به سمت پرواز(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:به سمت پرواز.jpg|بندانگشتی|کتاب به سمت پرواز: خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام]]'''این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است که در پنج فصل به روایت سال‌ها [[مقاومت]] و ایستادگی در غربت پرداخته است.'''  
'''این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است که در پنج فصل به روایت سال‌ها [[مقاومت]] و ایستادگی در غربت پرداخته است.'''


=== '''فرداده کتاب''' ===
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=به سمت پرواز|image=[[پرونده:به سمت پرواز1.jpg]]|caption=مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروف‌چین و صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=ابراهیم اعتصام|data3=حنانه بابایی|data4=مریم مردانی|data5=سلیمان‌زاده|data6=اول، 1394|data7=1000 نسخه|data8=100000 ریال|data9=264|data10=978-600-8220-01-5|data11=رقعی|data12=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' ابراهیم اعتصام  
'''نویسنده:''' ابراهیم اعتصام  


خط ۲۲: خط ۲۳:
'''قطع کتاب:''' رقعی  
'''قطع کتاب:''' رقعی  


'''نوع کتاب:''' خاطره  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)


=== '''معرفی کتاب''' ===
== معرفی کتاب ==
این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است که در پنج فصل به روایت سال‌ها [[مقاومت]] و ایستادگی در غربت پرداخته است. ابراهیم اعتصام معلم ساده‌ای بود که از روستای سَدَکی زابل به جبهه‌های جنگ پیوست.  
این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است که در پنج فصل به روایت سال‌ها [[مقاومت]] و ایستادگی در غربت پرداخته است. ابراهیم اعتصام معلم ساده‌ای بود که از روستای سَدَکی زابل به جبهه‌های جنگ پیوست.  


ابراهیم اعتصام سال 1365 در عملیات تک شلمچه به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. او در مدت اسارتش توسط [[صلیب سرخ]] ، ثبت نام نشد و بدین ترتیب تا زمان بازگشت، راز اسارتش در [[الرشید ،زندان|الرشید]] بغداد و [[اردوگاه تکریت 12]] از همه پنهان ماند.  
ابراهیم اعتصام سال 1365 در عملیات تک شلمچه به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. او در مدت اسارتش توسط [[صلیب سرخ]] ، ثبت نام نشد و بدین ترتیب تا زمان بازگشت، راز اسارتش در [[الرشید ،زندان|الرشید]] بغداد و [[اردوگاه تکریت 12]] از همه پنهان ماند.  


=== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ===
== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
[[بیمارستان]] نظامی صلاح‌الدین تکریت مانند یک زندان تجهیز شده بود. [[بیمارستان]] راهرویی بلند داشت و اتاق‌هایی با سه تا چهار تخت بیمارستانی. روی هر تخت دو مریض و کف بعضی از اتاق‌ها هم بیمارانی خوابیده بودند. خبری از پزشک و معاینه و کارهای اولیه برای مریضان نبود.
[[بیمارستان]] نظامی صلاح‌الدین تکریت مانند یک زندان تجهیز شده بود. [[بیمارستان]] راهرویی بلند داشت و اتاق‌هایی با سه تا چهار تخت بیمارستانی. روی هر تخت دو مریض و کف بعضی از اتاق‌ها هم بیمارانی خوابیده بودند. خبری از پزشک و معاینه و کارهای اولیه برای مریضان نبود.


بعد از تعویض لباس و خوردن چند لقمه نان، سراغِ دست‌شویی را گرفتم، یکی از بچه‌ها زیر بازویم را گرفت و به من کمک کرد. بعد از مدت‌ها برای اولین بار بود که تصویرم را در آینه می‌دیدم؛ خودم از چهره‌ام ترسیدم! باورم نمی‌شد اینکه از آینه به من نگاه می‌کند، خودم هستم! چشم‌هایی به گودی نشسته، گونه‌هایی بیرون زده و صورتی تکیده در قاب کلاه دست‌بافتی که برادر نازنینم رحمدل اعتمادیان از نخ پتوها برایم بافته و روی سرم گذاشته بود، چهره‌ام را وحشتناک‌تر نشان می‌داد!<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>
بعد از تعویض لباس و خوردن چند لقمه نان، سراغِ دست‌شویی را گرفتم، یکی از بچه‌ها زیر بازویم را گرفت و به من کمک کرد. بعد از مدت‌ها برای اولین بار بود که تصویرم را در آینه می‌دیدم؛ خودم از چهره‌ام ترسیدم! باورم نمی‌شد اینکه از آینه به من نگاه می‌کند، خودم هستم! چشم‌هایی به گودی نشسته، گونه‌هایی بیرون زده و صورتی تکیده در قاب کلاه دست‌بافتی که برادر نازنینم رحمدل اعتمادیان از نخ پتوها برایم بافته و روی سرم گذاشته بود، چهره‌ام را وحشتناک‌تر نشان می‌داد!<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>


=== کتابشناسی ===
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسرا]]
* [[خاطرات خود نگاشت]]
* [[صلیب سرخ]]
* [[اردوگاه تکریت 12]]
 
== کتابشناسی ==
<references />
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اسرا]]
[[رده:افراد (آزاده‌ها)]]
[[رده:صلیب سرخ]]
[[رده:اردوگاه تکریت 12]]
[[رده:کتاب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۸

این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است که در پنج فصل به روایت سال‌ها مقاومت و ایستادگی در غربت پرداخته است.

فراداده کتاب

به سمت پرواز
به سمت پرواز1.jpg
مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است
فراداده کتاب
نویسندهابراهیم اعتصام
ویراستارحنانه بابایی
حروف‌چین و صفحه‌آرامریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیسلیمان‌زاده
نوبت و سال چاپاول، 1394
شمارگان1000 نسخه
قیمت پشت جلد100000 ریال
تعداد صفحات264
شابک978-600-8220-01-5
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: ابراهیم اعتصام

ویراستار: حنانه بابایی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: سلیمان‌زاده

نوبت و سال چاپ: اول، 1394

شمارگان: 1000 نسخه

قیمت پشت جلد: 100000 ریال

تعداد صفحات: 264

شابک: 5-01-8220-600-978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات جانباز و آزاده زابلی ابراهیم اعتصام است که در پنج فصل به روایت سال‌ها مقاومت و ایستادگی در غربت پرداخته است. ابراهیم اعتصام معلم ساده‌ای بود که از روستای سَدَکی زابل به جبهه‌های جنگ پیوست.

ابراهیم اعتصام سال 1365 در عملیات تک شلمچه به اسارت درآمد. او در مدت اسارتش توسط صلیب سرخ ، ثبت نام نشد و بدین ترتیب تا زمان بازگشت، راز اسارتش در الرشید بغداد و اردوگاه تکریت 12 از همه پنهان ماند.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

بیمارستان نظامی صلاح‌الدین تکریت مانند یک زندان تجهیز شده بود. بیمارستان راهرویی بلند داشت و اتاق‌هایی با سه تا چهار تخت بیمارستانی. روی هر تخت دو مریض و کف بعضی از اتاق‌ها هم بیمارانی خوابیده بودند. خبری از پزشک و معاینه و کارهای اولیه برای مریضان نبود.

بعد از تعویض لباس و خوردن چند لقمه نان، سراغِ دست‌شویی را گرفتم، یکی از بچه‌ها زیر بازویم را گرفت و به من کمک کرد. بعد از مدت‌ها برای اولین بار بود که تصویرم را در آینه می‌دیدم؛ خودم از چهره‌ام ترسیدم! باورم نمی‌شد اینکه از آینه به من نگاه می‌کند، خودم هستم! چشم‌هایی به گودی نشسته، گونه‌هایی بیرون زده و صورتی تکیده در قاب کلاه دست‌بافتی که برادر نازنینم رحمدل اعتمادیان از نخ پتوها برایم بافته و روی سرم گذاشته بود، چهره‌ام را وحشتناک‌تر نشان می‌داد![۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،