عکس های شخصی و خانوادگی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
برخی از [[اسرا]] در هنگام [[اسارت و اسیران|اسارت]] عکسی از [[خانواده]] و [[خویشاوندان]] و بهخصوص [[اسرای متاهل|اسرای متأهل]]، عکسی از فرزند یا فرزندان خود در جیب لباسشان داشتند و همه سعیشان این بود که [[عکس|عکس]]<nowiki/>های مذکور را از دید عراقیها پنهان نگه دارند. ناگفته نماند که در بیشتر موارد، در همان تفتیش اولیه، [[عکس|عکس]] توسط عراقیها پیدا و معدوم میشد: <blockquote>«چند [[عکس]] خانوادگی از پدر، مادر و برادرهایم همراهم بود که با ترفند از دید بازجوها و نگهبانهای عراقی مخفی کرده بودم که بعدها آن [[عکس|عکس]]<nowiki/>ها را با خودم به ایران آوردم. آن روز بغض گلویم را گرفته بود و یک گوشه پشت سوله نشسته بودم و [[عکس|عکس]]<nowiki/>ها را نگاه میکردم. یکهو دیدم یک جفت پوتین جلوی چشمم سبز شد. سرم را بلند کردم و دیدم سیدمحمد نگهبان عراقی است... از کابل و کتک خوردن نمیترسیدم، بیشتر نگران این بودم که [[عکس|عکس]]<nowiki/>هایم را بگیرد و پاره کند. با دست اشاره کرد که [[عکس|عکس]]<nowiki/>ها را به او بدهم. نگاهی به آنها انداخت. حالت چهرهاش عوض شد. دستی به سرم کشید و گفت: ناراحت نباش، آزاد میشوی، برمیگردی پیش خانوادهات. من که شوکه شده بودم، دنبالش راه افتادم.»<ref name=":0">ذكریایی، مریم سادات (1393). آشنای دریا، مازندران: نماشون.</ref> </blockquote><blockquote>«نظامیان عراقی پس از به [[اسارت و اسیران|اسارت]] گرفتن رزمندگان ایرانی یا بلافاصله پس از خلع سلاح و تفتیش آنان، اموال شخصی [[اسیران جنگ|اسیران جنگی]] را به نفع خود غارت میکردند یا اینکه پس از انتقال آنان به مراکز تجمع نیرو، اموال شخصی، اسناد هویت، [[عکس]] و سایر متعلقاتی را که دارای ارزش عاطفی بودند، مصادره و به افسر مسئول تحویل میدادند. مقامات عراقی در نقض آشکار ماده 18 کنوانسیون سوم در برابر مصادره اموال شخصی همراه اسیر، هیچگونه رسیدی نمیدادند و هیچ اسیری هنگام [[بازگشت آزادگان به وطن|بازگشت به میهن]]، اموال بهغارترفته خود را دریافت نکرد.» <ref name=":1">داعی، علی (1387). [[نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بینالمللی دولت عراق]]. تهران: [https://www.mfpa.ir/fa/library پیام آزادگان].</ref></blockquote> در چند مورد استثنا هم عکس افراد دیگری در لحظه [[اسارت و اسیران|اسارت]] داخل جیب اسیر بود که همین مسئله برایش دردسر میشد. دراینزمینه، علی احدینژاد در خاطراتش چنین بیان میدارد: <blockquote>«شب [https://wikidefa.ir/?id=qi1onrgc عملیات کربلای 4]، [[محمد رضایی]] که اهل استان خراسان بوده است، به همراه همرزمانش، گروهی از عراقیها را اسیر میگیرند و آنها را بازرسی بدنی میکنند. یکی از آنها افسر بود و عکسی از خود در جیب داشت. محمد عکس آن افسر را بهعنوان یادگاری از او میگیرد. شب بعد، محمد و چند نفر از دوستانش به دست عراقیها اسیر میشود. در بازرسی بدنی [[استخبارات]]، عراقیها عکس افسر را از او میگیرند و بهعنوان یک سند، صورتجلسه و در پروندهاش ثبت میکنند. یکی از دوستان محمد به چشم خودش دیده بود که او عکس را از افسر عراقی گرفته، اما در بازجوییها بر اثر [[شکنجه]] و سستی اعتقاداتش، به هموطنانش پشت میکند و خودش میشود جاسوس عراقیها. اولین خودشیرینیاش خبر دروغی بوده که راجعبه محمد میدهد. به بازجوها میگوید: من دیدم که محمد رضایی آن شب افسر شما را کشت و عکسش را از توی جیبش درآورد.... عراقیها که حرفهای این فرد را باور کرده بودند، تصمیم میگیرند از محمد انتقام بگیرند. برای همین آنقدر او را زدند تا شهید شد.»<ref>ذكریایی، مریم سادات (1394). میشود از اینجا هم [[فرار]] کرد؟. تهران: امینان.</ref> </blockquote>علی احدینژاد و دوستانش که در [[اردوگاه تکریت11]] دوران اسارتشان را سپری کردند، از بازگویی نام آن فرد خائن خودداری كردند؛ زیرا بعدها این فرد توبه کرده و دوران محکومیتش را گذراند. <ref name=":2">ذكریایی، مریم سادات (1390). هفت سین روی خاک. مازندران: ساری.</ref> | |||
برخی از [[اسرا]] در هنگام اسارت عکسی از خانواده و [[خویشاوندان]] و بهخصوص اسرای | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
* [[عکس]] | |||
* [[خانواده]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references />مریم سادات ذکریایی | <references />مریم سادات ذکریایی | ||
[[رده:عکس های شخصی و خانوادگی]] | |||
[[رده:عکس]] | |||
[[رده:اسرا]] | |||
[[رده:خانواده]] | |||
[[رده:اسیران جنگ]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۰
برخی از اسرا در هنگام اسارت عکسی از خانواده و خویشاوندان و بهخصوص اسرای متأهل، عکسی از فرزند یا فرزندان خود در جیب لباسشان داشتند و همه سعیشان این بود که عکسهای مذکور را از دید عراقیها پنهان نگه دارند. ناگفته نماند که در بیشتر موارد، در همان تفتیش اولیه، عکس توسط عراقیها پیدا و معدوم میشد:
«چند عکس خانوادگی از پدر، مادر و برادرهایم همراهم بود که با ترفند از دید بازجوها و نگهبانهای عراقی مخفی کرده بودم که بعدها آن عکسها را با خودم به ایران آوردم. آن روز بغض گلویم را گرفته بود و یک گوشه پشت سوله نشسته بودم و عکسها را نگاه میکردم. یکهو دیدم یک جفت پوتین جلوی چشمم سبز شد. سرم را بلند کردم و دیدم سیدمحمد نگهبان عراقی است... از کابل و کتک خوردن نمیترسیدم، بیشتر نگران این بودم که عکسهایم را بگیرد و پاره کند. با دست اشاره کرد که عکسها را به او بدهم. نگاهی به آنها انداخت. حالت چهرهاش عوض شد. دستی به سرم کشید و گفت: ناراحت نباش، آزاد میشوی، برمیگردی پیش خانوادهات. من که شوکه شده بودم، دنبالش راه افتادم.»[۱]
«نظامیان عراقی پس از به اسارت گرفتن رزمندگان ایرانی یا بلافاصله پس از خلع سلاح و تفتیش آنان، اموال شخصی اسیران جنگی را به نفع خود غارت میکردند یا اینکه پس از انتقال آنان به مراکز تجمع نیرو، اموال شخصی، اسناد هویت، عکس و سایر متعلقاتی را که دارای ارزش عاطفی بودند، مصادره و به افسر مسئول تحویل میدادند. مقامات عراقی در نقض آشکار ماده 18 کنوانسیون سوم در برابر مصادره اموال شخصی همراه اسیر، هیچگونه رسیدی نمیدادند و هیچ اسیری هنگام بازگشت به میهن، اموال بهغارترفته خود را دریافت نکرد.» [۲]
در چند مورد استثنا هم عکس افراد دیگری در لحظه اسارت داخل جیب اسیر بود که همین مسئله برایش دردسر میشد. دراینزمینه، علی احدینژاد در خاطراتش چنین بیان میدارد:
«شب عملیات کربلای 4، محمد رضایی که اهل استان خراسان بوده است، به همراه همرزمانش، گروهی از عراقیها را اسیر میگیرند و آنها را بازرسی بدنی میکنند. یکی از آنها افسر بود و عکسی از خود در جیب داشت. محمد عکس آن افسر را بهعنوان یادگاری از او میگیرد. شب بعد، محمد و چند نفر از دوستانش به دست عراقیها اسیر میشود. در بازرسی بدنی استخبارات، عراقیها عکس افسر را از او میگیرند و بهعنوان یک سند، صورتجلسه و در پروندهاش ثبت میکنند. یکی از دوستان محمد به چشم خودش دیده بود که او عکس را از افسر عراقی گرفته، اما در بازجوییها بر اثر شکنجه و سستی اعتقاداتش، به هموطنانش پشت میکند و خودش میشود جاسوس عراقیها. اولین خودشیرینیاش خبر دروغی بوده که راجعبه محمد میدهد. به بازجوها میگوید: من دیدم که محمد رضایی آن شب افسر شما را کشت و عکسش را از توی جیبش درآورد.... عراقیها که حرفهای این فرد را باور کرده بودند، تصمیم میگیرند از محمد انتقام بگیرند. برای همین آنقدر او را زدند تا شهید شد.»[۳]
علی احدینژاد و دوستانش که در اردوگاه تکریت11 دوران اسارتشان را سپری کردند، از بازگویی نام آن فرد خائن خودداری كردند؛ زیرا بعدها این فرد توبه کرده و دوران محکومیتش را گذراند. [۴]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ ذكریایی، مریم سادات (1393). آشنای دریا، مازندران: نماشون.
- ↑ داعی، علی (1387). نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بینالمللی دولت عراق. تهران: پیام آزادگان.
- ↑ ذكریایی، مریم سادات (1394). میشود از اینجا هم فرار کرد؟. تهران: امینان.
- ↑ ذكریایی، مریم سادات (1390). هفت سین روی خاک. مازندران: ساری.
مریم سادات ذکریایی