الفبای اسارت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
جز (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:الفبای اسارت.jpg|بندانگشتی|کتاب الفبای [[اسارت و اسیران|اسارت]] ]]'''الفبای [[اسارت و اسیران|اسارت]] 54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی است.'''
'''الفبای [[اسارت و اسیران|اسارت]] 54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی است.'''


=== فراداده کتاب ===
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=الفبای اسارت|image=[[پرونده:الفبای اسارت..jpg]]|caption=54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی است|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروف‌چین و صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، ‌چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=تعداد صفحات|label9=شابک|label10=قطع کتاب|label11=نوع ماده|data2=سیدجما‌ل‌الدین زهرایی|data3=طاهره کیانی|data4=افسانه گودرزی|data5=ایران|data6=اول، 1399|data7=1000|data8=238|data9=1 -54 -8220 -600 -978|data10=رقعی|data11=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' سیدجما‌ل‌الدین زهرایی            
'''نویسنده:''' سیدجما‌ل‌الدین زهرایی            


خط ۱۶: خط ۱۷:
'''تعداد صفحات:''' 238
'''تعداد صفحات:''' 238


'''شابک:''' 1 - -54 8220 600- - 978
'''شابک:''' 1 -54 -8220 -600 -978


'''قطع کتاب:''' رقعی
'''قطع کتاب:''' رقعی


'''نوع کتاب:''' خاطره  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)


=== معرفی کتاب ===
== معرفی کتاب ==
الفبای [[اسارت و اسیران|اسارت]] 54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی، جانباز و آزاده ای رنج‌کشیده، صبور، بی‌ادعا و متواضع، از استان فارس است.سیدجمال‌الدین در اولین اعزامش به خرمشهر رفت و به عملیات بیت‌المقدس پیوست. بعد از آن به عملیات [[محرم و عاشورا|محرم]] و ... سرانجام این رزمنده شجاع استان فارس در سال 1362 در عملیات والفجر1 به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. فکه آخرین ایستگاه او در وطن بود ... .  
الفبای [[اسارت و اسیران|اسارت]] 54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی، جانباز و آزاده ای رنج‌کشیده، صبور، بی‌ادعا و متواضع، از استان فارس است.سیدجمال‌الدین در اولین اعزامش به خرمشهر رفت و به عملیات بیت‌المقدس پیوست. بعد از آن به عملیات [[محرم و عاشورا|محرم]] و ... سرانجام این رزمنده شجاع استان فارس در سال 1362 در عملیات والفجر1 به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. فکه آخرین ایستگاه او در وطن بود ... .  


سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این [[آزاده قهرمان]] در [[بیمارستان]] العماره و الرشید، [[اردوگاه]] های : [[اردوگاه الانبار]](کمپ 8 یا [[عنبر]])، [[اردوگاه رمادی 2]](کمپ 7 یا بین‌القفصین)، [[اردوگاه رمادی 13]]، [[اردوگاه تکریت 5]]<nowiki/>و [[اردوگاه موصل 2]]<nowiki/>سپری شد و روایت‌های این کتاب در این [[اردوگاه]] ها اتفاق افتاده است.
سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این [[آزاده قهرمان]] در [[بیمارستان]] العماره و الرشید، [[اردوگاه]] های: [[اردوگاه الانبار]](کمپ 8 یا [[عنبر]])، [[اردوگاه رمادی 2]](کمپ 7 یا بین‌القفصین)، [[اردوگاه رمادی 13]]، [[اردوگاه تکریت 5]]<nowiki/>و [[اردوگاه موصل 2]]<nowiki/>سپری شد و روایت‌های این کتاب در این [[اردوگاه]] ها اتفاق افتاده است.


=== گزیده‌ای از محتوای کتاب ===
== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
ارشد گفت: «مگر ما مریضیم که آن را خراب کنیم.»  
ارشد گفت: «مگر ما مریضیم که آن را خراب کنیم.»  


ساعتی بعد، یک عراقی با کیفی پر از ابزار تعمیرات وارد اتاق شد. تلویزیون را، که حالا مثل گاو سامری برای آنها مقدس شده بود و برای ما بوی فساد می‌داد، در اختیارش گذاشتند. وَ جَعلنا ... می‌خواندم و صلوات و هرچه ذکر می‌دانستم تا این تعمیرکار ایراد نگیرد و داستان ختم‌به‌خیر شود. او [[تلویزیون|تلویزیون]] را باز کرد و نگاهی به دکمه‌ها و سیم برق و دیگر قسمت‌هایش انداخت. خداوند کمک کرد و [[دعا و توسل|دعا]]<nowiki/>ها مؤثر واقع شد و متوجه [[آب]] ریخته‌شده روی سیستم نشد. به فرمانده‌اش گفت: «دست‌کاری نشده، سیستمش سوخته؛ ممکنه به‌خاطر نوسان برق از کار افتاده باشد.» پشت آن را بست و گفت: «حالا هرچه دستور می‌دهید.»
ساعتی بعد، یک عراقی با کیفی پر از ابزار تعمیرات وارد اتاق شد. تلویزیون را، که حالا مثل گاو سامری برای آنها مقدس شده بود و برای ما بوی فساد می‌داد، در اختیارش گذاشتند. وَ جَعلنا ... می‌خواندم و صلوات و هرچه ذکر می‌دانستم تا این تعمیرکار ایراد نگیرد و داستان ختم‌به‌خیر شود. او تلویزیون را باز کرد و نگاهی به دکمه‌ها و سیم برق و دیگر قسمت‌هایش انداخت. خداوند کمک کرد و [[دعا و توسل|دعا]]<nowiki/>ها مؤثر واقع شد و متوجه [[آب]] ریخته‌شده روی سیستم نشد. به فرمانده‌اش گفت: «دست‌کاری نشده، سیستمش سوخته؛ ممکنه به‌خاطر نوسان برق از کار افتاده باشد.» پشت آن را بست و گفت: «حالا هرچه دستور می‌دهید.»


مسئول نگهبان‌ها [[ارشد]] را صدا زد ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>
مسئول نگهبان‌ها [[ارشد اردوگاه|ارشد]] را صدا زد ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: [https://www.mfpa.ir/fa/library انتشارات پیام آزادگان]،</ref>


=== کتابشناسی ===
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسارت در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران|اسارت]]
* [[اسرا]]
* [[اردوگاه]]
* [[اردوگاه الانبار]]
* [[اردوگاه رمادی 2]]
* [[اردوگاه رمادی 13]]
* [[اردوگاه موصل 2]]
* [[اردوگاه تکریت 5]]
* [[خاطرات خود نگاشت]]
* [[ارشد اردوگاه]]
 
== کتابشناسی ==
<references />
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اسارت در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]]
[[رده:اسرا]]
[[رده:افراد (آزاده‌ها)]]
[[رده:بیمارستان]]
[[رده:اردوگاه]]
[[رده:اردوگاه الانبار]]
[[رده:اردوگاه رمادی 2]]
[[رده:اردوگاه رمادی 13]]
[[رده:اردوگاه موصل 2]]
[[رده:اردوگاه تکریت 5]]
[[رده:جنگ تحميلي عراق عليه ايران]]
[[رده:کتاب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۱۶

الفبای اسارت 54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی است.

فراداده کتاب

الفبای اسارت
الفبای اسارت..jpg
54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی است
فراداده کتاب
نویسندهسیدجما‌ل‌الدین زهرایی
ویراستارطاهره کیانی
حروف‌چین و صفحه‌آراافسانه گودرزی
لیتوگرافی، ‌چاپ و صحافیایران
نوبت و سال چاپاول، 1399
شمارگان1000
تعداد صفحات238
شابک1 -54 -8220 -600 -978
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: سیدجما‌ل‌الدین زهرایی          

ویراستار: طاهره کیانی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: افسانه گودرزی

لیتوگرافی، ‌چاپ و صحافی: ایران

نوبت و سال چاپ: اول، 1399

شمارگان: 1000

تعداد صفحات: 238

شابک: 1 -54 -8220 -600 -978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

الفبای اسارت 54 روایت جذاب از سیدجمال‌الدین زهرایی، جانباز و آزاده ای رنج‌کشیده، صبور، بی‌ادعا و متواضع، از استان فارس است.سیدجمال‌الدین در اولین اعزامش به خرمشهر رفت و به عملیات بیت‌المقدس پیوست. بعد از آن به عملیات محرم و ... سرانجام این رزمنده شجاع استان فارس در سال 1362 در عملیات والفجر1 به اسارت درآمد. فکه آخرین ایستگاه او در وطن بود ... .

سال‌های اسارت این آزاده قهرمان در بیمارستان العماره و الرشید، اردوگاه های: اردوگاه الانبار(کمپ 8 یا عنبراردوگاه رمادی 2(کمپ 7 یا بین‌القفصین)، اردوگاه رمادی 13، اردوگاه تکریت 5و اردوگاه موصل 2سپری شد و روایت‌های این کتاب در این اردوگاه ها اتفاق افتاده است.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

ارشد گفت: «مگر ما مریضیم که آن را خراب کنیم.»

ساعتی بعد، یک عراقی با کیفی پر از ابزار تعمیرات وارد اتاق شد. تلویزیون را، که حالا مثل گاو سامری برای آنها مقدس شده بود و برای ما بوی فساد می‌داد، در اختیارش گذاشتند. وَ جَعلنا ... می‌خواندم و صلوات و هرچه ذکر می‌دانستم تا این تعمیرکار ایراد نگیرد و داستان ختم‌به‌خیر شود. او تلویزیون را باز کرد و نگاهی به دکمه‌ها و سیم برق و دیگر قسمت‌هایش انداخت. خداوند کمک کرد و دعاها مؤثر واقع شد و متوجه آب ریخته‌شده روی سیستم نشد. به فرمانده‌اش گفت: «دست‌کاری نشده، سیستمش سوخته؛ ممکنه به‌خاطر نوسان برق از کار افتاده باشد.» پشت آن را بست و گفت: «حالا هرچه دستور می‌دهید.»

مسئول نگهبان‌ها ارشد را صدا زد ... .[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،