سه هزار روز در اسارت: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «بندانگشتی|کتاب سه هزار روز در اسارت: خاطرات خودنگاشت حسن نوري(زيد) '''کتاب خاطرات خودنگاشت حسن نوري(زيد)''' === فراداده کتاب === '''نويسنده:''' حسن نوري '''ويراستار:''' بيژن کياني '''حروفچين و صفحهآرا:''' مريم مرداني '''...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کتاب خاطرات خودنگاشت حسن نوری(زید) است.''' | |||
'''کتاب خاطرات خودنگاشت حسن | |||
=== فراداده کتاب === | == فراداده کتاب == | ||
''' | {{Infobox|title=سه هزار روز در اسارت|image=[[پرونده:.سه هزار روز در اسارت.jpg]]|caption=خاطرات خودنگاشت حسن نوری(زید) است|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروفچین و صفحهآرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=حسن نوری|data3=بیژن کیانی|data4=مریم مردانی|data5=عترت چاپ|data6=اول، 1386|data7=2200|data8=19000 ریال|data9=162/ مصور|data10=978-600-5013-28-3|data11=رقعی|data12=کتاب(خاطره)}} | ||
'''نویسنده:''' حسن نوری | |||
''' | '''ویراستار:''' بیژن کیانی | ||
''' | '''حروفچین و صفحهآرا:''' مریم مردانی | ||
''' | '''لیتوگرافی، چاپ و صحافی:''' عترت چاپ | ||
'''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1386 | '''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1386 | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
'''شمارگان:''' 2200 | '''شمارگان:''' 2200 | ||
''' | '''قیمت پشت جلد:''' 19000 ریال | ||
'''تعداد صفحات:''' 162/ مصور | '''تعداد صفحات:''' 162/ مصور | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
'''شابک:''' 3-28-5013-600-978 | '''شابک:''' 3-28-5013-600-978 | ||
'''قطع کتاب:''' | '''قطع کتاب:''' رقعی | ||
'''نوع | '''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | ||
== | == معرفی کتاب == | ||
این کتاب خاطرات خودنگاشت حسن نوری(زید) از دوران [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود است که به شیوه موضوعی بهنگارش درآمده است. | |||
== | == گزیدهای از محتوای کتاب == | ||
یک روز یکی از بچهها به نام صمد یادش رفته بود که ریشش را بزند. سر آمار سرش را پایین گرفته بود و سرباز عراقی متوجه نشد. بعد از [[آمار]] رفت کنار حبانه ایستاد و داشت [[آب]] میخورد که سرباز عراقی از پشت پنجره او را دید بلافاصله آمد داخل آسایشگاه، اول کشیدهای به گوشش نواخت بعد هم تیغ را گرفت و بدون اینکه خیس کند، خشکخشک صورتش را زد و ما هم به این مناسبت این شعر را برای او سرودیم: | |||
دوش | دوش دیدم که صمد را دم حبانه زدند | ||
ریش او را نزدند آبی و خشکانه زدند | |||
لحظهای بعد صمد ماند و یکی صورت سرخ | |||
جوش و تبخال و دمل | جوش و تبخال و دمل زیر لبش دانه زدند | ||
وقت صبحانه صمد آمد و با صد غرولند | وقت صبحانه صمد آمد و با صد غرولند | ||
با | با رفیقان سر یک مائده صبحانه زدند | ||
مرتضی و حسن و احمد و معراج و رسول | |||
بر سر و | بر سر و روی صمد خنده مستانه زدند | ||
وقت ادخال سرور آمد و | وقت ادخال سرور آمد و یاران با زید | ||
ر سر گفتن | ر سر گفتن این شعر بسی چانه زدند ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> | ||
=== کتابشناسی == | == نیز نگاه کنید به == | ||
* [[اسارت و اسیران]] | |||
* [[اسرا]] | |||
* [[خاطرات خود نگاشت]] | |||
* [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references /> | |||
[[رده:اسارت و اسیران]] | |||
[[رده:اسرا]] | |||
[[رده:افراد (آزادهها)]] | |||
[[رده:جنگ تحميلي عراق عليه ايران]] | |||
[[رده:کتاب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۷
کتاب خاطرات خودنگاشت حسن نوری(زید) است.
فراداده کتاب
نویسنده: حسن نوری
ویراستار: بیژن کیانی
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: عترت چاپ
نوبت و سال چاپ: اول، 1386
شمارگان: 2200
قیمت پشت جلد: 19000 ریال
تعداد صفحات: 162/ مصور
شابک: 3-28-5013-600-978
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
این کتاب خاطرات خودنگاشت حسن نوری(زید) از دوران اسارت خود است که به شیوه موضوعی بهنگارش درآمده است.
گزیدهای از محتوای کتاب
یک روز یکی از بچهها به نام صمد یادش رفته بود که ریشش را بزند. سر آمار سرش را پایین گرفته بود و سرباز عراقی متوجه نشد. بعد از آمار رفت کنار حبانه ایستاد و داشت آب میخورد که سرباز عراقی از پشت پنجره او را دید بلافاصله آمد داخل آسایشگاه، اول کشیدهای به گوشش نواخت بعد هم تیغ را گرفت و بدون اینکه خیس کند، خشکخشک صورتش را زد و ما هم به این مناسبت این شعر را برای او سرودیم:
دوش دیدم که صمد را دم حبانه زدند
ریش او را نزدند آبی و خشکانه زدند
لحظهای بعد صمد ماند و یکی صورت سرخ
جوش و تبخال و دمل زیر لبش دانه زدند
وقت صبحانه صمد آمد و با صد غرولند
با رفیقان سر یک مائده صبحانه زدند
مرتضی و حسن و احمد و معراج و رسول
بر سر و روی صمد خنده مستانه زدند
وقت ادخال سرور آمد و یاران با زید
ر سر گفتن این شعر بسی چانه زدند ...[۱]