عنبر: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «بندانگشتی|کتاب عنبر: خاطرات جانباز و آزادة خوزستاني (رامشير) جاسم مقدم است '''کتاب خاطرات جانباز و آزادة خوزستاني (رامشير) جاسم مقدم''' === فرداده کتاب === '''نويسنده:''' جاسم مقدم '''ناشر:''' پيمان غدير، مؤسسه فرهنگي هنري پيام آزادگان...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:عنبر.jpg|بندانگشتی|کتاب عنبر: خاطرات جانباز و | [[پرونده:عنبر.jpg|بندانگشتی|کتاب عنبر: خاطرات جانباز و آزاده خوزستانی (رامشیر) جاسم مقدم است]] | ||
'''کتاب خاطرات جانباز و | '''کتاب خاطرات جانباز و آزاده خوزستانی (رامشیر) جاسم مقدم است.''' | ||
=== فرداده کتاب === | === فرداده کتاب === | ||
''' | '''نویسنده:''' جاسم مقدم | ||
'''ناشر:''' | '''ناشر:''' پیمان غدیر، [[موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان]] | ||
''' | '''ویراستار:''' معاونت پژوهش و نشر | ||
''' | '''حروفچین و صفحهآرا:''' مریم مردانی | ||
''' | '''لیتوگرافی، چاپ و صحافی:''' آبرنگ، رامین | ||
'''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1384 | '''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1384 | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
'''شمارگان:''' 2000 | '''شمارگان:''' 2000 | ||
''' | '''قیمت پشت جلد:''' 15000 ریال | ||
'''تعداد صفحات:''' 152/ مصور | '''تعداد صفحات:''' 152/ مصور | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
'''شابک:''' x- 9- 94650 - 964 | '''شابک:''' x- 9- 94650 - 964 | ||
'''قطع کتاب:''' | '''قطع کتاب:''' رقعی | ||
'''نوع کتاب:''' خاطره | '''نوع کتاب:''' خاطره | ||
=== ''' | === '''معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده''' === | ||
این کتاب خاطرات جانباز و آزاده خوزستانی (رامشیر) جاسم مقدم است و در 61 موضوع به نگارش درآمده است. | |||
او در نوزدهم بهمن سال 1361 در | او در نوزدهم بهمن سال 1361 در [http://wikidefa.ir/?page=result عملیات والفجر مقدماتی] درحالیکه در نبرد با دشمن بهشدت زخمی شده بود، به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. سال های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در [[اردوگاه الانبار]](کمپ 8، معروف به عنبر) سپری شد. | ||
=== ''' | === '''گزیدهای از محتوای کتاب''' === | ||
آتش | آتش گلولههای سنگین، دود و بوی باروت و فریاد اكبر همه میدان را پر كرده بود. | ||
ما وارد | ما وارد میدان مین شده بودیم. دیگر درنگ جایز نبود. هنوز چند قدمی برنداشته بودیم كه ناگهان انفجاری رخ داد و دو سه نفر به هوا پرتاب شدند ... یكی از بچهها قسمتی از بدنش سوخت و چند نفر دیگر زخمی شدند. | ||
هنوز از | هنوز از زمین بلند نشده بودیم كه موشكی دیگر فرود آمد. بر اثر انفجار آن یكی از بچهها شهید شد. من هم به هوا پرتاب شدم. | ||
بهسرعت برخاستم و به جلو حركت كردم. چند | بهسرعت برخاستم و به جلو حركت كردم. چند قدمی برداشته بودم كه نوك سلاحم به چیزی گیر كرد. خیال كردم به بوتهای گیر كرده است. بنابراین آن را بهشدت كشیدم. ناگهان در فاصله دو متریام یك مین والمری به هوا پرتاب شد و موج آن مرا بر زمین انداخت و چند تركش آن در بدنم فرو رفت. "به من موشک آر.پی.جی برسانید"! | ||
چند گلوله از | چند گلوله از كولهپشتیام برداشتم و به سوی صدا حرکت کردم. هنوز چند متری با او فاصله داشتم كه ناگهان آتش عقبه آرپیجی به صورتم خورد و تمام صورتم سوخت ... دیگر چیزی نفهمیدم<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>. | ||
=== کتابشناسی === | === کتابشناسی === |
نسخهٔ کنونی تا ۱ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۸
کتاب خاطرات جانباز و آزاده خوزستانی (رامشیر) جاسم مقدم است.
فرداده کتاب
نویسنده: جاسم مقدم
ناشر: پیمان غدیر، موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان
ویراستار: معاونت پژوهش و نشر
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: آبرنگ، رامین
نوبت و سال چاپ: اول، 1384
شمارگان: 2000
قیمت پشت جلد: 15000 ریال
تعداد صفحات: 152/ مصور
شابک: x- 9- 94650 - 964
قطع کتاب: رقعی
نوع کتاب: خاطره
معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده
این کتاب خاطرات جانباز و آزاده خوزستانی (رامشیر) جاسم مقدم است و در 61 موضوع به نگارش درآمده است.
او در نوزدهم بهمن سال 1361 در عملیات والفجر مقدماتی درحالیکه در نبرد با دشمن بهشدت زخمی شده بود، به اسارت درآمد. سال های اسارت این آزاده در اردوگاه الانبار(کمپ 8، معروف به عنبر) سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
آتش گلولههای سنگین، دود و بوی باروت و فریاد اكبر همه میدان را پر كرده بود.
ما وارد میدان مین شده بودیم. دیگر درنگ جایز نبود. هنوز چند قدمی برنداشته بودیم كه ناگهان انفجاری رخ داد و دو سه نفر به هوا پرتاب شدند ... یكی از بچهها قسمتی از بدنش سوخت و چند نفر دیگر زخمی شدند.
هنوز از زمین بلند نشده بودیم كه موشكی دیگر فرود آمد. بر اثر انفجار آن یكی از بچهها شهید شد. من هم به هوا پرتاب شدم.
بهسرعت برخاستم و به جلو حركت كردم. چند قدمی برداشته بودم كه نوك سلاحم به چیزی گیر كرد. خیال كردم به بوتهای گیر كرده است. بنابراین آن را بهشدت كشیدم. ناگهان در فاصله دو متریام یك مین والمری به هوا پرتاب شد و موج آن مرا بر زمین انداخت و چند تركش آن در بدنم فرو رفت. "به من موشک آر.پی.جی برسانید"!
چند گلوله از كولهپشتیام برداشتم و به سوی صدا حرکت کردم. هنوز چند متری با او فاصله داشتم كه ناگهان آتش عقبه آرپیجی به صورتم خورد و تمام صورتم سوخت ... دیگر چیزی نفهمیدم[۱].
کتابشناسی
- ↑ قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،