اردوگاه سوم(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۵: خط ۲۵:
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)  


== '''معرفی کتاب''' ==
== معرفی کتاب ==
این کتاب مجموعه خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده بروجردی حسین کرمی است. او با دقت و ظرافت علاوه بر نقل خاطرات شخصی، خواننده را با همه ابعاد [[اردوگاه الانبار]](کمپ 8 معروف به [[عنبر]]) آشنا می‌کند.  
این کتاب مجموعه خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده بروجردی حسین کرمی است. او با دقت و ظرافت علاوه بر نقل خاطرات شخصی، خواننده را با همه ابعاد [[اردوگاه الانبار]](کمپ 8 معروف به [[عنبر]]) آشنا می‌کند.  


حسین کرمی سال 1361در عملیات والفجر مقدماتی به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد و سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود را در [[اردوگاه الانبار]] (کمپ 8 معروف به عنبر) سپری کرد..  
حسین کرمی سال 1361در عملیات والفجر مقدماتی به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد و سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود را در [[اردوگاه الانبار]] (کمپ 8 معروف به عنبر) سپری کرد..  


== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ==
== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
یک روز در نماز جماعت صبح، همه به رکوع رفته بودند. پیش‌نماز متوجه شد که وضو ندارد. طبق احکام شرع مقدس اجازه ادامه [[نماز]] را نداشت. پس به طرف تشت [[آب]] رفت تا تجدید وضو نماید. اما چون عجله داشت فراموش کرد که به نمازگزاران اطلاع دهد؛ آنها همچنان در رکوع و مشغول ذکر بودند و بیش از 15 بار ذکر رکوع را گفتند. یکی از بچه‌ها که به شیطنت معروف بود، کمی سرش را بالا آورد و زیرچشمی نگاهی به جلو انداخت، اما از امام جماعت خبری نبود. با آن لهجه خاصی که داشت اعلام کرد بچه‌ها همه سر کارید، پیش‌نماز رفته. همه بچه‌ها با شنیدن این موضوع زدند زیر خنده و صدای خنده همه آسایشگاه رو فراگرفت<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>.
یک روز در نماز جماعت صبح، همه به رکوع رفته بودند. پیش‌نماز متوجه شد که وضو ندارد. طبق احکام شرع مقدس اجازه ادامه [[نماز]] را نداشت. پس به طرف تشت [[آب]] رفت تا تجدید وضو نماید. اما چون عجله داشت فراموش کرد که به نمازگزاران اطلاع دهد؛ آنها همچنان در رکوع و مشغول ذکر بودند و بیش از 15 بار ذکر رکوع را گفتند. یکی از بچه‌ها که به شیطنت معروف بود، کمی سرش را بالا آورد و زیرچشمی نگاهی به جلو انداخت، اما از امام جماعت خبری نبود. با آن لهجه خاصی که داشت اعلام کرد بچه‌ها همه سر کارید، پیش‌نماز رفته. همه بچه‌ها با شنیدن این موضوع زدند زیر خنده و صدای خنده همه آسایشگاه رو فراگرفت<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>.


خط ۳۷: خط ۳۷:
* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسارت و اسیران]]
* [[خاطرات خود نگاشت]]
* [[خاطرات خود نگاشت]]
* [[اردوگاه الانبار]]


== کتابشناسی ==
== کتابشناسی ==
<references />
<references />
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اردوگاه الانبار]]
[[رده:کتاب]]
[[رده:کتاب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۲ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۹

خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده بروجردی حسین کرمی.

فراداده کتاب

اردوگاه سوم
اردوگاه سوم.jpg
خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده بروجردی حسین کرمی
فراداده کتاب
نویسندهحسین کرمی
ویراستارعلی زندی
حروف‌چین و صفحه‌آرامریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیپرتو- باقری
نوبت و سال چاپاول، 1389
شمارگان2000
قیمت پشت جلد42000 ریال
تعداد صفحات234
شابک978-600-5013-53-5
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: حسین کرمی

ویراستار: علی زندی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: پرتو- باقری

نوبت و سال چاپ: اول، 1389

شمارگان: 2000

قیمت پشت جلد: 42000 ریال

تعداد صفحات: 234

شابک: 5-53-5013-600-978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

این کتاب مجموعه خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده بروجردی حسین کرمی است. او با دقت و ظرافت علاوه بر نقل خاطرات شخصی، خواننده را با همه ابعاد اردوگاه الانبار(کمپ 8 معروف به عنبر) آشنا می‌کند.

حسین کرمی سال 1361در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت درآمد و سال‌های اسارت خود را در اردوگاه الانبار (کمپ 8 معروف به عنبر) سپری کرد..

گزیده‌ای از محتوای کتاب

یک روز در نماز جماعت صبح، همه به رکوع رفته بودند. پیش‌نماز متوجه شد که وضو ندارد. طبق احکام شرع مقدس اجازه ادامه نماز را نداشت. پس به طرف تشت آب رفت تا تجدید وضو نماید. اما چون عجله داشت فراموش کرد که به نمازگزاران اطلاع دهد؛ آنها همچنان در رکوع و مشغول ذکر بودند و بیش از 15 بار ذکر رکوع را گفتند. یکی از بچه‌ها که به شیطنت معروف بود، کمی سرش را بالا آورد و زیرچشمی نگاهی به جلو انداخت، اما از امام جماعت خبری نبود. با آن لهجه خاصی که داشت اعلام کرد بچه‌ها همه سر کارید، پیش‌نماز رفته. همه بچه‌ها با شنیدن این موضوع زدند زیر خنده و صدای خنده همه آسایشگاه رو فراگرفت[۱].

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،