خاکی آسمانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| (۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
{{Infobox|title=خاکی آسمانی|caption=کتاب خاکی آسمانی براساس کتاب ها، مصاحبه با افراد مطلع و سایر اسناد به نگارش درآمده است.|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|data2=نصرت الله محمودزاده|label3=صفحه آرایی و صفحه بندی|data3=سید ایمان نوری نجفی|label4=ناشر|data4=پیام آزادگان|label5=سال نشر|data5=1402|label6=تعداد صفحات|data6=686|label7=شابک|data7=978-600-8220-855|label8=قطع کتاب|data8=رقعی|label9=نوع ماده|data9=کتاب(مستند داستانی)|image=[[پرونده:خاکی.jpg]]}}'''کتاب خاکی آسمانی براساس کتاب ها، مصاحبه با افراد مطلع و سایر اسناد به نگارش درآمده است.''' | |||
== فراداده کتاب == | == فراداده کتاب == | ||
'''نویسنده''': نصرت الله محمودزاده | '''نویسنده''': نصرت الله محمودزاده | ||
''' | '''صفحه آرایی و صفحه بندی''': سید ایمان نوری نجفی | ||
''' | '''ناشر:''' [https://www.mfpa.ir پیام آزادگان] | ||
'''سال نشر''': 1402 | |||
''' | '''تعداد صفحات''': 686 | ||
''' | '''شابک''': 855-8220-600-978 | ||
'''قطع کتاب''': رقعی | '''قطع کتاب''': رقعی | ||
'''نوع ماده''': کتاب( | '''نوع ماده''': کتاب(مستند داستانی) | ||
== معرفی کتاب == | == معرفی کتاب == | ||
نصرت الله محمودزاده خاکی آسمانی را براساس کتابها، مصاحبه با افراد مطلع و سایر اسناد به نگارش درآورده است. کلیهی رویدادهای کتاب منطبق بر واقعیت است و امانتداری و وفاداری ایشان به مستندبودن وقایع از نقاط قوت این زندگی[[نامه]] است. | |||
== گزیده ای از محتوای کتاب == | == گزیده ای از محتوای کتاب == | ||
=== مراقبت از اسیران === | |||
1. لکهی خون و چرک پیراهن اکبر کاملاً تمیز شد و بعد محکم آن را چلاند تا در هوای آبانماه زودتر خشک شود. در همین چند دقیقه که او اکبر را ترک کرده بود، یکی از اسرایی که ابوترابی را از زندان وزارت دفاع میشناخت، به اکبر گفته بود چه كسی دارد لباسش را میشوید و با این کیفیت از او پرستاری میکند. ابوترابی با یک لیوان [[آب]] و کمی شکر که از قبل برای خودش ذخیره کرده بود، وارد شد و گفت:<blockquote>«خیلی خون از بدنت رفته. این را بخور تا جان بگیری.»</blockquote>2. نفر جلوییِ ابوترابی در اثر ضعف روی زمین ولو شد و دو سرباز او را به باد کتک گرفتند. ابوترابی خودش را روی آن جوان انداخت، اما یک گروهبان عصبانی با مشت و لگد بلندش کرد و با نوک پوتین به شکمش ضربه زد. ناگهان تمام اسرا توقف کردند و به سمت او رفتند؛ حرکتی که افسر ارشد [[اردوگاه]] انتظارش را نداشت. افسر جلو رفت و ابوترابی را از زیر مشت و لگد بیرون کشید. صورتش خونی و لباسش پاره شده بود. افسر با تحکم به او گفت: «به من سفارش کردهاند که حواسم به شما باشد.» | |||
ابوترابی نفس گرفت و بهسختی گفت: <blockquote>«ولی این جوان طاقت اینهمه شلاق را نداشت، ترجیح دادم جور او را بکشم. من از روی انسانیت این کار را انجام دادم، نه [[اعتراض]] به شما. این را هم میدانم که شما دستور دارید با ما چه رفتاری کنید. ما اسیر هستیم و نباید از دستورات قانونی شما سرپیچی کنیم، اما نه در برابر هر رفتار غیرانسانی.»</blockquote>بعد با نگاه به اسرایی که آن صحنه را تماشا میکردند، لبخند زد و با متانت به آنها گفت: <blockquote>«مبادا کار من را تکرار کنید. بروید به آسایشگاه.» .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: [https://www.mfpa.ir انتشارات پیام آزادگان].</ref></blockquote> | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
* [[اسارت و اسیران]] | |||
* [[اسرا]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references /> | |||
== پیوند به بیرون == | |||
رونمایی کتاب قابل بازیابی از https://www.aparat.com/v/agc466d | |||
https://www.aparat.com/v/woq58d2 | |||
[[رده: | [[رده:کتابهایی درباره سید آزادگان]] | ||
[[رده:کتاب و کتابخوانی]] | |||
[[رده:کتاب]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۸:۵۱
کتاب خاکی آسمانی براساس کتاب ها، مصاحبه با افراد مطلع و سایر اسناد به نگارش درآمده است.
فراداده کتاب
نویسنده: نصرت الله محمودزاده
صفحه آرایی و صفحه بندی: سید ایمان نوری نجفی
ناشر: پیام آزادگان
سال نشر: 1402
تعداد صفحات: 686
شابک: 855-8220-600-978
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(مستند داستانی)
معرفی کتاب
نصرت الله محمودزاده خاکی آسمانی را براساس کتابها، مصاحبه با افراد مطلع و سایر اسناد به نگارش درآورده است. کلیهی رویدادهای کتاب منطبق بر واقعیت است و امانتداری و وفاداری ایشان به مستندبودن وقایع از نقاط قوت این زندگینامه است.
گزیده ای از محتوای کتاب
مراقبت از اسیران
1. لکهی خون و چرک پیراهن اکبر کاملاً تمیز شد و بعد محکم آن را چلاند تا در هوای آبانماه زودتر خشک شود. در همین چند دقیقه که او اکبر را ترک کرده بود، یکی از اسرایی که ابوترابی را از زندان وزارت دفاع میشناخت، به اکبر گفته بود چه كسی دارد لباسش را میشوید و با این کیفیت از او پرستاری میکند. ابوترابی با یک لیوان آب و کمی شکر که از قبل برای خودش ذخیره کرده بود، وارد شد و گفت:
«خیلی خون از بدنت رفته. این را بخور تا جان بگیری.»
2. نفر جلوییِ ابوترابی در اثر ضعف روی زمین ولو شد و دو سرباز او را به باد کتک گرفتند. ابوترابی خودش را روی آن جوان انداخت، اما یک گروهبان عصبانی با مشت و لگد بلندش کرد و با نوک پوتین به شکمش ضربه زد. ناگهان تمام اسرا توقف کردند و به سمت او رفتند؛ حرکتی که افسر ارشد اردوگاه انتظارش را نداشت. افسر جلو رفت و ابوترابی را از زیر مشت و لگد بیرون کشید. صورتش خونی و لباسش پاره شده بود. افسر با تحکم به او گفت: «به من سفارش کردهاند که حواسم به شما باشد.» ابوترابی نفس گرفت و بهسختی گفت:
«ولی این جوان طاقت اینهمه شلاق را نداشت، ترجیح دادم جور او را بکشم. من از روی انسانیت این کار را انجام دادم، نه اعتراض به شما. این را هم میدانم که شما دستور دارید با ما چه رفتاری کنید. ما اسیر هستیم و نباید از دستورات قانونی شما سرپیچی کنیم، اما نه در برابر هر رفتار غیرانسانی.»
بعد با نگاه به اسرایی که آن صحنه را تماشا میکردند، لبخند زد و با متانت به آنها گفت:
«مبادا کار من را تکرار کنید. بروید به آسایشگاه.» .[۱]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.
پیوند به بیرون
رونمایی کتاب قابل بازیابی از https://www.aparat.com/v/agc466d
