اگر می شد به بادبادک ها طناب بست: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
جز (Esarat صفحهٔ اگر مي شد به بادبادک ها طناب بست را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به اگر می شد به بادبادک ها طناب بست منتقل کرد: جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:اگر می شد به بادبادک ها طناب بست.jpg|بندانگشتی|کتاب اگر می شد به بادبادک ها طناب بست]]'''برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] است.'''
'''برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] است.'''


=== '''فراداده کتاب''' ===
== '''فراداده کتاب''' ==
'''نویسنده:''' زهره علی‌عسگری
'''نویسنده:''' زهره علی‌عسگری
{{Infobox|title=اگر می شد به بادبادک ها طناب بست|image=[[پرونده:اگر می شد به بادبادک ها طناب بست.jpg]]|caption=برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علی اکبر ابوترابی فرد است.|header1=فراداده کتاب|data2=زهره علی عسگری|data3=پیام آزادگان|data4=1397|data5=60|data6=9786008220244|data7=کتاب(داستانی نوجوان)|label2=نویسنده|label3=ناشر|label4=سال نشر|label5=تعداد صفحات|label6=شابک|label7=نوع ماده}}
'''ناشر:''' پیام آزادگان


'''ویراستار''': فرزانه قلعه‌قوند
'''سال نشر:''' 1397


'''صفحه‌آرا:''' افسانه گودرزی
'''تعداد صفحات:''' 60


'''لیتوگرافی، چاپ و صحافی:''' خانه چاپ کتاب''' '''
'''شابک:''' 9786008220244


'''نوبت و سال چاپ:''' اول، 1397
'''نوع ماده:''' کتاب(داستانی نوجوان)


'''شمارگان:''' 1000
== '''معرفی کتاب ''' ==
اگر می‌شد به بادبادک‌ها طناب بست، برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علی‌اکبر ابوترابی است که توسط «زهره علی‌عسگری» به نگارش درآمده است.


'''قیمت پشت جلد:''' 70000 ریال 
سید علی‌اکبر ابوترابی دوره دبیرستان را در مدرسه حکیم نظامی، رشته ریاضی خواند. همان روزها بود که برای رفتن به دبیرستان نیروی هوایی و خلبان‌شدن مشتاق شده بود. بعداز این که از رفتن به نیروی هوایی منصرف شد، درسش را ادامه داد.


'''تعداد صفحات: 60'''
== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ==
علی‌اکبر نگاهی به این‌طرف و آن‌طرف کرد و نزدیک دیوار مسجد شد. چرخی زد و کنار ناودان حلبی ایستاد. ناودان، از کنار دیوار رفته بود بالا و رسیده بود به پشت‌بام و دهان باز کرده بود تا [[آب]] باران و برفِ دور و بر گنبد را قورت بدهد و بریزد وسط پیاده‌رو.


'''شابک:''' 4- 24- 8220- -600- 978
- باید یکی از این بره بالا.


'''قطع کتاب:''' پالتویی
علی‌اکبر این را گفت و بعد رو کرد به یدالله.


'''نوع کتاب:''' داستان کودک و نوجوان
- راه دیگه‌ای نداره... ببین!


=== '''معرفی کتاب ''' ===
و دست مالید به ناودان. یدالله آمد کنار دیوار. سرش را بلند کرد و چشم دواند به بلندی ناودان. هفت هشت متری می‌شد.
«اگر می‌شد به بادبادک‌ها طناب بست» برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] است که توسط «زهره علی‌عسگری» به نگارش درآمده است.[[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] دوره دبیرستان را در مدرسه حکیم نظامی، رشته ریاضی خواند. همان روزها بود که برای رفتن به دبیرستان نیروی هوایی و خلبان‌شدن مشتاق شده بود. بعد از این که از رفتن به نیروی هوایی منصرف شد، درسش را ادامه داد.


او در تاریخ 26 آذر 1359 به [[اسارت و اسیران|اسارت]] دشمن بعثی درآمد، رفتار [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] در [[اسارت و اسیران|اسارت]] باعث محبوبیتش در میان اسیران ایرانی شده بود. رفتارش حتی با عراقی‌ها آن‌قدر خوب بود که بعد از مدتی کمی بین آنها هم مورد احترام قرار گرفت. اسیران، او را هدیه خدا می‌دانستند.  
- اووووهَه!... این که خیلی درازه. کی می‌تونه از این بره بالا؟! تازه! جا دست هم نداره.


=== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ===
و برگشت طرف بچه‌ها و به دید خریدار نگاهی انداخت تا ببیند می‌تواند کسی را پیدا کند که نترس باشد و از عهده این کار بربیاید ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>
علی‌اکبر و یدالله، از خانه تا بازارچه را یک نفس دویدند. وسط بازارچه، جلوی مسجد جامع غوغا بود. بچه‌ها جمع شده بودند و با انگشت، گنبد مسجد را به هم نشان می‌دادند. معلوم نبود یک بادبادک بزرگ از دستِ کی دررفته و نخش گیر کرده به تیزی یکی از کاشی‌های گنبد. بادبادک بدجوری توی هوا کله می‌زد.


علی‌اکبر و یدالله، نفس‌زنان رسیدند و خودشان را انداختند توی جمع بچه‌ها. یدالله بادبادک را نگاه کرد و با صدای نازکش داد زد:
== نیز نگاه کنید به ==
* [[اسارت و اسیران]]
* [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]]


- علی‌! اگه همین‌طور کله بزنه، پاره می‌شه‌ها!
== کتابشناسی ==
 
[[رده:اسارت و اسیران]]
علی‌اکبر هم دست به کمر، سرش را بالا گرفته بود و بادبادک را نگاه می‌کرد.
[[رده:کتاب های درباره سید آزادگان]]
 
[[رده:سید علی اکبر ابوترابی فرد]]
- اگه پاره بشه که بدبختیم ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>
 
=== کتابشناسی ===

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۸

برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علی اکبر ابوترابی فرد است.

فراداده کتاب

نویسنده: زهره علی‌عسگری

اگر می شد به بادبادک ها طناب بست
اگر می شد به بادبادک ها طناب بست.jpg
برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علی اکبر ابوترابی فرد است.
فراداده کتاب
نویسندهزهره علی عسگری
ناشرپیام آزادگان
سال نشر1397
تعداد صفحات60
شابک9786008220244
نوع مادهکتاب(داستانی نوجوان)

ناشر: پیام آزادگان

سال نشر: 1397

تعداد صفحات: 60

شابک: 9786008220244

نوع ماده: کتاب(داستانی نوجوان)

معرفی کتاب 

اگر می‌شد به بادبادک‌ها طناب بست، برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علی‌اکبر ابوترابی است که توسط «زهره علی‌عسگری» به نگارش درآمده است.

سید علی‌اکبر ابوترابی دوره دبیرستان را در مدرسه حکیم نظامی، رشته ریاضی خواند. همان روزها بود که برای رفتن به دبیرستان نیروی هوایی و خلبان‌شدن مشتاق شده بود. بعداز این که از رفتن به نیروی هوایی منصرف شد، درسش را ادامه داد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

علی‌اکبر نگاهی به این‌طرف و آن‌طرف کرد و نزدیک دیوار مسجد شد. چرخی زد و کنار ناودان حلبی ایستاد. ناودان، از کنار دیوار رفته بود بالا و رسیده بود به پشت‌بام و دهان باز کرده بود تا آب باران و برفِ دور و بر گنبد را قورت بدهد و بریزد وسط پیاده‌رو.

- باید یکی از این بره بالا.

علی‌اکبر این را گفت و بعد رو کرد به یدالله.

- راه دیگه‌ای نداره... ببین!

و دست مالید به ناودان. یدالله آمد کنار دیوار. سرش را بلند کرد و چشم دواند به بلندی ناودان. هفت هشت متری می‌شد.

- اووووهَه!... این که خیلی درازه. کی می‌تونه از این بره بالا؟! تازه! جا دست هم نداره.

و برگشت طرف بچه‌ها و به دید خریدار نگاهی انداخت تا ببیند می‌تواند کسی را پیدا کند که نترس باشد و از عهده این کار بربیاید ... .[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،