امتحان سخت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کتاب امتحان سخت، خاطرات سیداحمد قشمی، آزاده همدانی است.''' | |||
== فراداده کتاب == | |||
'''نویسنده:''' سیداحمد قشمی | '''نویسنده:''' سیداحمد قشمی | ||
''' | '''ناشر:''' پیام آزادگان | ||
''' | '''سال نشر''': 1399 | ||
''' | '''تعداد صفحات''': 304 صفحه | ||
''' | '''شابک''': 6-501356-600-978 | ||
''' | '''نوع کتاب:''' خاطره | ||
''' | == '''معرفی کتاب''' == | ||
امتحان سخت، خاطرات سیداحمد قشمی، آزاده همدانی است که در هفت فصل بهنگارش درآمده است. | |||
جز بخش اول، از صفحه 68 این کتاب در بخشهای گوناگون به سید آزادگان پرداخته شده است | |||
''' | == '''گزیدهای از محتوای کتاب''' == | ||
اُسرای تازهوارد برای دیدن حاجآقا ابوترابی، مثل تشنهای که به [[آب]] برسند، لهله میزدند. بچههای [[اردوگاه]] از خیر و برکت وجود حاجآقا خیلی صحبت میکردند، که این ولعمان را بیشتر میکرد. | |||
حاجآقا شخصیتی بود كه جاذبهاش در حد نهایت و دافعهاش در حد ضرورت و بسیار ناچیز بود؛ یعنی، باید گفت همه وجودش جاذبه و آنچنان اثرگذار و سازنده بود كه بسیاری از دوستان تا عمر دارند خاطرات باایشانبودن را فراموش نخواهند کرد. | |||
دیدار با حاجآقا ابوترابی آرزویمان شده بود. بالأخره یک روز صبح این آرزو برآورده شد. بچهها سعی میکردند جلوی چشم مأموران بعثی اطراف ایشان را خلوت کنند. دیدارها پنهان از چشم دشمن و هنگامی انجام میشد که حساسیتی برای عراقیها بهوجود نمیآمد. با این اوضاع، من هم توانستم ایشان را ملاقات کنم ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان</ref> | |||
== | == نیز نگاه کنید به == | ||
* [[اسیران جنگ|اسیران]] | |||
* [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] | |||
== کتابشناسی == | |||
[[رده:اسیران جنگ]] | |||
[[رده:کتاب های درباره سید آزادگان]] | |||
[[رده:سید علی اکبر ابوترابی فرد]] |
نسخهٔ ۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۹
کتاب امتحان سخت، خاطرات سیداحمد قشمی، آزاده همدانی است.
فراداده کتاب
نویسنده: سیداحمد قشمی
ناشر: پیام آزادگان
سال نشر: 1399
تعداد صفحات: 304 صفحه
شابک: 6-501356-600-978
نوع کتاب: خاطره
معرفی کتاب
امتحان سخت، خاطرات سیداحمد قشمی، آزاده همدانی است که در هفت فصل بهنگارش درآمده است.
جز بخش اول، از صفحه 68 این کتاب در بخشهای گوناگون به سید آزادگان پرداخته شده است
گزیدهای از محتوای کتاب
اُسرای تازهوارد برای دیدن حاجآقا ابوترابی، مثل تشنهای که به آب برسند، لهله میزدند. بچههای اردوگاه از خیر و برکت وجود حاجآقا خیلی صحبت میکردند، که این ولعمان را بیشتر میکرد.
حاجآقا شخصیتی بود كه جاذبهاش در حد نهایت و دافعهاش در حد ضرورت و بسیار ناچیز بود؛ یعنی، باید گفت همه وجودش جاذبه و آنچنان اثرگذار و سازنده بود كه بسیاری از دوستان تا عمر دارند خاطرات باایشانبودن را فراموش نخواهند کرد. دیدار با حاجآقا ابوترابی آرزویمان شده بود. بالأخره یک روز صبح این آرزو برآورده شد. بچهها سعی میکردند جلوی چشم مأموران بعثی اطراف ایشان را خلوت کنند. دیدارها پنهان از چشم دشمن و هنگامی انجام میشد که حساسیتی برای عراقیها بهوجود نمیآمد. با این اوضاع، من هم توانستم ایشان را ملاقات کنم ... .[۱]