود كه چند نمونه شاخص آن از لابه‌لای خاطرات آزادگان ذكر می‌شود:


1. اولین رادیویی كه در اردوگاه موصل به دست اسرا رسید، رادیوی شكسته و زمین‌خورده نگهبانی عراقی بود: سال 1360 بود. سه ماهی از حضور ما در [[اردوگاه]] می‌گذشت. دست یكی از نگهبانان عراقی رادیویی شكسته دیدم. داشت با آن ور می‌رفت تا صدایی از آن دربیاورد. به یكی از بچه‌های عرب‌زبان گفتم، اینها كه مشكلی برای تهیه رادیوی نو ندارند چرا با این رادیوی شكسته ور می‌رود. نگهبان حرفم را شنید و رادیو را محكم كوبید كنار سطل زباله. پنهانی رفتم تكه‌های رادیو را برداشتم و بعد از سه ماه، با مشقات زیاد، آن را تعمیر كردیم و بالاخره صدای آن را درآوردیم. كار با این رادیو بسیار سخت بود. صدای واضحی نداشت و به‌سختی می‌شد اخبار را دریافت كرد. تا اینكه یك روز به همراه قاسم كمپانی، با كنار زدن پلیت‌هایی كه به‌عنوان در استفاده می‌شد، وارد انبار [[اردوگاه]] شدیم. قصد اولیه ما تهیه كاغذ و قلم بود، ولی هنگام جست‌وجو بخش‌های مختلف انبار، هشت رادیو و از همه مهم‌تر چند هندزفری پیدا كردیم. رادیوها را در دریچه‌های انبار پنهان كردیم تا به مرور از آنها استفاده كنیم.»<ref>ملایری ،رسول (1398) .مصاحبه. تهران : 14 شهریور ،</ref>  
1. اولین رادیویی كه در اردوگاه موصل به دست اسرا رسید، رادیوی شكسته و زمین‌خورده نگهبانی عراقی بود: سال 1360 بود. سه ماهی از حضور ما در [[اردوگاه]] می‌گذشت. دست یكی از نگهبانان عراقی رادیویی شكسته دیدم. داشت با آن ور می‌رفت تا صدایی از آن دربیاورد. به یكی از بچه‌های عرب‌زبان گفتم، اینها كه مشكلی برای تهیه رادیوی نو ندارند چرا با این رادیوی شكسته ور می‌رود. نگهبان حرفم را شنید و رادیو را محكم كوبید كنار سطل زباله. پنهانی رفتم تكه‌های رادیو را برداشتم و بعد از سه ماه، با مشقات زیاد، آن را تعمیر كردیم و بالاخره صدای آن را درآوردیم. كار با این رادیو بسیار سخت بود. صدای واضحی نداشت و به‌سختی می‌شد اخبار را دریافت كرد. تا اینكه یك روز به همراه قاسم كمپانی، با كنار زدن پلیت‌هایی كه به‌عنوان در استفاده می‌شد، وارد انبار [[اردوگاه]] شدیم. قصد اولیه ما تهیه كاغذ و قلم بود، ولی هنگام جست‌وجو بخش‌های مختلف انبار، هشت رادیو و از همه مهم‌تر چند هندزفری پیدا كردیم. رادیوها را در دریچه‌های انبار پنهان كردیم تا به مرور از آنها استفاده كنیم.»<ref>ملایری ،رسول (1398) .مصاحبه. تهران: 14 شهریور ،</ref>  


2. یکی از جالب‌ترین سرقت‌های رادیو در بهداری [[اردوگاه موصل 1]] اتفاق می‌افتد. سه اسیر این اردوگاه نقشه‌ می‌کشند تا رادیوی یکی از پزشکیاران عراقی را به‌دست آورند. شکیب‌زاده، که خود در این اتفاق نقش داشته است، می‌گوید: «آن شب من خودم را به مریضی زدم و آن دو هم مرا کول گرفته و به‌عنوان همراه به [[بیمارستان]] رفتیم. البته آن روزها برای رفت‌وآمد بچه‌ها به بیمارستان آن هم هنگام شب‌ها و برای خروج از آسایشگاه‌ها خیلی سخت نمی‌گرفتند و اگر کسی مریض می‌شد یا مشکلی داشت، می‌توانست به بیمارستانی که اکثر کادر آن از بچه‌های خودمان بودند مراجعه نمایند. آن شب هم من، که وانمود می‌کردم حال وخیمی دارم، به [[بیمارستان]] منتقل شدم. پزشک حاضر پس از معاینه دستور آمپول زدن مرا داد. درست به هنگام زدن آمپول یکی از بچه‌های همراه ما، رادیو را از روی میز پزشکیار [[بیمارستان]] برداشت و از [[بیمارستان]] خارج شدیم. البته آن زمان، یک رادیوی کوچک که با باطری کار می‌کرد داشتیم، اما این رادیو با برق کار می‌کرد و می‌خواستیم در مواقعی که دسترسی به باطری نداریم و یا باطری آن رادیو تمام می‌شود، از این رادیو استفاده کرده، از اخبار ایران غافل نشویم.» <ref>شکیب‌زاده، حسن (1394). حسن رادیو. چ دوم، قزوین: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان و شهرداری قزوین،ص.23.</ref>.
2. یکی از جالب‌ترین سرقت‌های رادیو در بهداری [[اردوگاه موصل 1]] اتفاق می‌افتد. سه اسیر این اردوگاه نقشه‌ می‌کشند تا رادیوی یکی از پزشکیاران عراقی را به‌دست آورند. شکیب‌زاده، که خود در این اتفاق نقش داشته است، می‌گوید: <blockquote>«آن شب من خودم را به مریضی زدم و آن دو هم مرا کول گرفته و به‌عنوان همراه به [[بیمارستان]] رفتیم. البته آن روزها برای رفت‌وآمد بچه‌ها به بیمارستان آن هم هنگام شب‌ها و برای خروج از آسایشگاه‌ها خیلی سخت نمی‌گرفتند و اگر کسی مریض می‌شد یا مشکلی داشت، می‌توانست به بیمارستانی که اکثر کادر آن از بچه‌های خودمان بودند مراجعه نمایند. آن شب هم من، که وانمود می‌کردم حال وخیمی دارم، به [[بیمارستان]] منتقل شدم. پزشک حاضر پس از معاینه دستور آمپول زدن مرا داد. درست به هنگام زدن آمپول یکی از بچه‌های همراه ما، رادیو را از روی میز پزشکیار [[بیمارستان]] برداشت و از [[بیمارستان]] خارج شدیم. البته آن زمان، یک رادیوی کوچک که با باطری کار می‌کرد داشتیم، اما این رادیو با برق کار می‌کرد و می‌خواستیم در مواقعی که دسترسی به باطری نداریم و یا باطری آن رادیو تمام می‌شود، از این رادیو استفاده کرده، از اخبار ایران غافل نشویم.» <ref>شکیب‌زاده، حسن (1394). حسن رادیو. چ دوم، قزوین: [[بنیاد شهید و امور ایثارگران]] استان و شهرداری قزوین،ص.23.</ref>.</blockquote>3. از دیگر موارد شاخص دستیابی به رادیو، سرقت آن از نگهبانی عراقی بود. اسرا [[آمار]] یكی از نگهبانان عراقی را می‌گیرند كه با خود رادیویی به همراه داشت. او آن را وسط طبقه دوم می‌گذاشت. ساختمان‌های [[اردوگاه]] دوطبقه بود. این نگهبان در طبقه بالا نگهبانی می‌داد. ارتفاع هر طبقه هم حدود شش متر بود: «یک‌بار که نگهبان رادیواَش را روی لبه طبقه دوم گذاشته بود؛ برادران تصمیم گرفتند هرطور شده رادیو را به چنگ بیاورند. برای همین، یک‌باره چند نفر به‌ترتیب روی کول همدیگر سوار شدند و در لحظه‌ای که سرباز کمی دور شده و حواسش به طرفی دیگر بود، با دسته تی که با آن زمین را تمیز می‌کردند به رادیو زدند و آن را پایین آوردند. از آن به بعد بر[[نامه]] استفاده از رادیو با نام «سفره با برکت ابوالفضل(ع)» معروف شد و به لطف و عنایت آن حضرت این سفره تا آخر برای ما حفظ شد و در طی دوران بعدی پنج شش رادیوی دیگر نیز به‌دست آوردیم که یکی از آنها را توانستیم با خودمان به ایران بیاوریم.»<ref>رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر،ص.853.</ref>


3. از دیگر موارد شاخص دستیابی به رادیو، سرقت آن از نگهبانی عراقی بود. اسرا [[آمار]] یكی از نگهبانان عراقی را می‌گیرند كه با خود رادیویی به همراه داشت. او آن را وسط طبقه دوم می‌گذاشت. ساختمان‌های [[اردوگاه]] دوطبقه بود. این نگهبان در طبقه بالا نگهبانی می‌داد. ارتفاع هر طبقه هم حدود شش متر بود: «یک‌بار که نگهبان رادیواَش را روی لبه طبقه دوم گذاشته بود؛ برادران تصمیم گرفتند هرطور شده رادیو را به چنگ بیاورند. برای همین، یک‌باره چند نفر به‌ترتیب روی کول همدیگر سوار شدند و در لحظه‌ای که سرباز کمی دور شده و حواسش به طرفی دیگر بود، با دسته تی که با آن زمین را تمیز می‌کردند به رادیو زدند و آن را پایین آوردند. از آن به بعد بر[[نامه]] استفاده از رادیو با نام «سفره با برکت ابوالفضل(ع)» معروف شد و به لطف و عنایت آن حضرت این سفره تا آخر برای ما حفظ شد و در طی دوران بعدی پنج شش رادیوی دیگر نیز به‌دست آوردیم که یکی از آنها را توانستیم با خودمان به ایران بیاوریم.»<ref>رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر،ص.853.</ref>
4. «در بغداد که بودیم، نگهبانی کُرد داشتیم. ما 180 نفر بودیم که حدود 150 نفرشان کُرد بودند. این نگهبان چیزهایی برای ما می‌آورد مثل سیگار و وسایل مصرفی دیگر. بچه‌ها با او صحبت کردند که یک رادیو برای ما بیاورد. یک ساعت سیکو پنج به او دادند و او هم یک رادیوی کوچک برای ما آورد که اگر می‌گرفتند حتماً او را می‌کشتند...»<ref name=":0">علی دوست قزوینی ، علی (1395). مصاحبه . تهران:15 اسفند،</ref>.


4. «در بغداد که بودیم، نگهبانی کُرد داشتیم. ما 180 نفر بودیم که حدود 150 نفرشان کُرد بودند. این نگهبان چیزهایی برای ما می‌آورد مثل سیگار و وسایل مصرفی دیگر. بچه‌ها با او صحبت کردند که یک رادیو برای ما بیاورد. یک ساعت سیکو پنج به او دادند و او هم یک رادیوی کوچک برای ما آورد که اگر می‌گرفتند حتماً او را می‌کشتند...»<ref name=":0">علی دوست قزوینی ، علی (1395). مصاحبه . تهران : 15 اسفند،</ref>.
'''5.''' «یک‌بار ماشین خواربار آمد اردوگاه و وسط چهارراه محوطه [[اردوگاه]] ایستاد. راننده پایین آمد تا جنس‌ها را خالی کند. رادیویی روی داشبوردش بود. علی نجفی (معروف به علی فرعون؛ لقبی که عراقی‌ها به او داده بودند و خیلی هم زیرک بود) او را پایید و تا حواس راننده پرت شد. علی در ماشین را باز کرد و رادیو را برداشت. راننده متوجه شد که رادیواش نیست ولی جرات نکرد به کسی بگوید، چون خودش را اذیت می‌کردند. البته رادیو لو رفت و عراقی‌ها رادیو را از بچه‌ها گرفتند.»<ref name=":0" />


'''5.''' «یک‌بار ماشین خواربار آمد اردوگاه و وسط چهارراه محوطه اردوگاه ایستاد. راننده پایین آمد تا جنس‌ها را خالی کند. رادیویی روی داشبوردش بود. علی نجفی (معروف به علی فرعون؛ لقبی که عراقی‌ها به او داده بودند و خیلی هم زیرک بود) او را پایید و تا حواس راننده پرت شد. علی در ماشین را باز کرد و رادیو را برداشت. راننده متوجه شد که رادیواش نیست ولی جرات نکرد به کسی بگوید، چون خودش را اذیت می‌کردند. البته رادیو لو رفت و عراقی‌ها رادیو را از بچه‌ها گرفتند.»<ref name=":0" />
6. «یکی از بچه‌ها رفت اتاق دکتر و رادیویی را از آنجا کش رفت. اسمش محمدحسن بیاتی بود از بچه‌های مشهد. بیاتی می‌گفت من قبل از دکتر رفتم داخل اتاق و رادیو را برداشتم و دکتر وقتی آمد متوجه نشد. رادیو را گذاشته بودم داخل پیرهنم و آمدم بیرون. دکتر رفت به عراقی‌ها گفت که رادیواش نیست. داخل آسایشگاه را گشتند و خیلی هم اذیت کردند. رادیوی کهنه‌ای بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود. بچه‌ها رادیو را باز کردند و رادیو کهنه را داخل جلد رادیو تازه گذاشتند و تحویل عراقی‌ها دادند و این‌جوری بود که شرش کنده شد.» <ref name=":0" />


6. «یکی از بچه‌ها رفت اتاق دکتر و رادیویی را از آنجا کش رفت. اسمش محمدحسن بیاتی بود از بچه‌های مشهد. بیاتی می‌گفت من قبل از دکتر رفتم داخل اتاق و رادیو را برداشتم و دکتر وقتی آمد متوجه نشد. رادیو را گذاشته بودم داخل پیرهنم و آمدم بیرون. دکتر رفت به عراقی‌ها گفت که رادیواش نیست. داخل آسایشگاه را گشتند و خیلی هم اذیت کردند. رادیوی کهنه‌ای بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود. بچه‌ها رادیو را باز کردند و رادیو کهنه را داخل جلد رادیو تازه گذاشتند و تحویل عراقی‌ها دادند و این‌جوری بود که شرش کنده شد.» <ref name=":0" />(← [[راه های دستیابی به رادیو در اسارت]])
== نگه‌داری ==
پنهان‌سازی و نگه‌داری رادیو همچون دستیابی به آن بسیار مهم بود. اگر عراقی‌ها رادیو پیدا می‌كردند، با شدت با آن برخورد می‌كردند چرا كه نمی‌خواستند اسرا از دنیای خارج مطلع شوند. علاوه‌بر خود آسایشگاه‌ و منافذ آن مثل مهتابی سقف، [[توالت]] و [[حمام در اسارت|حمام]] و حتی زیرِ زمین از دیگر محل‌های نگه‌داری و پنهان‌سازی رادیو بود. این كار با نهایت دقت صورت می‌گرفت تا در صورت بازدید‌های نوبه‌ای یا سرزده عراقی‌ها، لو نرود و مشكلی برای كل اردوگاه پیش نیاید.


=== نگه‌داری ===
== پیاده‌سازی و قرائت ==
پنهان‌سازی و نگه‌داری رادیو همچون دستیابی به آن بسیار مهم بود. اگر عراقی‌ها رادیو پیدا می‌كردند، با شدت با آن برخورد می‌كردند چرا كه نمی‌خواستند اسرا از دنیای خارج مطلع شوند. علاوه‌بر خود آسایشگاه‌ و منافذ آن مثل مهتابی سقف، [[توالت]] و حمام و حتی زیرِ زمین از دیگر محل‌های نگه‌داری و پنهان‌سازی رادیو بود. این كار با نهایت دقت صورت می‌گرفت تا در صورت بازدید‌های نوبه‌ای یا سرزده عراقی‌ها، لو نرود و مشكلی برای كل اردوگاه پیش نیاید.
نکته مهم و حائز اهمیت برای پیاده ‏سازی اخبار و اطلاعات تهیه کاغذ بود. در یک مقطع از مشمّای سفید گوشت‌هایی که در [[اردوگاه]] توزیع می ‏شد استفاده كردیم. اسرا مشماها را به اندازه ورق آ4 درمی‏آوردند و روی آنها خبر می‏ نوشتند. استفاده از مشما چند حُسن داشت: اول اینکه حجمش بسیار کم و نگه‌داری از آن آسان بود؛ مزیت دوم قابلیت استفاده چندبار از آن بود. نوشته‏ های روی آن به‌راحتی با [[آب]] و تاید پاک می‌شد. بنابراین دغدغه تهیه کاغذ اندکی رفع می‌شد. در مقاطع دیگر از [[کاغذ در اسارت|كاغذ]] استفاده می‌شد.


=== پیاده‌سازی و قرائت ===
    پیاده‌سازی به‌طور دقیق و كلمه‌به‌كلمه صورت می‌گرفت. حتی مواردی همچون خنده، گریه، دست زدن حضار و مانند آن در متن پیاده‌شده مشخص می‌شد تا برای [[اسرا]] تصویرسازی كامل‌تری صورت بگیرد. برای نمونه، در زمان [[رحلت امام خمینی]]، گزارش لحظه به لحظه مراسم تشییع و خاكسپاری، با ذكر ریزترین جزئیات، كه گاهی به پانزده صفحه می‌رسید، پیاده می‌شد.
نکته مهم و حائز اهمیت برای پیاده ‏سازی اخبار و اطلاعات تهیه کاغذ بود. در یک مقطع از مشمّای سفید گوشت‌هایی که در [[اردوگاه]] توزیع می ‏شد استفاده كردیم. اسرا مشماها را به اندازه ورق آ4 درمی‏آوردند و روی آنها خبر می‏ نوشتند. استفاده از مشما چند حُسن داشت: اول اینکه حجمش بسیار کم و نگه‌داری از آن آسان بود؛ مزیت دوم قابلیت استفاده چندبار از آن بود. نوشته‏های روی آن به‌راحتی با [[آب]] و تاید پاک می‌شد. بنابراین دغدغه تهیه کاغذ اندکی رفع می‌شد. در مقاطع دیگر از كاغذ استفاده می‌شد.


    پیاده‌سازی به‌طور دقیق و كلمه‌به‌كلمه صورت می‌گرفت. حتی مواردی همچون خنده، گریه، دست زدن حضار و مانند آن در متن پیاده‌شده مشخص می‌شد تا برای اسرا تصویرسازی كامل‌تری صورت بگیرد. برای نمونه، در زمان رحلت امام خمینی، گزارش لحظه به لحظه مراسم تشییع و خاكسپاری، با ذكر ریزترین جزئیات، كه گاهی به پانزده صفحه می‌رسید، پیاده می‌شد.
    کسانی که مسئولیت پیاده‌سازی را برعهده داشتند، ازسوی بچه ‏ها لقب «کرام‏الکاتبین» گرفته بودند. در هر آسایشگاه دو نفر مسئول این کار بودند و باید متّصف به ویژگی ‏های امانت‏ داری، شجاعت، تندنویسی می‌بودند. این افراد باید به این توانایی می‌رسیدند كه با شنیدن خبری خوشحال‌كننده مثل پیروزی در عملیات‌ها یا خبری ناراحت‌كننده مثل شكست در عملیات یا [[رحلت امام خمینی|رحلت امام]]، شادی و غم خود را بروز ندهند تا [[اسرا]] با چهره ‏خوانی به نوع خبر آگاهی نیابند.كاتبین بسیار بسیار ریز از سمت چپ [[کاغذ در اسارت|كاغذ]] به طرف راست می‌نوشتند؛ یک خط فاصله می ‏دادند سپس از راست به چپ تا پایین صفحه. دوباره همین‏طور زیگزاک بالا می‏ آمدند و خط‏ های خالی را پر می‏ کردند.  


    کسانی که مسئولیت پیاده‌سازی را برعهده داشتند، ازسوی بچه ‏ها لقب «کرام‏الکاتبین» گرفته بودند. در هر آسایشگاه دو نفر مسئول این کار بودند و باید متّصف به ویژگی ‏های امانت‏ داری، شجاعت، تندنویسی می‌بودند. این افراد باید به این توانایی می‌رسیدند كه با شنیدن خبری خوشحال‌كننده مثل پیروزی در عملیات‌ها یا خبری ناراحت‌كننده مثل شكست در عملیات یا رحلت امام، شادی و غم خود را بروز ندهند تا اسرا با چهره ‏خوانی به نوع خبر آگاهی نیابند.كاتبین بسیار بسیار ریز از سمت چپ كاغذ به طرف راست می‌نوشتند؛ یک خط فاصله می ‏دادند سپس از راست به چپ تا پایین صفحه. دوباره همین‏طور زیگزاک بالا می‏ آمدند و خط‏ های خالی را پر می‏ کردند.  
    زمان و مکان پیاده‌سازی را هیچ‏کس نمی‏دانست، جز سه نفری كه مسئول این کار بودند. سال اول [[اسارت و اسیران|اسارت]]، كار پیاده‌سازی شب‌ها صورت می‌گرفت؛ به‌مرور، برای بالا بردن ضریب امنیت، این كار به روزها منتقل شد. در این زمینه ابتكاراتی هم اندیشیده شد. برای کسانی که اخبار را پیاده می‏ کردند تیمی درنظر گرفته ‏شده بود كه به‌طور نامحسوس از آنها مراقبت می‌كردند بی آنکه خودشان مطلع باشند، چون اگر یک برگه از [[کاغذ در اسارت|کاغذ]] اخبار به دست عراقی ‏ها می‏افتاد، برای کل [[اردوگاه]] دردسر درست می ‏شد. این مسئله چنان مهم بود كه حتی درگیری با نگهبانان عراقی هم مجاز بود تا مبادا سندی به دست عراقی‌ها بیفتد. در مرحله بعد، اخبار کدگذاری شد که اگر احیاناً کاغذی به دست عراقی‏ ها افتاد، از محتوای آن آگاه نشوند. حتی خود اسرای عادی هم متوجه محتوای خبر نمی‏ شدند. مثلاً جمهوری اسلامی را "ج" یا صدام را "خ" کدگذاری می‌کردیم و هیچ‌یك از شخصیت‌ها و مسئولان سیاسی ایران، عراق و آمریکا اسمشان در خبر نمی‏ آمد و تنها کاتبین و قرائت‏ کنندگان خبر در آسایشگاه از این کلمات رمز باخبر بودند. اخبار پس از پیاده‌سازی با نهایت دقت به مسئولان قرائت در آسایشگاه‌های مختلف سپرده می‌شد تا آن را برای [[اسرا]] بازگو كنند<ref>جوکار،رضا(1398). مصاحبه .تهران: 14 شهریور</ref>.


    زمان و مکان پیاده‌سازی را هیچ‏کس نمی‏دانست، جز سه نفری كه مسئول این کار بودند. سال اول [[اسارت و اسیران|اسارت]]، كار پیاده‌سازی شب‌ها صورت می‌گرفت؛ به‌مرور، برای بالا بردن ضریب امنیت، این كار به روزها منتقل شد. در این زمینه ابتكاراتی هم اندیشیده شد. برای کسانی که اخبار را پیاده می‏ کردند تیمی درنظر گرفته ‏شده بود كه به‌طور نامحسوس از آنها مراقبت می‌كردند بی آنکه خودشان مطلع باشند، چون اگر یک برگه از کاغذ اخبار به دست عراقی ‏ها می‏افتاد، برای کل [[اردوگاه]] دردسر درست می ‏شد. این مسئله چنان مهم بود كه حتی درگیری با نگهبانان عراقی هم مجاز بود تا مبادا سندی به دست عراقی‌ها بیفتد. در مرحله بعد، اخبار کدگذاری شد که اگر احیاناً کاغذی به دست عراقی‏ ها افتاد، از محتوای آن آگاه نشوند. حتی خود اسرای عادی هم متوجه محتوای خبر نمی‏ شدند. مثلاً جمهوری اسلامی را "ج" یا صدام را "خ" کدگذاری می‌کردیم و هیچ‌یك از شخصیت‌ها و مسئولان سیاسی ایران، عراق و آمریکا اسمشان در خبر نمی‏ آمد و تنها کاتبین و قرائت‏ کنندگان خبر در آسایشگاه از این کلمات رمز باخبر بودند. اخبار پس از پیاده‌سازی با نهایت دقت به مسئولان قرائت در آسایشگاه‌های مختلف سپرده می‌شد تا آن را برای اسرا بازگو كنند<ref>جوکار،رضا(1398). مصاحبه .تهران : 14 شهریور</ref>.(← [[پیاده سازی و قرائت اخبار از رادیو در اسارت]]).
== موارد خاص ==
 
=== موارد خاص ===
1. خبر آزادی خرمشهر و خبر [[رحلت امام خمینی]] نقطه‌عطف و خاطره‌انگیزی در رابطه با مبحث رادیو بود.
1. خبر آزادی خرمشهر و خبر [[رحلت امام خمینی]] نقطه‌عطف و خاطره‌انگیزی در رابطه با مبحث رادیو بود.


خط ۳۸: خط ۳۵:
3. راه‌های مختلفی برای تأمین باتری رادیو امتحان می‌شد؛ از معامله و معاوضه انگشتر و گردن‌بند با برخی نگهبانان شیعه عراقی تا درخواست باتری ساعت از نمایندگان [[صلیب سرخ]] و شارژ باتری با آب‌نمك یا آب جوش.  
3. راه‌های مختلفی برای تأمین باتری رادیو امتحان می‌شد؛ از معامله و معاوضه انگشتر و گردن‌بند با برخی نگهبانان شیعه عراقی تا درخواست باتری ساعت از نمایندگان [[صلیب سرخ]] و شارژ باتری با آب‌نمك یا آب جوش.  


4. البته در میان خاطرات آزادگان، به یك یا دو مورد اشاره می‌شود كه رزمنده یا بانویی در سال‌های اول اسارت، رادیویی را با خود به [[اردوگاه]] ‌آورد كه تا مدتی مورد استفاده قرار گرفت<ref>هاشمی ، علی اصغر (1398).مصاحبه . نهران : 14 شهریور،</ref>.  
4. البته در میان خاطرات آزادگان، به یك یا دو مورد اشاره می‌شود كه رزمنده یا بانویی در سال‌های اول اسارت، رادیویی را با خود به [[اردوگاه]] ‌آورد كه تا مدتی مورد استفاده قرار گرفت<ref>هاشمی ، علی اصغر (1398).مصاحبه . تهران: 14 شهریور،</ref>.  
 
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[رسانه و خبر]]
* [[رحلت امام خمینی]]


===  '''کتاب‌‌شناسی''' ===
== کتاب‌‌شناسی ==
<references />
<references />


=== برای مطالعه بیشتر ===
== برای مطالعه بیشتر ==
[[خاکریز پنهان]] 5. فرهنگ اصطلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق (1374) تهران: [[ستاد رسیدگی به امور آزادگان]]
[[خاکریز پنهان]] 5. فرهنگ اصطلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق (1374) تهران: [[ستاد رسیدگی به امور آزادگان]]


میرشمس‌الدین فلاح هاشمی
میرشمس‌الدین فلاح هاشمی
[[رده:رادیو]]
[[رده:راه های دستیابی به رادیو در اسارت]]
[[رده:پیاده سازی و قرائت اخبار از رادیو در اسارت]]
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[en:Radio]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۵۶

مهم‌ترین وسیله ارتباطی اسرا با دنیای خارج از اسارت.

در اردوگاه‌های عراق امکان به‌دست آوردن هرگونه خبر به‌خصوص از ایران ممنوع و سخت بود. لذا داشتن رادیو هم جرم بود و هم عواقب خطرناکی داشت. ولی ازآنجاکه اسرا از تمام منابع موثق خبری خارج از اردوگاه به دور بودند، اخبار مربوط به كشور خصوصاً جنگ و سرنوشت آن برایشان بسیار حائز اهمیت بود. در واقع رادیو عامل پیوند اسرا و ایران و بزرگ‌ترین منبع روحیه‌بخشی به اسرا به‌حساب می‌آمد.دستیابی به رادیو، پنهان‌سازی و نگه‌داری، پیاده‌سازی و قرائت اخبار فرایندهای مرتبط با رادیو در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق است.

راه‌های دستیابی به رادیو

دستیابی به رادیو یکی از خطرناک‌ترین کارهایی بود که اسرا در زندان‌های عراق انجام می‌دادند. این كار معمولاً با زیركی اسرا و سرقت از عراقی‌ها صورت می‌گرفت و توسط تیمی منسجم زیر نظر مدیر یا رهبر اردوگاه مورد استفاده قرار می‌گرفت. به استثنای موارد خاص همچون اسرای غیررزمنده‌ای كه به‌طور كاملاً شخصی رادیو را نگه می‌داشتند یا مقامات سیاسی مثل مهندس سید محسن یحیوی، معاون وزیر نفت، كه رادیو در اختیار داشت، مهم‌ترین راه دستیابی به رادیو در اردوگاه‌ها سرقت بود كه چند نمونه شاخص آن از لابه‌لای خاطرات آزادگان ذكر می‌شود:

1. اولین رادیویی كه در اردوگاه موصل به دست اسرا رسید، رادیوی شكسته و زمین‌خورده نگهبانی عراقی بود: سال 1360 بود. سه ماهی از حضور ما در اردوگاه می‌گذشت. دست یكی از نگهبانان عراقی رادیویی شكسته دیدم. داشت با آن ور می‌رفت تا صدایی از آن دربیاورد. به یكی از بچه‌های عرب‌زبان گفتم، اینها كه مشكلی برای تهیه رادیوی نو ندارند چرا با این رادیوی شكسته ور می‌رود. نگهبان حرفم را شنید و رادیو را محكم كوبید كنار سطل زباله. پنهانی رفتم تكه‌های رادیو را برداشتم و بعد از سه ماه، با مشقات زیاد، آن را تعمیر كردیم و بالاخره صدای آن را درآوردیم. كار با این رادیو بسیار سخت بود. صدای واضحی نداشت و به‌سختی می‌شد اخبار را دریافت كرد. تا اینكه یك روز به همراه قاسم كمپانی، با كنار زدن پلیت‌هایی كه به‌عنوان در استفاده می‌شد، وارد انبار اردوگاه شدیم. قصد اولیه ما تهیه كاغذ و قلم بود، ولی هنگام جست‌وجو بخش‌های مختلف انبار، هشت رادیو و از همه مهم‌تر چند هندزفری پیدا كردیم. رادیوها را در دریچه‌های انبار پنهان كردیم تا به مرور از آنها استفاده كنیم.»[۱]

2. یکی از جالب‌ترین سرقت‌های رادیو در بهداری اردوگاه موصل 1 اتفاق می‌افتد. سه اسیر این اردوگاه نقشه‌ می‌کشند تا رادیوی یکی از پزشکیاران عراقی را به‌دست آورند. شکیب‌زاده، که خود در این اتفاق نقش داشته است، می‌گوید:

«آن شب من خودم را به مریضی زدم و آن دو هم مرا کول گرفته و به‌عنوان همراه به بیمارستان رفتیم. البته آن روزها برای رفت‌وآمد بچه‌ها به بیمارستان آن هم هنگام شب‌ها و برای خروج از آسایشگاه‌ها خیلی سخت نمی‌گرفتند و اگر کسی مریض می‌شد یا مشکلی داشت، می‌توانست به بیمارستانی که اکثر کادر آن از بچه‌های خودمان بودند مراجعه نمایند. آن شب هم من، که وانمود می‌کردم حال وخیمی دارم، به بیمارستان منتقل شدم. پزشک حاضر پس از معاینه دستور آمپول زدن مرا داد. درست به هنگام زدن آمپول یکی از بچه‌های همراه ما، رادیو را از روی میز پزشکیار بیمارستان برداشت و از بیمارستان خارج شدیم. البته آن زمان، یک رادیوی کوچک که با باطری کار می‌کرد داشتیم، اما این رادیو با برق کار می‌کرد و می‌خواستیم در مواقعی که دسترسی به باطری نداریم و یا باطری آن رادیو تمام می‌شود، از این رادیو استفاده کرده، از اخبار ایران غافل نشویم.» [۲].

3. از دیگر موارد شاخص دستیابی به رادیو، سرقت آن از نگهبانی عراقی بود. اسرا آمار یكی از نگهبانان عراقی را می‌گیرند كه با خود رادیویی به همراه داشت. او آن را وسط طبقه دوم می‌گذاشت. ساختمان‌های اردوگاه دوطبقه بود. این نگهبان در طبقه بالا نگهبانی می‌داد. ارتفاع هر طبقه هم حدود شش متر بود: «یک‌بار که نگهبان رادیواَش را روی لبه طبقه دوم گذاشته بود؛ برادران تصمیم گرفتند هرطور شده رادیو را به چنگ بیاورند. برای همین، یک‌باره چند نفر به‌ترتیب روی کول همدیگر سوار شدند و در لحظه‌ای که سرباز کمی دور شده و حواسش به طرفی دیگر بود، با دسته تی که با آن زمین را تمیز می‌کردند به رادیو زدند و آن را پایین آوردند. از آن به بعد برنامه استفاده از رادیو با نام «سفره با برکت ابوالفضل(ع)» معروف شد و به لطف و عنایت آن حضرت این سفره تا آخر برای ما حفظ شد و در طی دوران بعدی پنج شش رادیوی دیگر نیز به‌دست آوردیم که یکی از آنها را توانستیم با خودمان به ایران بیاوریم.»[۳]

4. «در بغداد که بودیم، نگهبانی کُرد داشتیم. ما 180 نفر بودیم که حدود 150 نفرشان کُرد بودند. این نگهبان چیزهایی برای ما می‌آورد مثل سیگار و وسایل مصرفی دیگر. بچه‌ها با او صحبت کردند که یک رادیو برای ما بیاورد. یک ساعت سیکو پنج به او دادند و او هم یک رادیوی کوچک برای ما آورد که اگر می‌گرفتند حتماً او را می‌کشتند...»[۴].

5. «یک‌بار ماشین خواربار آمد اردوگاه و وسط چهارراه محوطه اردوگاه ایستاد. راننده پایین آمد تا جنس‌ها را خالی کند. رادیویی روی داشبوردش بود. علی نجفی (معروف به علی فرعون؛ لقبی که عراقی‌ها به او داده بودند و خیلی هم زیرک بود) او را پایید و تا حواس راننده پرت شد. علی در ماشین را باز کرد و رادیو را برداشت. راننده متوجه شد که رادیواش نیست ولی جرات نکرد به کسی بگوید، چون خودش را اذیت می‌کردند. البته رادیو لو رفت و عراقی‌ها رادیو را از بچه‌ها گرفتند.»[۴]

6. «یکی از بچه‌ها رفت اتاق دکتر و رادیویی را از آنجا کش رفت. اسمش محمدحسن بیاتی بود از بچه‌های مشهد. بیاتی می‌گفت من قبل از دکتر رفتم داخل اتاق و رادیو را برداشتم و دکتر وقتی آمد متوجه نشد. رادیو را گذاشته بودم داخل پیرهنم و آمدم بیرون. دکتر رفت به عراقی‌ها گفت که رادیواش نیست. داخل آسایشگاه را گشتند و خیلی هم اذیت کردند. رادیوی کهنه‌ای بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود. بچه‌ها رادیو را باز کردند و رادیو کهنه را داخل جلد رادیو تازه گذاشتند و تحویل عراقی‌ها دادند و این‌جوری بود که شرش کنده شد.» [۴]

نگه‌داری

پنهان‌سازی و نگه‌داری رادیو همچون دستیابی به آن بسیار مهم بود. اگر عراقی‌ها رادیو پیدا می‌كردند، با شدت با آن برخورد می‌كردند چرا كه نمی‌خواستند اسرا از دنیای خارج مطلع شوند. علاوه‌بر خود آسایشگاه‌ و منافذ آن مثل مهتابی سقف، توالت و حمام و حتی زیرِ زمین از دیگر محل‌های نگه‌داری و پنهان‌سازی رادیو بود. این كار با نهایت دقت صورت می‌گرفت تا در صورت بازدید‌های نوبه‌ای یا سرزده عراقی‌ها، لو نرود و مشكلی برای كل اردوگاه پیش نیاید.

پیاده‌سازی و قرائت

نکته مهم و حائز اهمیت برای پیاده ‏سازی اخبار و اطلاعات تهیه کاغذ بود. در یک مقطع از مشمّای سفید گوشت‌هایی که در اردوگاه توزیع می ‏شد استفاده كردیم. اسرا مشماها را به اندازه ورق آ4 درمی‏آوردند و روی آنها خبر می‏ نوشتند. استفاده از مشما چند حُسن داشت: اول اینکه حجمش بسیار کم و نگه‌داری از آن آسان بود؛ مزیت دوم قابلیت استفاده چندبار از آن بود. نوشته‏ های روی آن به‌راحتی با آب و تاید پاک می‌شد. بنابراین دغدغه تهیه کاغذ اندکی رفع می‌شد. در مقاطع دیگر از كاغذ استفاده می‌شد.

    پیاده‌سازی به‌طور دقیق و كلمه‌به‌كلمه صورت می‌گرفت. حتی مواردی همچون خنده، گریه، دست زدن حضار و مانند آن در متن پیاده‌شده مشخص می‌شد تا برای اسرا تصویرسازی كامل‌تری صورت بگیرد. برای نمونه، در زمان رحلت امام خمینی، گزارش لحظه به لحظه مراسم تشییع و خاكسپاری، با ذكر ریزترین جزئیات، كه گاهی به پانزده صفحه می‌رسید، پیاده می‌شد.

    کسانی که مسئولیت پیاده‌سازی را برعهده داشتند، ازسوی بچه ‏ها لقب «کرام‏الکاتبین» گرفته بودند. در هر آسایشگاه دو نفر مسئول این کار بودند و باید متّصف به ویژگی ‏های امانت‏ داری، شجاعت، تندنویسی می‌بودند. این افراد باید به این توانایی می‌رسیدند كه با شنیدن خبری خوشحال‌كننده مثل پیروزی در عملیات‌ها یا خبری ناراحت‌كننده مثل شكست در عملیات یا رحلت امام، شادی و غم خود را بروز ندهند تا اسرا با چهره ‏خوانی به نوع خبر آگاهی نیابند.كاتبین بسیار بسیار ریز از سمت چپ كاغذ به طرف راست می‌نوشتند؛ یک خط فاصله می ‏دادند سپس از راست به چپ تا پایین صفحه. دوباره همین‏طور زیگزاک بالا می‏ آمدند و خط‏ های خالی را پر می‏ کردند.

    زمان و مکان پیاده‌سازی را هیچ‏کس نمی‏دانست، جز سه نفری كه مسئول این کار بودند. سال اول اسارت، كار پیاده‌سازی شب‌ها صورت می‌گرفت؛ به‌مرور، برای بالا بردن ضریب امنیت، این كار به روزها منتقل شد. در این زمینه ابتكاراتی هم اندیشیده شد. برای کسانی که اخبار را پیاده می‏ کردند تیمی درنظر گرفته ‏شده بود كه به‌طور نامحسوس از آنها مراقبت می‌كردند بی آنکه خودشان مطلع باشند، چون اگر یک برگه از کاغذ اخبار به دست عراقی ‏ها می‏افتاد، برای کل اردوگاه دردسر درست می ‏شد. این مسئله چنان مهم بود كه حتی درگیری با نگهبانان عراقی هم مجاز بود تا مبادا سندی به دست عراقی‌ها بیفتد. در مرحله بعد، اخبار کدگذاری شد که اگر احیاناً کاغذی به دست عراقی‏ ها افتاد، از محتوای آن آگاه نشوند. حتی خود اسرای عادی هم متوجه محتوای خبر نمی‏ شدند. مثلاً جمهوری اسلامی را "ج" یا صدام را "خ" کدگذاری می‌کردیم و هیچ‌یك از شخصیت‌ها و مسئولان سیاسی ایران، عراق و آمریکا اسمشان در خبر نمی‏ آمد و تنها کاتبین و قرائت‏ کنندگان خبر در آسایشگاه از این کلمات رمز باخبر بودند. اخبار پس از پیاده‌سازی با نهایت دقت به مسئولان قرائت در آسایشگاه‌های مختلف سپرده می‌شد تا آن را برای اسرا بازگو كنند[۵].

موارد خاص

1. خبر آزادی خرمشهر و خبر رحلت امام خمینی نقطه‌عطف و خاطره‌انگیزی در رابطه با مبحث رادیو بود.

2. عراقی‏ها تنها یک بار در دوران اسارت در اردوگاه موصل، رادیوی ایران را برای اسرا پخش كردند و آن انفجار حزب جمهوری بود؛ آنها گمان می‏کردند با این انفجار، کار انقلاب به پایان رسیده است.

3. راه‌های مختلفی برای تأمین باتری رادیو امتحان می‌شد؛ از معامله و معاوضه انگشتر و گردن‌بند با برخی نگهبانان شیعه عراقی تا درخواست باتری ساعت از نمایندگان صلیب سرخ و شارژ باتری با آب‌نمك یا آب جوش.

4. البته در میان خاطرات آزادگان، به یك یا دو مورد اشاره می‌شود كه رزمنده یا بانویی در سال‌های اول اسارت، رادیویی را با خود به اردوگاه ‌آورد كه تا مدتی مورد استفاده قرار گرفت[۶].

نیز نگاه کنید به

کتاب‌‌شناسی

  1. ملایری ،رسول (1398) .مصاحبه. تهران: 14 شهریور ،
  2. شکیب‌زاده، حسن (1394). حسن رادیو. چ دوم، قزوین: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان و شهرداری قزوین،ص.23.
  3. رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر،ص.853.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ علی دوست قزوینی ، علی (1395). مصاحبه . تهران:15 اسفند،
  5. جوکار،رضا(1398). مصاحبه .تهران: 14 شهریور
  6. هاشمی ، علی اصغر (1398).مصاحبه . تهران: 14 شهریور،

برای مطالعه بیشتر

خاکریز پنهان 5. فرهنگ اصطلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق (1374) تهران: ستاد رسیدگی به امور آزادگان

میرشمس‌الدین فلاح هاشمی