بازگشت آزادگان به وطن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[پرونده:بازگشت ازادگان.png|بندانگشتی|تصویر بازگشت آزادگان]]روز بازگشت اسیران ایرانی در اردوگاههای رژیم بعث عراق به میهن | [[پرونده:بازگشت ازادگان.png|بندانگشتی|تصویر بازگشت آزادگان]]روز بازگشت اسیران ایرانی در اردوگاههای رژیم بعث عراق به میهن. | ||
بیستوشش مردادماه 1369، روزی بهیادماندنی در تقویم ملی ایرانیان است. این روز تاریخی و باشکوه، یادآور بازگشت اولین گروه از آزادگان به وطن است. آزادگان با [[مقاومت]] حماسی خود در زندانهای رژیم صدام، به تعبیر مقام معظم رهبری، [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C حضرت آیتالله خامنهای]، «آبروی ملت ایران را حفظ کردند» و با سرافرازی به کشور بازگشتند. آنان با دستهایی خالی و دلهایی سرشار از ایمان و ارادههایی استوار در برابر دشمن ایستادند و ارتش بعثی را از دستیابی به اهدافش در شکستن اراده اسیران، در پاسداری از اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی ناکام کردند. | بیستوشش مردادماه 1369، روزی بهیادماندنی در تقویم ملی ایرانیان است. این روز تاریخی و باشکوه، یادآور بازگشت اولین گروه از آزادگان به وطن است. آزادگان با [[مقاومت]] حماسی خود در زندانهای رژیم صدام، به تعبیر مقام معظم رهبری، [https://fa.wikishia.net/view/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C_%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C حضرت آیتالله خامنهای]، «آبروی ملت ایران را حفظ کردند» و با سرافرازی به کشور بازگشتند. آنان با دستهایی خالی و دلهایی سرشار از ایمان و ارادههایی استوار در برابر دشمن ایستادند و ارتش بعثی را از دستیابی به اهدافش در شکستن اراده اسیران، در پاسداری از اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی ناکام کردند. | ||
[[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران|جنگ هشتساله]] که به پایان رسید، بهنظر میرسید که موانع تبادل [[اسیران جنگ|اسیران جنگی]] برطرف شده است، ولی بهانهجوییهای رژیم صدام و کارشکنی سردمداران این رژیم ضدبشری، در مسیر رسیدن به توافق نهایی صلح موجب شد مدت [[اسارت و اسیران|اسارت]] آزادگان دو سال دیگر به درازا بکشد و آنان صبورانه در انتظار آزادی به سر ببرند. روزها سپری میشد و بهانهجوییهای رژیم صدام ادامه داشت. در شرایطی که هیچ نشانهای از آزادی به چشم نمیخورد، صدام دست به ماجراجویی تازهای در منطقه خلیج فارس زد و در حملهای برقآسا، کشور کویت را به اشغال خود درآورد. این حادثه کورسوهای امید به بازگشت را در میان آزادگان از میان برد و شرایط را پیچیدهتر و مبهمتر از گذشته کرد. اشغال کشور کویت، در صدر اخبار جهان قرار گرفت و موضوع اجرای [https://fa.wikifeqh.ir/%D9%82%D8%B7%D8%B9%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%DB%B5%DB%B9%DB%B8 قطعنامه 598] و بند سوم این قطعنامه را، که ناظر بر آزاد کردن اسرای دو کشور ایران و عراق بود، در هالهای از ابهام فرو برد. بههمینعلت اغلب [[اسیران جنگ|اسیران ایرانی]] در تحلیلهای خود به این نتیجه رسیدند که [[اسارت و اسیران|اسارت]] آنان طولانیتر خواهد شد و تا فروکشکردن فتنه جدید صدام باید خود را برای تحمل شرایط دشوار زندگی در [[اسارت و اسیران|اسارت]] آماده کنند. اما برخلاف تصور آنها، همین حادثه سبب شد تا رژیم صدام، بهخاطر آنكه میخواست نیروهای خود را از مرزهای شرقی عراق به جنوب منتقل كند، به خواسته مسئولان جمهوری اسلامی برای تبادل [[اسرا]] تن دهد و با پذیرش دوباره [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%87%D8%AF%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%DB%B1%DB%B9%DB%B7%DB%B5_%D8%A7%D9%84%D8%AC%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B1#:~:text=%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%82%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%20%DB%B1%DB%B9%DB%B7%DB%B5%D8%8C%20%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81%20%D8%A8%D9%87%20%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86,%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85%20%D8%B4%D8%AF. معاهده 1975 الجزایر]، زمینه برای رهایی آنان فراهم شود. | |||
== اعلان غیرمنتظره خبر آزادی == | |||
بعدازظهر 24 مرداد 1369 درحالیکه آزادگان یک روز عادی را سپری میکردند، گوینده تلویزیون عراق اعلام کرد که بهزودی خبر مهمی پخش خواهد شد و از بینندگان خواست برای شنیدن این خبر مهم، منتظر بمانند. به دنبال آن تلویزیون عراق شروع به پخش سرودهای مهیج زمان جنگ کرد و اعلان خبر را به تأخیر انداخت. گوینده پس از پخش | بعدازظهر 24 مرداد 1369 درحالیکه آزادگان یک روز عادی را سپری میکردند، گوینده تلویزیون عراق اعلام کرد که بهزودی خبر مهمی پخش خواهد شد و از بینندگان خواست برای شنیدن این خبر مهم، منتظر بمانند. به دنبال آن تلویزیون عراق شروع به پخش سرودهای مهیج زمان جنگ کرد و اعلان خبر را به تأخیر انداخت. گوینده پس از پخش [[سرود در اسارت|سرود]]، دوباره بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و همان جمله را تکرار کرد. تمام آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] از محوطه [[اردوگاه]] به اتاقهای خود رفتند و منتظر شنیدن خبر مهم شدند! سرانجام گوینده تلویزیون ظاهر شد و آخرین [[نامه]] صدام به حجهالاسلاموالمسلمین [https://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1_%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C_%D8%B1%D9%81%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86%DB%8C علیاكبر هاشمی رفسنجانی]، رئیسجمهور وقت ایران، را قرائت کرد. او در این نامه شرایط ایران را پذیرفت و اعلام کرد:<blockquote>«... با این تصمیم ما دیگر همهچیز روشن شده و بدینترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد و دیگر اقدامی جز مبادله اسناد باقی نمیماند.» </blockquote>در ادامه نیز بهعنوان حسن نیت تأكید کرد که عراق آمادگی دارد تا کار مبادله اسرای دو کشور را آغاز کند و اولین گروه هزار نفری اسرای ایرانی را آزاد نماید. | ||
پخش این خبر موجی از شادی را در میان آزادگان ایجاد کرد. آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] همدیگر را در آغوش میکشیدند و به یکدیگر تبریک میگفتند. همه به محوطه [[اردوگاه]] بازگشتند و از یکدیگر نشانی و شماره تلفن میگرفتند. وقت آزادباش بهطور معمول، رأس ساعت 30 | پخش این خبر موجی از شادی را در میان آزادگان ایجاد کرد. آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] همدیگر را در آغوش میکشیدند و به یکدیگر تبریک میگفتند. همه به محوطه [[اردوگاه]] بازگشتند و از یکدیگر نشانی و شماره تلفن میگرفتند. وقت آزادباش بهطور معمول، رأس ساعت 16/30 به اتمام میرسید و آزادگان به اتاقهای خود میرفتند و تا ساعت 8 صبح روز بعد درها قفل میشد، ولی آن روز تا غروب در محوطه [[اردوگاه]] باقی ماندند و خبری از نواختن سوت [[آمار]] و داخلباش نشد. عراقیها اجازه دادند ساعات بیشتری در محوطه باقی بمانند. حادثه اشغال کویت برای آزادگان مصداق این آیه قرآن کریم بود <blockquote>«عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم... شاید از چیزی اکراه داشته باشید، درحالیکه همانچیز برای شما نیک است.» </blockquote>تصور اغلب [[اسیران جنگ|اسیران]] از حمله عراق به کویت و اشغال آن کشور، بد و آن را موجب ادامه [[اسارت و اسیران|اسارت]] میدانستند، ولی همین حادثه بهظاهر بد، زمینهساز پذیرش شرایط ایران و آزادی آنان از قید [[اسارت و اسیران|اسارت]] شد. | ||
== | == بیم و امید == | ||
رژیم صدام در اذهان اسرا رژیمی عهدشکن تلقی میشد. تجربه طولانی زندگی در [[اسارت و اسیران|اسارت]]، این باور را ایجاد و تقویت کرده بود. بهرغم روشن شدن افق رهایی، اندکی تردید در ذهن اسرا وجود داشت. آنان احتمال میدادند با وجود اعلان رسمی موافقت صدام با آزادی | رژیم صدام در اذهان [[اسرا]] رژیمی عهدشکن تلقی میشد. تجربه طولانی زندگی در [[اسارت و اسیران|اسارت]]، این باور را ایجاد و تقویت کرده بود. بهرغم روشن شدن افق رهایی، اندکی تردید در ذهن اسرا وجود داشت. آنان احتمال میدادند با وجود اعلان رسمی موافقت صدام با آزادی [[اسرا]]، ممکن است این تصمیم بهسرعت عوض شود و شرایط به حالت اولیه برگردد. آن شب تا صبح روز بعد، این تردید در میان آزادگان وجود داشت و آنان، رهایی خود را قطعی نمیدیدند. | ||
روز 25 مرداد، افق آزادی روشنتر شد. صبح این روز عراقیها اعلام کردند اسرا براساس شماره کارت [[اسارت و اسیران|اسارت]] آزاد خواهند شد. اکثر قدیمیترین آزادگان در اردوگاههای موصل بهخصوص [[اردوگاه موصل 1]]<nowiki/>در شمال عراق به سر میبردند. | روز 25 مرداد، افق آزادی روشنتر شد. صبح این روز عراقیها اعلام کردند [[اسرا]] براساس شماره کارت [[اسارت و اسیران|اسارت]] آزاد خواهند شد. اکثر قدیمیترین آزادگان در اردوگاههای موصل بهخصوص [[اردوگاه موصل 1]]<nowiki/>در شمال عراق به سر میبردند. | ||
== [[اردوگاه موصل 1]]، مبدأ تبادل == | |||
اولین گروه هزار نفری از [[اردوگاه موصل 1]] انتخاب شدند. عراقیها آنها را از بقیه جدا و هفتصد نفر باقیمانده را به طبقه بالای [[اردوگاه]] منتقل کردند. صبح روز بیستوپنجم، اعضای کمیته [[صلیب سرخ]] به [[اردوگاه]] آمدند و اسامی آنان را یادداشت کردند. از هرکس این پرسش را میکردند که آیا مایل است به ایران بازگردد یا میخواهد به کشورهای خارجی پناهنده شود؟ هیچکس درخواست [[پناهندگی]] نکرد. بعدازظهر همان روز، کاروان هزارنفری آماده حرکت شد. اتوبوسها را در ورودی [[اردوگاه]] مستقر کرده بودند. آزادگان برای نخستینبار بدون چشمبند و دستبند به بیرون از اردوگاه برده میشدند و میتوانستند [[اردوگاه]] را از بیرون مشاهده کنند؛ همینطور وسعت آسمان و دشت وسیع پیرامون اردوگاه را. ظاهر اردوگاه از بیرون بسیار زمخت و خشن بهنظر میآمد. کاروان آزادگان بهسمت ایستگاه قطار شهر موصل و از آنجا بهسمت بغداد و سپس بهسوی مرز خسروی به حرکت درآمد. | اولین گروه هزار نفری از [[اردوگاه موصل 1]] انتخاب شدند. عراقیها آنها را از بقیه جدا و هفتصد نفر باقیمانده را به طبقه بالای [[اردوگاه]] منتقل کردند. صبح روز بیستوپنجم، اعضای کمیته [[صلیب سرخ]] به [[اردوگاه]] آمدند و اسامی آنان را یادداشت کردند. از هرکس این پرسش را میکردند که آیا مایل است به ایران بازگردد یا میخواهد به کشورهای خارجی پناهنده شود؟ هیچکس درخواست [[پناهندگی]] نکرد. بعدازظهر همان روز، کاروان هزارنفری آماده حرکت شد. اتوبوسها را در ورودی [[اردوگاه]] مستقر کرده بودند. آزادگان برای نخستینبار بدون چشمبند و دستبند به بیرون از [[اردوگاه]] برده میشدند و میتوانستند [[اردوگاه]] را از بیرون مشاهده کنند؛ همینطور وسعت آسمان و دشت وسیع پیرامون اردوگاه را. ظاهر [[اردوگاه]] از بیرون بسیار زمخت و خشن بهنظر میآمد. کاروان آزادگان بهسمت ایستگاه قطار شهر موصل و از آنجا بهسمت بغداد و سپس بهسوی مرز خسروی به حرکت درآمد. | ||
کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. [[آب]] بهسختی یافت میشد. در چهره برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. [[نماز]] را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به [[اردوگاه]] همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد. | کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. [[آب]] بهسختی یافت میشد. در چهره برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. [[نماز]] را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به [[اردوگاه]] همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد. | ||
آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطه صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین شام پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول [[اسارت و اسیران|اسارت]] معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطه پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید: «مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.» | آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطه صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا [[قرنطینه در اسارت|قرنطینه]] شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن [[شام در اسارت|شام]] آوردند. نخستین [[شام در اسارت|شام]] پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول [[اسارت و اسیران|اسارت]] معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطه پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید: <blockquote>«مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.»</blockquote> | ||
== | == روز بیستوهفتم == | ||
کار ثبتنام آزادگان به تفکیک استان و شهرستان و نیز بررسی وضعیت سلامت آنان توسط گروههای مخصوص آغاز شد. از همه آزمایش خون بهعمل آمد. پس از گرفتن [[عکس]] پرسنلی، کارت آزادگی صادر شد. به هرکس یک دست لباس نظامی و یک دست کت و شلوار و یک قطعه سکه بهار آزادی و یک فقره چک بیستهزار تومانی تحویل داده شد. خبرنگاران به گرفتن مصاحبه و تهیۀ گزارش خبری مشغول بودند. گروههایی از نیروهای وزارت اطلاعات، پرسشنامههایی را آوردند و از آزادگان اطلاعات [[اردوگاه]] را میخواستند. شب آخر قرنطینه بسیاری از آزادگان تا صبح بیدار ماندند و در محوطه پادگان قدم زدند. پس از صرف | کار ثبتنام آزادگان به تفکیک استان و شهرستان و نیز بررسی وضعیت سلامت آنان توسط گروههای مخصوص آغاز شد. از همه آزمایش خون بهعمل آمد. پس از گرفتن [[عکس]] پرسنلی، کارت آزادگی صادر شد. به هرکس یک دست لباس نظامی و یک دست کت و شلوار و یک قطعه سکه بهار آزادی و یک فقره چک بیستهزار تومانی تحویل داده شد. خبرنگاران به گرفتن مصاحبه و تهیۀ گزارش خبری مشغول بودند. گروههایی از نیروهای وزارت اطلاعات، پرسشنامههایی را آوردند و از آزادگان اطلاعات [[اردوگاه]] را میخواستند. شب آخر [[قرنطینه در اسارت|قرنطینه]] بسیاری از آزادگان تا صبح بیدار ماندند و در محوطه پادگان قدم زدند. پس از صرف [[صبحانه در اسارت|صبحانه]]، آزادگان هر استان به فرودگاه کرمانشاه انتقال داده شدند. در عین شادی ناشی از آزادی، لحظههای خداحافظی دردناک بود. کسانی که سالهای طولانی دوران [[مقاومت]] را مانند یک [[خانواده]] با یکدیگر سپری کرده بودند و ازنظر روحی و عاطفی به هم وابسته بودند، اینک باید در مسیر سرنوشت از یکدیگر جدا شوند. هواپیماهای حامل آزادگان بهترتیب، در مسیر استانهای مختلف به پرواز درآمدند. | ||
== | == شهریورماه == | ||
در طول شهریورماه، کار مبادله آزادگان ادامه یافت و در هر نوبت، هزار نفر به کشور بازگشتند. ترتیب مبادله با کمی اختلاف یکسان بود؛ انتقال به بغداد و از آنجا به مرز خسروی و پادگان «اللهاکبر» در کرمانشاه. سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] و همراهانش آخرین گروهی بودند که در مبادله بزرگ وارد کشور شدند. یکی دو گروه از آزادگان که به حبسهای طولانی محکوم شده بودند و در خارج از [[اردوگاه]] ها به سر میبردند، در پاییز آن سال آزاد شدند. | در طول شهریورماه، کار مبادله آزادگان ادامه یافت و در هر نوبت، هزار نفر به کشور بازگشتند. ترتیب مبادله با کمی اختلاف یکسان بود؛ انتقال به بغداد و از آنجا به مرز خسروی و پادگان «اللهاکبر» در کرمانشاه. سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام [[سید علی اکبر ابوترابی فرد]] و همراهانش آخرین گروهی بودند که در مبادله بزرگ وارد کشور شدند. یکی دو گروه از آزادگان که به حبسهای طولانی محکوم شده بودند و در خارج از [[اردوگاه]] ها به سر میبردند، در پاییز آن سال آزاد شدند. | ||
سرتیب خلبان [[حسین لشگری]] و عبدالحسین دبات( ←[[دبات ،عبدالحسین]])در 1377 به وطن بازگشتند. امیر [[حسین لشگری]] و [[دبات ،عبدالحسین|دبات]] ازنظر سابقه از قدیمیترین آزادگان ایرانی محسوب میشود.در مجموع، تعداد 37947 آزاده ایرانی در سال 1369 به وطن بازگشتند که از این تعداد، 37532 آزاده مربوط به تبادل بزرگ میباشد<ref>این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعهای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان موجود میباشد.</ref>. | سرتیب خلبان [[حسین لشگری]] و عبدالحسین دبات( ←[[دبات ،عبدالحسین]])در 1377 به وطن بازگشتند. امیر [[حسین لشگری]] و [[دبات ،عبدالحسین|دبات]] ازنظر سابقه از قدیمیترین آزادگان ایرانی محسوب میشود.در مجموع، تعداد 37947 آزاده ایرانی در سال 1369 به وطن بازگشتند که از این تعداد، 37532 آزاده مربوط به تبادل بزرگ میباشد<ref>این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعهای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در [[موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان|مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان]] موجود میباشد.</ref>. | ||
نیز نگاه کنید | == نیز نگاه کنید == | ||
* [[بازتاب بازگشت آزادگان در مطبوعات کشور]] | |||
* [[اسارت، اسرا و آزادگان در مطبوعات]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references />'''بیژن کیانی شاهوندی''' | <references />'''بیژن کیانی شاهوندی''' | ||
[[رده:بازگشت آزادگان به وطن]] | |||
[[رده:اسرا]] | |||
[[رده:اسیران جنگ]] | |||
[[رده:بازتاب بازگشت آزادگان در مطبوعات کشور]] | |||
[[رده:اسارت، اسرا و آزادگان در مطبوعات]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۰۶
روز بازگشت اسیران ایرانی در اردوگاههای رژیم بعث عراق به میهن.
بیستوشش مردادماه 1369، روزی بهیادماندنی در تقویم ملی ایرانیان است. این روز تاریخی و باشکوه، یادآور بازگشت اولین گروه از آزادگان به وطن است. آزادگان با مقاومت حماسی خود در زندانهای رژیم صدام، به تعبیر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، «آبروی ملت ایران را حفظ کردند» و با سرافرازی به کشور بازگشتند. آنان با دستهایی خالی و دلهایی سرشار از ایمان و ارادههایی استوار در برابر دشمن ایستادند و ارتش بعثی را از دستیابی به اهدافش در شکستن اراده اسیران، در پاسداری از اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی ناکام کردند.
جنگ هشتساله که به پایان رسید، بهنظر میرسید که موانع تبادل اسیران جنگی برطرف شده است، ولی بهانهجوییهای رژیم صدام و کارشکنی سردمداران این رژیم ضدبشری، در مسیر رسیدن به توافق نهایی صلح موجب شد مدت اسارت آزادگان دو سال دیگر به درازا بکشد و آنان صبورانه در انتظار آزادی به سر ببرند. روزها سپری میشد و بهانهجوییهای رژیم صدام ادامه داشت. در شرایطی که هیچ نشانهای از آزادی به چشم نمیخورد، صدام دست به ماجراجویی تازهای در منطقه خلیج فارس زد و در حملهای برقآسا، کشور کویت را به اشغال خود درآورد. این حادثه کورسوهای امید به بازگشت را در میان آزادگان از میان برد و شرایط را پیچیدهتر و مبهمتر از گذشته کرد. اشغال کشور کویت، در صدر اخبار جهان قرار گرفت و موضوع اجرای قطعنامه 598 و بند سوم این قطعنامه را، که ناظر بر آزاد کردن اسرای دو کشور ایران و عراق بود، در هالهای از ابهام فرو برد. بههمینعلت اغلب اسیران ایرانی در تحلیلهای خود به این نتیجه رسیدند که اسارت آنان طولانیتر خواهد شد و تا فروکشکردن فتنه جدید صدام باید خود را برای تحمل شرایط دشوار زندگی در اسارت آماده کنند. اما برخلاف تصور آنها، همین حادثه سبب شد تا رژیم صدام، بهخاطر آنكه میخواست نیروهای خود را از مرزهای شرقی عراق به جنوب منتقل كند، به خواسته مسئولان جمهوری اسلامی برای تبادل اسرا تن دهد و با پذیرش دوباره معاهده 1975 الجزایر، زمینه برای رهایی آنان فراهم شود.
اعلان غیرمنتظره خبر آزادی
بعدازظهر 24 مرداد 1369 درحالیکه آزادگان یک روز عادی را سپری میکردند، گوینده تلویزیون عراق اعلام کرد که بهزودی خبر مهمی پخش خواهد شد و از بینندگان خواست برای شنیدن این خبر مهم، منتظر بمانند. به دنبال آن تلویزیون عراق شروع به پخش سرودهای مهیج زمان جنگ کرد و اعلان خبر را به تأخیر انداخت. گوینده پس از پخش سرود، دوباره بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و همان جمله را تکرار کرد. تمام آزادگان اردوگاه موصل 1 از محوطه اردوگاه به اتاقهای خود رفتند و منتظر شنیدن خبر مهم شدند! سرانجام گوینده تلویزیون ظاهر شد و آخرین نامه صدام به حجهالاسلاموالمسلمین علیاكبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور وقت ایران، را قرائت کرد. او در این نامه شرایط ایران را پذیرفت و اعلام کرد:
«... با این تصمیم ما دیگر همهچیز روشن شده و بدینترتیب همه آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد و دیگر اقدامی جز مبادله اسناد باقی نمیماند.»
در ادامه نیز بهعنوان حسن نیت تأكید کرد که عراق آمادگی دارد تا کار مبادله اسرای دو کشور را آغاز کند و اولین گروه هزار نفری اسرای ایرانی را آزاد نماید. پخش این خبر موجی از شادی را در میان آزادگان ایجاد کرد. آزادگان اردوگاه موصل 1 همدیگر را در آغوش میکشیدند و به یکدیگر تبریک میگفتند. همه به محوطه اردوگاه بازگشتند و از یکدیگر نشانی و شماره تلفن میگرفتند. وقت آزادباش بهطور معمول، رأس ساعت 16/30 به اتمام میرسید و آزادگان به اتاقهای خود میرفتند و تا ساعت 8 صبح روز بعد درها قفل میشد، ولی آن روز تا غروب در محوطه اردوگاه باقی ماندند و خبری از نواختن سوت آمار و داخلباش نشد. عراقیها اجازه دادند ساعات بیشتری در محوطه باقی بمانند. حادثه اشغال کویت برای آزادگان مصداق این آیه قرآن کریم بود
«عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم... شاید از چیزی اکراه داشته باشید، درحالیکه همانچیز برای شما نیک است.»
تصور اغلب اسیران از حمله عراق به کویت و اشغال آن کشور، بد و آن را موجب ادامه اسارت میدانستند، ولی همین حادثه بهظاهر بد، زمینهساز پذیرش شرایط ایران و آزادی آنان از قید اسارت شد.
بیم و امید
رژیم صدام در اذهان اسرا رژیمی عهدشکن تلقی میشد. تجربه طولانی زندگی در اسارت، این باور را ایجاد و تقویت کرده بود. بهرغم روشن شدن افق رهایی، اندکی تردید در ذهن اسرا وجود داشت. آنان احتمال میدادند با وجود اعلان رسمی موافقت صدام با آزادی اسرا، ممکن است این تصمیم بهسرعت عوض شود و شرایط به حالت اولیه برگردد. آن شب تا صبح روز بعد، این تردید در میان آزادگان وجود داشت و آنان، رهایی خود را قطعی نمیدیدند.
روز 25 مرداد، افق آزادی روشنتر شد. صبح این روز عراقیها اعلام کردند اسرا براساس شماره کارت اسارت آزاد خواهند شد. اکثر قدیمیترین آزادگان در اردوگاههای موصل بهخصوص اردوگاه موصل 1در شمال عراق به سر میبردند.
اردوگاه موصل 1، مبدأ تبادل
اولین گروه هزار نفری از اردوگاه موصل 1 انتخاب شدند. عراقیها آنها را از بقیه جدا و هفتصد نفر باقیمانده را به طبقه بالای اردوگاه منتقل کردند. صبح روز بیستوپنجم، اعضای کمیته صلیب سرخ به اردوگاه آمدند و اسامی آنان را یادداشت کردند. از هرکس این پرسش را میکردند که آیا مایل است به ایران بازگردد یا میخواهد به کشورهای خارجی پناهنده شود؟ هیچکس درخواست پناهندگی نکرد. بعدازظهر همان روز، کاروان هزارنفری آماده حرکت شد. اتوبوسها را در ورودی اردوگاه مستقر کرده بودند. آزادگان برای نخستینبار بدون چشمبند و دستبند به بیرون از اردوگاه برده میشدند و میتوانستند اردوگاه را از بیرون مشاهده کنند؛ همینطور وسعت آسمان و دشت وسیع پیرامون اردوگاه را. ظاهر اردوگاه از بیرون بسیار زمخت و خشن بهنظر میآمد. کاروان آزادگان بهسمت ایستگاه قطار شهر موصل و از آنجا بهسمت بغداد و سپس بهسوی مرز خسروی به حرکت درآمد.
کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان اردوگاه موصل 1 و اردوگاه موصل 2 بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. آب بهسختی یافت میشد. در چهره برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. نماز را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به اردوگاه همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد.
آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطه صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین شام پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول اسارت معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطه پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید:
«مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.»
روز بیستوهفتم
کار ثبتنام آزادگان به تفکیک استان و شهرستان و نیز بررسی وضعیت سلامت آنان توسط گروههای مخصوص آغاز شد. از همه آزمایش خون بهعمل آمد. پس از گرفتن عکس پرسنلی، کارت آزادگی صادر شد. به هرکس یک دست لباس نظامی و یک دست کت و شلوار و یک قطعه سکه بهار آزادی و یک فقره چک بیستهزار تومانی تحویل داده شد. خبرنگاران به گرفتن مصاحبه و تهیۀ گزارش خبری مشغول بودند. گروههایی از نیروهای وزارت اطلاعات، پرسشنامههایی را آوردند و از آزادگان اطلاعات اردوگاه را میخواستند. شب آخر قرنطینه بسیاری از آزادگان تا صبح بیدار ماندند و در محوطه پادگان قدم زدند. پس از صرف صبحانه، آزادگان هر استان به فرودگاه کرمانشاه انتقال داده شدند. در عین شادی ناشی از آزادی، لحظههای خداحافظی دردناک بود. کسانی که سالهای طولانی دوران مقاومت را مانند یک خانواده با یکدیگر سپری کرده بودند و ازنظر روحی و عاطفی به هم وابسته بودند، اینک باید در مسیر سرنوشت از یکدیگر جدا شوند. هواپیماهای حامل آزادگان بهترتیب، در مسیر استانهای مختلف به پرواز درآمدند.
شهریورماه
در طول شهریورماه، کار مبادله آزادگان ادامه یافت و در هر نوبت، هزار نفر به کشور بازگشتند. ترتیب مبادله با کمی اختلاف یکسان بود؛ انتقال به بغداد و از آنجا به مرز خسروی و پادگان «اللهاکبر» در کرمانشاه. سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام سید علی اکبر ابوترابی فرد و همراهانش آخرین گروهی بودند که در مبادله بزرگ وارد کشور شدند. یکی دو گروه از آزادگان که به حبسهای طولانی محکوم شده بودند و در خارج از اردوگاه ها به سر میبردند، در پاییز آن سال آزاد شدند.
سرتیب خلبان حسین لشگری و عبدالحسین دبات( ←دبات ،عبدالحسین)در 1377 به وطن بازگشتند. امیر حسین لشگری و دبات ازنظر سابقه از قدیمیترین آزادگان ایرانی محسوب میشود.در مجموع، تعداد 37947 آزاده ایرانی در سال 1369 به وطن بازگشتند که از این تعداد، 37532 آزاده مربوط به تبادل بزرگ میباشد[۱].
نیز نگاه کنید
کتابشناسی
- ↑ این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعهای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان موجود میباشد.
بیژن کیانی شاهوندی