کنارهای جنوب: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کتاب زندگی نامه سید ابراهیم ظهوری در دروران اسارت.''' | |||
== فراداده کتاب == | == فراداده کتاب == | ||
[[پرونده:کنارهای جنوب.jpg| | {{Infobox|title=کٌنارهای جنوب|image=[[پرونده:کنارهای جنوب.jpg]]|caption=کتاب زندگی نامه سید ابراهیم ظهوری در دروران اسارت|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=صفحهآرايي و صفحهبندي|label5=تصويرگر و طراح چاپ|label6=سال نشر|label7=قطع کتاب|label8=نوع ماده|data2=حسن نوری|data3=فرزانه قلعهقوند|data4=مریم مردانی|data5=سیدایمان نورینجفی|data6=1403|data7=رقعی|data8=کتاب(زندگینامه)}} | ||
'''نویسنده''': حسن نوری | '''نویسنده''': حسن نوری | ||
خط ۱۳: | خط ۱۵: | ||
'''قطع کتاب''': رقعي | '''قطع کتاب''': رقعي | ||
'''نوع ماده''': کتاب( زندگی[[نامه]] ) | '''نوع ماده''': کتاب(زندگی[[نامه]]) | ||
== معرفی کتاب == | == معرفی کتاب == | ||
خط ۲۱: | خط ۲۳: | ||
== گزیده ای از محتوای کتاب == | == گزیده ای از محتوای کتاب == | ||
ضربات دیشب آنقدر هوش و حواسم را برده بود که اصلاً زخم معدهام را فراموش کرده بودم و در این لحظه معدهام با سوزش کمسابقهای خودش را یادم انداخت. ضابط احمد با صدای خشنش عربدهای کشید که ظرف نیم ساعت همه باید سرتراشیده در صفوف پنجنفره نشسته باشند. بچهها باعجله شروع کردند به تراشیدن سر کناردستیشان. پوست سرهایی که ورم کرده بودند، کنده و آویزان میشد و طرف فرصت نداشت برای مداوای آن کاری بکند و باید ادامه میداد تا تمام کند و بعد آن شخص سر خودش را بتراشد. زهرچشمی که دیشب گرفتند دردهای ناشی از کابل و تیغ و بیخوابی و گرسنگی و .... را از یاد برده بود و صد نفر بهسرعت داشتند موی سر صد نفر دیگر را میتراشیدند. | ضربات دیشب آنقدر هوش و حواسم را برده بود که اصلاً زخم معدهام را فراموش کرده بودم و در این لحظه معدهام با سوزش کمسابقهای خودش را یادم انداخت. ضابط احمد با صدای خشنش عربدهای کشید که ظرف نیم ساعت همه باید سرتراشیده در صفوف پنجنفره نشسته باشند. بچهها باعجله شروع کردند به تراشیدن سر کناردستیشان. پوست سرهایی که ورم کرده بودند، کنده و آویزان میشد و طرف فرصت نداشت برای مداوای آن کاری بکند و باید ادامه میداد تا تمام کند و بعد آن شخص سر خودش را بتراشد. زهرچشمی که دیشب گرفتند دردهای ناشی از کابل و تیغ و بیخوابی و گرسنگی و .... را از یاد برده بود و صد نفر بهسرعت داشتند موی سر صد نفر دیگر را میتراشیدند<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.</ref>. | ||
== نیز نگاه کنید به == | |||
* [[اسارت و اسیران]] | |||
* [[اردوگاه رمادی 1 (کمپ 6)|اردوگاه رمادی 1]] | |||
* [[اردوگاه موصل 1]] | |||
* [[اردوگاه موصل 2]] | |||
== کتابشناسی == | |||
[[رده:اسارت و اسیران]] | |||
[[رده:اردوگاه رمادی 1]] | |||
[[رده:اردوگاه موصل 1]] | |||
[[رده:اردوگاه موصل 2]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۹
کتاب زندگی نامه سید ابراهیم ظهوری در دروران اسارت.
فراداده کتاب
فراداده کتاب | |
---|---|
نویسنده | حسن نوری |
ویراستار | فرزانه قلعهقوند |
صفحهآرايي و صفحهبندي | مریم مردانی |
تصويرگر و طراح چاپ | سیدایمان نورینجفی |
سال نشر | 1403 |
قطع کتاب | رقعی |
نوع ماده | کتاب(زندگینامه) |
نویسنده: حسن نوری
ویراستار: فرزانه قلعهقوند
صفحهآرايي و صفحهبندي: مریم مردانی
تصويرگر و طراح چاپ: سیدایمان نورینجفی
سال نشر: 1403
قطع کتاب: رقعي
نوع ماده: کتاب(زندگینامه)
معرفی کتاب
مرحوم سیدابراهیم ظهوری در تاریخ 10/6/1331 در شهر دزفول و در خانوادهای مذهبی متولد شد و بعدها همراه خانوادهاش به اهواز کوچ کرد. او از نوجوانی در هیئتهای مذهبی فعالیت میکرد که زمینهساز فعالیتهای سیاسی ایشان هم بهشمار میرفت. او سرانجام در 5 مهرماه 1359، درحالیکه فرزندان خردسالش؛ مهران پنجساله، مهرداد چهارساله و مسعود دوماهه؛ را به امان خدا و دست همسرش سپرده بود، همراه با سیدحسن اصولی، خواهرزاده و سیدعنایتالله ظهوری، برادرزادهاش، در جادة دهلران به اسارت درآمد.
دوران اسارت این آزاده در اردوگاه رمادی 1، معروف به کمپ 6، موصل 1 و موصل 2 سپری شد.
گزیده ای از محتوای کتاب
ضربات دیشب آنقدر هوش و حواسم را برده بود که اصلاً زخم معدهام را فراموش کرده بودم و در این لحظه معدهام با سوزش کمسابقهای خودش را یادم انداخت. ضابط احمد با صدای خشنش عربدهای کشید که ظرف نیم ساعت همه باید سرتراشیده در صفوف پنجنفره نشسته باشند. بچهها باعجله شروع کردند به تراشیدن سر کناردستیشان. پوست سرهایی که ورم کرده بودند، کنده و آویزان میشد و طرف فرصت نداشت برای مداوای آن کاری بکند و باید ادامه میداد تا تمام کند و بعد آن شخص سر خودش را بتراشد. زهرچشمی که دیشب گرفتند دردهای ناشی از کابل و تیغ و بیخوابی و گرسنگی و .... را از یاد برده بود و صد نفر بهسرعت داشتند موی سر صد نفر دیگر را میتراشیدند[۱].