همنشین گل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کتاب همنشین گل را | '''کتاب همنشین گل را موسسهی شهید کاظمی در 8 بخش به رشتهی تحریر درآورده است.''' | ||
== فراداده کتاب == | == فراداده کتاب == | ||
{{Infobox|title=همنشین گل|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|data2=سید مجتبی هاشمی|image=[[پرونده:همنشین گل.jpg]]|label3=ناشر|label4=سال نشر|data3=مجد اسلام/موسسه شهید کاظمی|data4=1400|label5=تعداد صفحات|label6=شابک|label7=نوع ماده|data5=336|data6=7-30-7702-964-978|data7=کتاب(خاطره)}} | |||
'''نویسنده:''' سید مجتبی هاشمی | '''نویسنده:''' سید مجتبی هاشمی | ||
'''ناشر''': مجد اسلام/ موسسهی شهید کاظمی | |||
'''سال نشر:'''1400 | |||
'''سال نشر:''' | |||
1400 | |||
'''تعداد صفحات:''' 336 | '''تعداد صفحات:''' 336 | ||
''' | '''شابک:''' 7-30-7702-964-978 | ||
'''نوع ماده:''' کتاب( خاطره ) | '''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | ||
== معرفی کتاب == | == معرفی کتاب == | ||
همنشین گل را | همنشین گل را موسسهی شهید کاظمی در 8 بخش به رشتهی تحریر درآورده است. | ||
== | == گزیدهای از محتوای کتاب == | ||
با دیدن حاجآقا ابوترابی نور امیدی در دلمان تابیدن گرفت. شور و شادی بیحدی وجودمان را فرا گرفته بود. نمیدانستیم چطور باید تشکر کنیم، او میخواست در مقابل آن ظالمان گرگصفت با غیرت و مردانگیای که در خود و دیگربرادران وجود داشت از ما محافظت کند. | با دیدن حاجآقا ابوترابی نور امیدی در دلمان تابیدن گرفت. شور و شادی بیحدی وجودمان را فرا گرفته بود. نمیدانستیم چطور باید تشکر کنیم، او میخواست در مقابل آن ظالمان گرگصفت با غیرت و مردانگیای که در خود و دیگربرادران وجود داشت از ما محافظت کند. | ||
نسخهٔ کنونی تا ۸ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۱
کتاب همنشین گل را موسسهی شهید کاظمی در 8 بخش به رشتهی تحریر درآورده است.
فراداده کتاب
فراداده کتاب | |
---|---|
نویسنده | سید مجتبی هاشمی |
ناشر | مجد اسلام/موسسه شهید کاظمی |
سال نشر | 1400 |
تعداد صفحات | 336 |
شابک | 7-30-7702-964-978 |
نوع ماده | کتاب(خاطره) |
نویسنده: سید مجتبی هاشمی
ناشر: مجد اسلام/ موسسهی شهید کاظمی
سال نشر:1400
تعداد صفحات: 336
شابک: 7-30-7702-964-978
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
همنشین گل را موسسهی شهید کاظمی در 8 بخش به رشتهی تحریر درآورده است.
گزیدهای از محتوای کتاب
با دیدن حاجآقا ابوترابی نور امیدی در دلمان تابیدن گرفت. شور و شادی بیحدی وجودمان را فرا گرفته بود. نمیدانستیم چطور باید تشکر کنیم، او میخواست در مقابل آن ظالمان گرگصفت با غیرت و مردانگیای که در خود و دیگربرادران وجود داشت از ما محافظت کند.
پرسید: «چرا لباسهای شما مندرس و اینهمه وصلهپینه دارد؟» گفتیم: «این لباسهای خودمان هست که از روز اول اسارت به تن داشتیم. هنوز لباس اسارت عراقیها را تنمان نکردهایم.» با شنیدن این جمله نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد ... .[۱]