بوی پیراهن یوسف: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
جز (Esarat صفحهٔ بوی پيراهن يوسف را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به بوی پیراهن یوسف منتقل کرد: جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:بوی پیرهن یوسف.png|بندانگشتی|فیلم بوی پیرهن یوسف]]
[[پرونده:بوی پیرهن یوسف.png|بندانگشتی|فیلم بوی پیرهن یوسف]]فیلم سینمایی بوی پیراهن یوسف در 1374 به نویسندگی و كارگردانی [https://www.tabnak.ir/fa/tags/1184/1/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7 ابراهیم حاتمی‌كیا] با موضوع آزادی اسیران ایرانی ساخته شده است. مضمون فیلم، انتظار امیدباورانه پدری برای بازگشت فرزند رزمنده‌اش است.فیلم‌[[نامه]] بوی پیراهن یوسف در 1380 در قالب كتاب توسط انتشارات كاووش به چاپ رسیده است.


=== مقدمه ===
== شرح فیلمنامه ==
فیلم سینمایی بوی پیراهن یوسف در 1374 به نویسندگی و كارگردانی ابراهیم حاتمی‌كیا با موضوع آزادی اسیران ایرانی ساخته شده است. مضمون فیلم، انتظار امیدباورانه پدری برای بازگشت فرزند رزمنده‌اش است.فیلم‌نامه بوی پیراهن یوسف در 1380 در قالب كتاب توسط انتشارات كاووش به چاپ رسیده است.
دایی غفور پدرِ این رزمنده و راننده تاکسی فرودگاه است؛ همه اسناد و مدارک دلالت بر این دارند كه پسر دایی غفور، یوسف، در [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]] به شهادت رسیده است، اما او بر این باور است که پسرش زنده است. دایی غفور نه تنها حرف دامادش اصغر را، که همرزم یوسف بوده، نمی‌پذیرد، بلكه به پلاک یوسف، كه از شکم یک کوسه بیرون آمده است، نیز باور ندارد. او امیدوارنه منتظر است تا پسرش بازگردد.  


=== شرح فیلمنامه ===
در این روزها، شهر حال‌وهوای خاصی دارد؛ در هر كوی و برزن، آزاده‌ای بر دوش مردم به خانه برمی‌گردد. دایی غفور در فرودگاه، با مسافری آشنا می‌شود که از اروپا به ایران آمده است؛ شیرین در پیِ یافتن نشانی از برادرش خسرو است که به جنگ رفته و خبری از او ندارد. دایی غفور تمام تلاشش را به‌كار می‌گیرد تا به شیرین كمك كند. شیرین آن شب، نمی‌تواند به خانه پدری‌اش برود؛ بنابراین دایی غفور او را به خانه، نزد دخترش می‌برد و همین آشنایی دوستی صمیمانه‌ای میان شیرین و دخترِ دایی غفور را در پی دارد. دخترِ دایی غفورماجرای شهادت یوسف و عدم پذیرش پدرش را برای شیرین تعریف می‌كند و فیلمی نیز از یوسف به او نشان می‌دهد.
دایی غفور پدرِ این رزمنده و راننده تاکسی فرودگاه است؛ همه اسناد و مدارک دلالت بر این دارند كه پسر دایی غفور، یوسف، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت رسیده است، اما او بر این باور است که پسرش زنده است. دایی غفور نه تنها حرف دامادش اصغر را، که همرزم یوسف بوده، نمی‌پذیرد، بلكه به پلاک یوسف، كه از شکم یک کوسه بیرون آمده است، نیز باور ندارد. او امیدوارنه منتظر است تا پسرش بازگردد.
 
    در این روزها، شهر حال‌وهوای خاصی دارد؛ در هر كوی و برزن، آزاده‌ای بر دوش مردم به خانه برمی‌گردد. دایی غفور در فرودگاه، با مسافری آشنا می‌شود که از اروپا به ایران آمده است؛ شیرین در پیِ یافتن نشانی از برادرش خسرو است که به جنگ رفته و خبری از او ندارد. دایی غفور تمام تلاشش را به‌كار می‌گیرد تا به شیرین كمك كند. شیرین آن شب، نمی‌تواند به خانه پدری‌اش برود؛ بنابراین دایی غفور او را به خانه، نزد دخترش می‌برد و همین آشنایی دوستی صمیمانه‌ای میان شیرین و دخترِ دایی غفور را در پی دارد. دخترِ دایی غفورماجرای شهادت یوسف و عدم پذیرش پدرش را برای شیرین تعریف می‌كند و فیلمی نیز از یوسف به او نشان می‌دهد.


    تا اینكه اسیری آزاده، كه در عراق هم‌بندِ خسرو بوده، با شیرین تماس می‌گیرد و می‌‌گوید اطلاعاتی از خسرو دارد. شیرین به همراه دایی غفور به دیدن این آزاده می‌روند و خبر سلامتی و آزادی قریب‌الوقوع خسرو را دریافت می‌كنند. اما این، حقیقت ماجرا نیست؛ چرا كه آزاده، دایی غفور را به كناری می‌كشد و با عذر اینكه نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، پرده از سرنوشت خسرو برمی‌دارد:  
    تا اینكه اسیری آزاده، كه در عراق هم‌بندِ خسرو بوده، با شیرین تماس می‌گیرد و می‌‌گوید اطلاعاتی از خسرو دارد. شیرین به همراه دایی غفور به دیدن این آزاده می‌روند و خبر سلامتی و آزادی قریب‌الوقوع خسرو را دریافت می‌كنند. اما این، حقیقت ماجرا نیست؛ چرا كه آزاده، دایی غفور را به كناری می‌كشد و با عذر اینكه نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، پرده از سرنوشت خسرو برمی‌دارد:  
خط ۱۹: خط ۱۶:
دایی سكوت كرده است. ناگهان با حالتی به كوچه نگاه می‌كند. شیرین سر كوچه رسیده است.
دایی سكوت كرده است. ناگهان با حالتی به كوچه نگاه می‌كند. شیرین سر كوچه رسیده است.


    اسیر: یه روز تو اردوگاه شورش شد. همین اواخر، سر فوت امام. بچه‌ها ریختند سر ضابط‌ها. یه افسر بعثی كه بی‌احترامی كرده بود، خیلی كتك خورد. دیگه از حال رفت. اونا دكتر مسعود رو برای پانسمانش بردن، ولی مثل اینكه افسر تموم می‌كنه. اونا یخه دكتر رو می‌گیرن كه تو عمداً كشتی.
    اسیر: یه روز تو [[اردوگاه]] شورش شد. همین اواخر، سر فوت امام. بچه‌ها ریختند سر ضابط‌ها. یه افسر بعثی كه بی‌احترامی كرده بود، خیلی كتك خورد. دیگه از حال رفت. اونا دكتر مسعود رو برای پانسمانش بردن، ولی مثل اینكه افسر تموم می‌كنه. اونا یخه دكتر رو می‌گیرن كه تو عمداً كشتی.


    دایی: خوب!
    دایی: خوب!
خط ۵۷: خط ۵۴:
    شیرین، كه در تدارک برپایی مراسم استقبال از خسرو است، از حقیقت ماجرا آگاه می‌شود و به دایی غفور معترض می‌شود که می‌خواسته او را هم مانند خودش، اسیرِ توهمِ بازگشت عزیزش کند و بدین‌ترتیب قصد بازگشت می‌كند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر می‌دهد که اطلاعاتی از خسرو به‌دست آمده و او به‌زودی به ایران بازمی‌گردد. دایی غفور به همراه شیرین، شبانه به‌سمت قصر شیرین حرکت می‌کنند. صبح روز بعد، درحالی‌که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو می‌گردد، ناباورانه یوسف را می‌بیند و مژده بازگشت پسر دایی غفور را به او می‌دهد.
    شیرین، كه در تدارک برپایی مراسم استقبال از خسرو است، از حقیقت ماجرا آگاه می‌شود و به دایی غفور معترض می‌شود که می‌خواسته او را هم مانند خودش، اسیرِ توهمِ بازگشت عزیزش کند و بدین‌ترتیب قصد بازگشت می‌كند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر می‌دهد که اطلاعاتی از خسرو به‌دست آمده و او به‌زودی به ایران بازمی‌گردد. دایی غفور به همراه شیرین، شبانه به‌سمت قصر شیرین حرکت می‌کنند. صبح روز بعد، درحالی‌که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو می‌گردد، ناباورانه یوسف را می‌بیند و مژده بازگشت پسر دایی غفور را به او می‌دهد.


===     شرح حال کارگردان فیلم ===
== شرح حال کارگردان فیلم ==
نویسندگی و كارگردانی بوی پیراهن یوسف را ابراهیم حاتمی‌كیا، برعهده داشته است. او متولد 1340 در تهران و فارغ‌التحصیل فیلم‌نامه‌نویسی از دانشكده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است. حاتمی‌كیا فعالیت هنری خود را با ساخت فیلم‌های مستند و كوتاه درباره دفاع مقدس آغاز می‌كند. دیده‌بان، مهاجر، آژانس شیشه‌ای، از كرخه تا راین، به نام پدر، به رنگ ارغوان، دعوت، گزارش یك جشن، چ و بادیگارد از دیگر آثار این كارگردان است. بسیاری از فیلم‌های حاتمی‌كیا موفق به کسب جایزه از جشنواره فیلم فجر شده است.
نویسندگی و كارگردانی بوی پیراهن یوسف را [https://www.tabnak.ir/fa/tags/1184/1/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7 ابراهیم حاتمی‌كیا]، برعهده داشته است. او متولد 1340 در تهران و فارغ‌التحصیل فیلم‌نامه‌نویسی از دانشكده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است. [https://www.tabnak.ir/fa/tags/1184/1/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7 حاتمی‌كیا] فعالیت هنری خود را با ساخت فیلم‌های مستند و كوتاه درباره دفاع مقدس آغاز می‌كند. دیده‌بان، مهاجر، آژانس شیشه‌ای، از كرخه تا راین، به نام پدر، به رنگ ارغوان، دعوت، گزارش یك جشن، چ و بادیگارد از دیگر آثار این كارگردان است. بسیاری از فیلم‌های [https://www.tabnak.ir/fa/tags/1184/1/%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7 حاتمی‌كیا] موفق به کسب جایزه از جشنواره فیلم فجر شده است.


===     بازیگران فیلم ===
== بازیگران فیلم ==
در این فیلمِ 96 دقیقه‌ای، علی نصیریان در نقش دایی غفور، نیكی كریمی در نقش شیرین، جعفر دهقان در نقش اصغر، شیرین بینا در نقش دخترِ دایی غفور، قاسم زارع در نقش اسیر آزاده ایفای نقش می‌كنند. مجید انتظامی با ساخت موسیقی متن این فیلم، اثری ماندگار خلق می‌كند. علی نصیریان، به‌سبب بازی در این فیلم، بازیگر برگزیده ششمین دوره جشنواره فیلم دفاع مقدس می‌شود.
در این فیلمِ 96 دقیقه‌ای، [https://www.irna.ir/news/85232421/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%86%D8%B5%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87-%D8%A7%D8%B4-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B4%D8%AA علی نصیریان] در نقش دایی غفور، نیكی كریمی در نقش شیرین، جعفر دهقان در نقش اصغر، شیرین بینا در نقش دخترِ دایی غفور، قاسم زارع در نقش اسیر آزاده ایفای نقش می‌كنند. [https://majidentezami.com/ مجید انتظامی] با ساخت موسیقی متن این فیلم، اثری ماندگار خلق می‌كند. [https://www.irna.ir/news/85232421/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%86%D8%B5%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87-%D8%A7%D8%B4-%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B4%D8%AA علی نصیریان]، به‌سبب بازی در این فیلم، بازیگر برگزیده ششمین دوره جشنواره فیلم دفاع مقدس می‌شود.


«بوی پیراهن یوسف درباره انتظار و منتظران است. منتظرانی که برخی عاقل‌اند و برخی عاشق، برخی باور دارند و برخی تردید و برخی صبورند و برخی ناپایدار. اما نتیجه به‌هر‌حال فرقی نمی‌کند. معجزه ایمان، عاقلان و عاشقان را یکسان به وصل می‌رساند (امتیاز فیلم در این تلقی است.)» <ref>جعفري‌نژاد، شهرام (1374). ماهنامه سينمايي فيلم، ش. 191.</ref>.
«بوی پیراهن یوسف درباره انتظار و منتظران است. منتظرانی که برخی عاقل‌اند و برخی عاشق، برخی باور دارند و برخی تردید و برخی صبورند و برخی ناپایدار. اما نتیجه به‌هر‌حال فرقی نمی‌کند. معجزه ایمان، عاقلان و عاشقان را یکسان به وصل می‌رساند (امتیاز فیلم در این تلقی است.)» <ref>جعفري‌نژاد، شهرام (1374). ماهنامه سينمايي فيلم، ش. 191.</ref>.


=== '''كتابشناسی''' ===
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسارت در سینما، تئاتر و تلویزیون|اسارت در سينما، تئاتر و تلويزيون]]
* [[اسارت در سینما]]
* [[کیمیا]]
* [[مردی شبیه باران]]
* [[بیداری رویاها]]
*   [[نفوذی]]
 
== '''كتابشناسی''' ==
<references />'''مسعود امیرخانی'''
<references />'''مسعود امیرخانی'''
[[رده:بوی پیراهن یوسف]]
[[رده:سینما در اسارت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۵

فیلم بوی پیرهن یوسف

فیلم سینمایی بوی پیراهن یوسف در 1374 به نویسندگی و كارگردانی ابراهیم حاتمی‌كیا با موضوع آزادی اسیران ایرانی ساخته شده است. مضمون فیلم، انتظار امیدباورانه پدری برای بازگشت فرزند رزمنده‌اش است.فیلم‌نامه بوی پیراهن یوسف در 1380 در قالب كتاب توسط انتشارات كاووش به چاپ رسیده است.

شرح فیلمنامه

دایی غفور پدرِ این رزمنده و راننده تاکسی فرودگاه است؛ همه اسناد و مدارک دلالت بر این دارند كه پسر دایی غفور، یوسف، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت رسیده است، اما او بر این باور است که پسرش زنده است. دایی غفور نه تنها حرف دامادش اصغر را، که همرزم یوسف بوده، نمی‌پذیرد، بلكه به پلاک یوسف، كه از شکم یک کوسه بیرون آمده است، نیز باور ندارد. او امیدوارنه منتظر است تا پسرش بازگردد.

در این روزها، شهر حال‌وهوای خاصی دارد؛ در هر كوی و برزن، آزاده‌ای بر دوش مردم به خانه برمی‌گردد. دایی غفور در فرودگاه، با مسافری آشنا می‌شود که از اروپا به ایران آمده است؛ شیرین در پیِ یافتن نشانی از برادرش خسرو است که به جنگ رفته و خبری از او ندارد. دایی غفور تمام تلاشش را به‌كار می‌گیرد تا به شیرین كمك كند. شیرین آن شب، نمی‌تواند به خانه پدری‌اش برود؛ بنابراین دایی غفور او را به خانه، نزد دخترش می‌برد و همین آشنایی دوستی صمیمانه‌ای میان شیرین و دخترِ دایی غفور را در پی دارد. دخترِ دایی غفورماجرای شهادت یوسف و عدم پذیرش پدرش را برای شیرین تعریف می‌كند و فیلمی نیز از یوسف به او نشان می‌دهد.

    تا اینكه اسیری آزاده، كه در عراق هم‌بندِ خسرو بوده، با شیرین تماس می‌گیرد و می‌‌گوید اطلاعاتی از خسرو دارد. شیرین به همراه دایی غفور به دیدن این آزاده می‌روند و خبر سلامتی و آزادی قریب‌الوقوع خسرو را دریافت می‌كنند. اما این، حقیقت ماجرا نیست؛ چرا كه آزاده، دایی غفور را به كناری می‌كشد و با عذر اینكه نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، پرده از سرنوشت خسرو برمی‌دارد:

    «اسیر: من تا اینجا هر چی از دكتر گفتم، دروغ نبود.

    دایی غفور: خوب؛ خدارو شكر.

    اسیر: ولی یه چیزی را جرأت نكردم بگم، اونم...

دایی سكوت كرده است. ناگهان با حالتی به كوچه نگاه می‌كند. شیرین سر كوچه رسیده است.

    اسیر: یه روز تو اردوگاه شورش شد. همین اواخر، سر فوت امام. بچه‌ها ریختند سر ضابط‌ها. یه افسر بعثی كه بی‌احترامی كرده بود، خیلی كتك خورد. دیگه از حال رفت. اونا دكتر مسعود رو برای پانسمانش بردن، ولی مثل اینكه افسر تموم می‌كنه. اونا یخه دكتر رو می‌گیرن كه تو عمداً كشتی.

    دایی: خوب!

    اسیر: دكتر رو بردن.

    دایی: خوب!

    اسیر: دیگه هیچی.

دایی نگاه می‌كند.

    اسیر: من جرأت نكردم به خواهرش بگم.

    دایی: چی رو بگی؟

    اسیر: اعدام دكتر رو.

    دایی: مگه اعدامش كردن؟

    اسیر: این‌طور میگن.

    دایی: میگن؟! شما خودت دیدی؟

    اسیر: نه قرار همین بود. بردنش.

دایی لحنی عصبی گرفته است. اسیر متوجه شده است.

    دایی: كسی اعدامشو دیده؟

    اسیر: نه!

    دایی: جَوون ببخش. چطور دلتون میاد چیزی را كه هیچ‌كس ندیده و فقط شنیده براش حكم بدین؟ این‌قدر زود تصمیم نگیرید؛ زندگی این‌قدر هم ساده نیست.» [۱]

    اصغر، داماد دایی غفور که برای معالجه مجروحیتش در جنگ به آلمان رفته، سفرش را ناتمام می‌گذارد و به ایران برمی‌گردد؛ او هم مانند دایی غفور تا حدودی به این باور رسیده است كه یوسف زنده است؛ بنابراین به مرز قصر شیرین، محل ورود آزادگان، می‌رود.

    شیرین، كه در تدارک برپایی مراسم استقبال از خسرو است، از حقیقت ماجرا آگاه می‌شود و به دایی غفور معترض می‌شود که می‌خواسته او را هم مانند خودش، اسیرِ توهمِ بازگشت عزیزش کند و بدین‌ترتیب قصد بازگشت می‌كند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر می‌دهد که اطلاعاتی از خسرو به‌دست آمده و او به‌زودی به ایران بازمی‌گردد. دایی غفور به همراه شیرین، شبانه به‌سمت قصر شیرین حرکت می‌کنند. صبح روز بعد، درحالی‌که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو می‌گردد، ناباورانه یوسف را می‌بیند و مژده بازگشت پسر دایی غفور را به او می‌دهد.

شرح حال کارگردان فیلم

نویسندگی و كارگردانی بوی پیراهن یوسف را ابراهیم حاتمی‌كیا، برعهده داشته است. او متولد 1340 در تهران و فارغ‌التحصیل فیلم‌نامه‌نویسی از دانشكده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است. حاتمی‌كیا فعالیت هنری خود را با ساخت فیلم‌های مستند و كوتاه درباره دفاع مقدس آغاز می‌كند. دیده‌بان، مهاجر، آژانس شیشه‌ای، از كرخه تا راین، به نام پدر، به رنگ ارغوان، دعوت، گزارش یك جشن، چ و بادیگارد از دیگر آثار این كارگردان است. بسیاری از فیلم‌های حاتمی‌كیا موفق به کسب جایزه از جشنواره فیلم فجر شده است.

بازیگران فیلم

در این فیلمِ 96 دقیقه‌ای، علی نصیریان در نقش دایی غفور، نیكی كریمی در نقش شیرین، جعفر دهقان در نقش اصغر، شیرین بینا در نقش دخترِ دایی غفور، قاسم زارع در نقش اسیر آزاده ایفای نقش می‌كنند. مجید انتظامی با ساخت موسیقی متن این فیلم، اثری ماندگار خلق می‌كند. علی نصیریان، به‌سبب بازی در این فیلم، بازیگر برگزیده ششمین دوره جشنواره فیلم دفاع مقدس می‌شود.

«بوی پیراهن یوسف درباره انتظار و منتظران است. منتظرانی که برخی عاقل‌اند و برخی عاشق، برخی باور دارند و برخی تردید و برخی صبورند و برخی ناپایدار. اما نتیجه به‌هر‌حال فرقی نمی‌کند. معجزه ایمان، عاقلان و عاشقان را یکسان به وصل می‌رساند (امتیاز فیلم در این تلقی است.)» [۲].

نیز نگاه کنید به

كتابشناسی

  1. حاتمي‌كيا، ابراهيم (1380). بوي پيراهن يوسف. تهران: فرهنگ كاوش، ص.45-46.
  2. جعفري‌نژاد، شهرام (1374). ماهنامه سينمايي فيلم، ش. 191.

مسعود امیرخانی