مدرسه اطفال در اسارت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:


=== تأسیس و راه‌اندازی مدرسه اطفال ===
[[مهدی طحانیان]] درباره این قاطع می‌گوید: «قاطع 3 اردوگاه بین‌القفصین، اولین قاطع اسرای اطفال بود... نان و غذا و ساعت آزادباش بیشتر، تلویزیون، شطرنج، تخته‌نرد، تنبک و دایره، تخت‌خواب، توپ و لباس ورزشی و... در واویلای [[اسارت و اسیران|اسارت]]، چیزهای کمی نبودند؛ آن هم برای یک نوجوان که اول راه زندگی گرفتار چهاردیواری اسارت شده بود... تلویزیون را صلیب(← [[صلیب سرخ]] ) برای ما هم می‌آورد، اما ما خودمان نمی‌گرفتیم ولی چیزی مثل توپ که بچه‌ها برای بازی فوتبال و والیبال و بسکتبال، باید چند ماه در نوبت می‌ماندند، خیلی باارزش بود... عراقی‌ها زحمت دور هم جمع کردن این [[امکانات]] را به خودشان داده بودند تا از بین اسرا، حداقل یک سیاهی‌لشکر جمع کنند برای برنامه‌های خودشان؛ برنامه‌هایی که اگر سرمان می‌رفت، حاضر نبودیم در یکی از آنها شرکت کنیم.
[[مهدی طحانیان]] درباره این قاطع می‌گوید: «قاطع 3 اردوگاه بین‌القفصین، اولین قاطع اسرای اطفال بود... نان و غذا و ساعت آزادباش بیشتر، تلویزیون، شطرنج، تخته‌نرد، تنبک و دایره، تخت‌خواب، توپ و لباس ورزشی و... در واویلای اسارت، چیزهای کمی نبودند؛ آن هم برای یک نوجوان که اول راه زندگی گرفتار چهاردیواری اسارت شده بود... تلویزیون را صلیب(← [[صلیب سرخ]] ) برای ما هم می‌آورد، اما ما خودمان نمی‌گرفتیم ولی چیزی مثل توپ که بچه‌ها برای بازی فوتبال و والیبال و بسکتبال، باید چند ماه در نوبت می‌ماندند، خیلی باارزش بود... عراقی‌ها زحمت دور هم جمع کردن این [[امکانات]] را به خودشان داده بودند تا از بین اسرا، حداقل یک سیاهی‌لشکر جمع کنند برای برنامه‌های خودشان؛ برنامه‌هایی که اگر سرمان می‌رفت، حاضر نبودیم در یکی از آنها شرکت کنیم. صدام برای قاطع 3‌ای‌ها بهشت شدّاد درست کرده بود... دو سه ماه از تأسیس قاطع 3 می‌گذشت که یک روز دیدیم یک کامیون آمد داخل [[اردوگاه]] و کلی میز و نیمکت و صندلی و تخته‌سیاه خالی کرد وسط محوطۀ قاطع 3. معلوم نبود این‌دفعه عراقی‌ها می‌خواستند چه بازی‌ای دربیاورند. چند روز بعد ارشدمان گفت که عراقی‌ها دو تا از آسایشگاه‌های قاطع 3 را کرده‌اند کلاس درس و به قول خودشان «مدرسه اطفال» تأسیس کرده‌اند. خیلی جالب بود! عراقی‌ها که اگر یک تکه کاغذ و خودکار بین ما پیدا می‌کردند، انگار کلاشینکف پیدا کرده‌اند، حالا چه روشنفکر شده بودند؟!... چند روز بعد سروکلۀ اکیپ خبرنگارها و فیلم‌بردارها پیدا شد. روزهای بعد، '''روزنامه‌های الثوره و الجمهوریه''' پر شده بود از عکس‌ها و گزارش‌های مدرسه اطفال. کلاس‌ها را با کاغذکشی تزئین کرده بودند و یک قاب [[عکس]] بزرگ از صدام هم بالای تخته‌سیاه هر کلاس زده بودند. یک معلم عراقی هم ایستاده بود پای تخته و داشت به بچه‌ها ریاضی درس می‌داد! خبرنگارها و مفسرین عراقی و مصری و اردنی و... کولاک کرده بودند...» <ref name=":0">دوست‌کامی، فاطمه (1391). [[سرباز کوچک امام]]: خاطرات آزاده [[مهدی طحانیان]]. تهران: پیام آزادگان.</ref>.


صدام برای قاطع 3‌ای‌ها بهشت شدّاد درست کرده بود... دو سه ماه از تأسیس قاطع 3 می‌گذشت که یک روز دیدیم یک کامیون آمد داخل [[اردوگاه]] و کلی میز و نیمکت و صندلی و تخته‌سیاه خالی کرد وسط محوطۀ قاطع 3. معلوم نبود این‌دفعه عراقی‌ها می‌خواستند چه بازی‌ای دربیاورند.


نیز نگاه کنید به [[اسیران نوجوان و جوان]] ؛ [[مهدی طحانیان]]
چند روز بعد ارشدمان گفت که عراقی‌ها دو تا از آسایشگاه‌های قاطع 3 را کرده‌اند کلاس درس و به قول خودشان «مدرسه اطفال» تأسیس کرده‌اند. خیلی جالب بود! عراقی‌ها که اگر یک تکه [[کاغذ در اسارت|کاغذ]] و خودکار بین ما پیدا می‌کردند، انگار کلاشینکف پیدا کرده‌اند، حالا چه روشنفکر شده بودند؟!... چند روز بعد سروکلۀ اکیپ خبرنگارها و فیلم‌بردارها پیدا شد. روزهای بعد، '''روزنامه‌های الثوره و الجمهوریه''' پر شده بود از [[عکس|عکس‌]]<nowiki/>ها و گزارش‌های مدرسه اطفال. کلاس‌ها را با کاغذکشی تزئین کرده بودند و یک قاب [[عکس]] بزرگ از صدام هم بالای تخته‌سیاه هر کلاس زده بودند. یک معلم عراقی هم ایستاده بود پای تخته و داشت به بچه‌ها ریاضی درس می‌داد! خبرنگارها و مفسرین عراقی و مصری و اردنی و... کولاک کرده بودند...» <ref name=":0">دوست‌کامی، فاطمه (1391). [[سرباز کوچک امام]]: خاطرات آزاده [[مهدی طحانیان]]. تهران: [https://www.mfpa.ir/ پیام آزادگان].</ref>.


=== کتابشناسی ===
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسیران نوجوان و جوان]]
* [[مهدی طحانیان]]
 
== کتابشناسی ==
<references />سهیلا علی ین
<references />سهیلا علی ین
[[رده:مدرسه اطفال در اسارت]]
[[رده:اسیران نوجوان و جوان]]
[[رده:مهدی طحانیان]]
[[رده:سرباز کوچک امام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۵۹

مهدی طحانیان درباره این قاطع می‌گوید: «قاطع 3 اردوگاه بین‌القفصین، اولین قاطع اسرای اطفال بود... نان و غذا و ساعت آزادباش بیشتر، تلویزیون، شطرنج، تخته‌نرد، تنبک و دایره، تخت‌خواب، توپ و لباس ورزشی و... در واویلای اسارت، چیزهای کمی نبودند؛ آن هم برای یک نوجوان که اول راه زندگی گرفتار چهاردیواری اسارت شده بود... تلویزیون را صلیب(← صلیب سرخ ) برای ما هم می‌آورد، اما ما خودمان نمی‌گرفتیم ولی چیزی مثل توپ که بچه‌ها برای بازی فوتبال و والیبال و بسکتبال، باید چند ماه در نوبت می‌ماندند، خیلی باارزش بود... عراقی‌ها زحمت دور هم جمع کردن این امکانات را به خودشان داده بودند تا از بین اسرا، حداقل یک سیاهی‌لشکر جمع کنند برای برنامه‌های خودشان؛ برنامه‌هایی که اگر سرمان می‌رفت، حاضر نبودیم در یکی از آنها شرکت کنیم.

صدام برای قاطع 3‌ای‌ها بهشت شدّاد درست کرده بود... دو سه ماه از تأسیس قاطع 3 می‌گذشت که یک روز دیدیم یک کامیون آمد داخل اردوگاه و کلی میز و نیمکت و صندلی و تخته‌سیاه خالی کرد وسط محوطۀ قاطع 3. معلوم نبود این‌دفعه عراقی‌ها می‌خواستند چه بازی‌ای دربیاورند.

چند روز بعد ارشدمان گفت که عراقی‌ها دو تا از آسایشگاه‌های قاطع 3 را کرده‌اند کلاس درس و به قول خودشان «مدرسه اطفال» تأسیس کرده‌اند. خیلی جالب بود! عراقی‌ها که اگر یک تکه کاغذ و خودکار بین ما پیدا می‌کردند، انگار کلاشینکف پیدا کرده‌اند، حالا چه روشنفکر شده بودند؟!... چند روز بعد سروکلۀ اکیپ خبرنگارها و فیلم‌بردارها پیدا شد. روزهای بعد، روزنامه‌های الثوره و الجمهوریه پر شده بود از عکس‌ها و گزارش‌های مدرسه اطفال. کلاس‌ها را با کاغذکشی تزئین کرده بودند و یک قاب عکس بزرگ از صدام هم بالای تخته‌سیاه هر کلاس زده بودند. یک معلم عراقی هم ایستاده بود پای تخته و داشت به بچه‌ها ریاضی درس می‌داد! خبرنگارها و مفسرین عراقی و مصری و اردنی و... کولاک کرده بودند...» [۱].

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. دوست‌کامی، فاطمه (1391). سرباز کوچک امام: خاطرات آزاده مهدی طحانیان. تهران: پیام آزادگان.

سهیلا علی ین