بانوی فریادرس: تفاوت میان نسخه‌ها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲: | خط ۲: | ||
== فراداده کتاب == | == فراداده کتاب == | ||
{{Infobox|title=بانوی فریادرس}} | {{Infobox|title=بانوی فریادرس|image=[[پرونده:بانوی فریاد رس..jpg]]|caption=خاطراتی از اسیران ایرانی و چگونگی شفا یافتن آنان به سبب عنایات اهل بیت(ع)|header1=فراداده کتاب|label2=شابک|label3=نویسنده|label4=حروف‌چین و صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=قطع کتاب|label11=نوع ماده|data2=عبدالمجید رحمانیان|data3=امید آزادگان، فاطمه توانایی|data4=سازمان فرهنگی کوثر|data5=اول، 1378|data6=2000 نسخه|data7=2500 ریال|data8=60|data9=964-92006-5-7|data10=رقعی|data11=کتاب(خاطره)}} | ||
'''نویسنده:''' عبدالمجید رحمانیان | '''نویسنده:''' عبدالمجید رحمانیان | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۵
کتاب خاطرات که از اسیران ایرانی و چگونگی شفا یافتن آنان به سبب عنایات اهل بیت(ع) اشاره دارد.
فراداده کتاب
 خاطراتی از اسیران ایرانی و چگونگی شفا یافتن آنان به سبب عنایات اهل بیت(ع) | |
| فراداده کتاب | |
|---|---|
| شابک | عبدالمجید رحمانیان |
| نویسنده | امید آزادگان، فاطمه توانایی |
| حروف‌چین و صفحه‌آرا | سازمان فرهنگی کوثر |
| لیتوگرافی، چاپ و صحافی | اول، 1378 |
| نوبت و سال چاپ | 2000 نسخه |
| شمارگان | 2500 ریال |
| قیمت پشت جلد | 60 |
| تعداد صفحات | 964-92006-5-7 |
| قطع کتاب | رقعی |
| نوع ماده | کتاب(خاطره) |
نویسنده: عبدالمجید رحمانیان
حروف‌چین و صفحه‌آرا: امید آزادگان، فاطمه توانایی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: سازمان فرهنگی کوثر
نوبت و سال چاپ: اول، 1378
شمارگان: 2000 نسخه
قیمت پشت جلد: 2500 ریال
تعداد صفحات: 60
شابک: 7-5-92006-964
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
در ابتدای این نوشتار خاطراتی از اسیران ایرانی و چگونگی شفا یافتن آنان به سبب عنایات اهل بیت(ع) نقل شده است .در ادامه همراه با عکس هایی چگونگی شفا یافتن آزاده جانباز حاج فضل‌الله ظهوریان در حرم مطهر حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) و شفا یافتن آزاده قدرت‌الله ناظم، در اسارت دشمن بعثی روایت می‌شود.
گزیده‌ای از محتوای کتاب
یکی از آن سربازان بسیار کینه‌توز به نام جمعه با حرکات جفت‌پا به هوا می‌پرید و روی کمر من فرود می‌آمد. آنقدر مرا شکنجه کردند که دیگر چیزی متوجه نشدم. بیهوش شدم ... .[۱]