من همان عبدالله هستم(کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) ''' ''' | '''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) ''' ''' | ||
== | == معرفی کتاب == | ||
کتاب من همان عبدالله هستم، خاطرات خودنگاشت عبدالله تاجفر جانباز آزاده ایلامی است عبدالله تاجفر از ویژگیهای ژئوپلیتیکی و جغرافیایی خاص منطقه محل زندگیاش، به خوبی پلی به اتفاقهای ریز و درشت آن روزها میزند؛ بهطوریکه خواننده میتواند همراه او به همه زاویههای خاطراتش سرک بکشد. | کتاب من همان عبدالله هستم، خاطرات خودنگاشت عبدالله تاجفر جانباز آزاده ایلامی است عبدالله تاجفر از ویژگیهای ژئوپلیتیکی و جغرافیایی خاص منطقه محل زندگیاش، به خوبی پلی به اتفاقهای ریز و درشت آن روزها میزند؛ بهطوریکه خواننده میتواند همراه او به همه زاویههای خاطراتش سرک بکشد. | ||
عبدالله تاجفر، در 28 مهرماه 1363 در [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D9%85%DA%A9#:~:text=%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C%20%D9%85%DB%8C%D9%85%DA%A9%20%DA%A9%D9%87%20%D8%A8%D8%A7,%D8%A7%DB%8C%D9%86%20%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B3%D8%B7%D8%AD%20%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1 عملیات میمک] به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد و سالهای [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود را در [[اردوگاه موصل 2]]، معروف به اردوگاه خیبریها سپری کرد. | عبدالله تاجفر، در 28 مهرماه 1363 در [https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C_%D9%85%DB%8C%D9%85%DA%A9#:~:text=%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C%20%D9%85%DB%8C%D9%85%DA%A9%20%DA%A9%D9%87%20%D8%A8%D8%A7,%D8%A7%DB%8C%D9%86%20%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B3%D8%B7%D8%AD%20%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1 عملیات میمک] به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد و سالهای [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود را در [[اردوگاه موصل 2]]، معروف به اردوگاه خیبریها سپری کرد. | ||
== | == گزیدهای از محتوای کتاب == | ||
در انتهای سالن [[بیمارستان]] گوشهای را به اسرا اختصاص داده بودند؛ ارتباط با بیرون ممکن نبود. در ورودی آن اتاق دو نفر سرباز عراقی نگهبان بودند. داخل اتاق چند تخت بود و تعدادی اسیر از [[اردوگاه]] های دیگر آنجا بستری بودند. اسرا اسهال داشتند، اما بیماران را به دستشویی نمیبردند. مانند آسایشگاه در گوشهای از اتاق سطلی گذاشته بودند و میگفتند داخل آن تخلیه کنید. دو روز گذشت. غذاهای چرب برایمان میآوردند که اگر میخوردیم، بیشک میمردیم. بعد از چند روز اوضاع جسمیام به شدت وخیم شد، مرگ را چشمم میدیدم. نه میتوانستم بنشینم، نه میتوانستم دراز بکشم و نه میتوانستم بخوابم؛ خوابهایم چند ثانیهای بود. با کابوسهای وحشتناک بیدار میشدم. دوستان اسیرم دورم حلقه زده بودند. هر چه به سرباز نگهبان مراجعه و درخواست دکتر میکردند، جوابشان این بود «خلی یموت»، بذار بمیرد | در انتهای سالن [[بیمارستان]] گوشهای را به اسرا اختصاص داده بودند؛ ارتباط با بیرون ممکن نبود. در ورودی آن اتاق دو نفر سرباز عراقی نگهبان بودند. داخل اتاق چند تخت بود و تعدادی اسیر از [[اردوگاه]] های دیگر آنجا بستری بودند. اسرا اسهال داشتند، اما بیماران را به دستشویی نمیبردند. مانند آسایشگاه در گوشهای از اتاق سطلی گذاشته بودند و میگفتند داخل آن تخلیه کنید. دو روز گذشت. غذاهای چرب برایمان میآوردند که اگر میخوردیم، بیشک میمردیم. بعد از چند روز اوضاع جسمیام به شدت وخیم شد، مرگ را چشمم میدیدم. نه میتوانستم بنشینم، نه میتوانستم دراز بکشم و نه میتوانستم بخوابم؛ خوابهایم چند ثانیهای بود. با کابوسهای وحشتناک بیدار میشدم. دوستان اسیرم دورم حلقه زده بودند. هر چه به سرباز نگهبان مراجعه و درخواست دکتر میکردند، جوابشان این بود «خلی یموت»، بذار بمیرد .. <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>. | ||
== نیز نگاه کنید به == | == نیز نگاه کنید به == | ||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
* [[اسرا]] | * [[اسرا]] | ||
* [[خاطرات خود نگاشت]] | * [[خاطرات خود نگاشت]] | ||
* [[اردوگاه موصل 2]] | |||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
خط ۴۴: | خط ۴۵: | ||
[[رده:اسرا]] | [[رده:اسرا]] | ||
[[رده:افراد (آزادهها)]] | [[رده:افراد (آزادهها)]] | ||
[[رده:اردوگاه موصل 2]] | |||
[[رده:کتاب]] | [[رده:کتاب]] |
نسخهٔ کنونی تا ۵ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۹
خاطرات خودنگاشت عبدالله تاجفر جانباز آزاده ایلامی است.
فراداده کتاب
نویسنده: عبدالله تاجفر
ویراستار: فرزانه قلعهقوند
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: سلیمانزاده
نوبت و سال چاپ: اول، 1393
شمارگان: 1000
قیمت پشت جلد: 9900 ریال
تعداد صفحات: 264
شابک: 7-88-5013-600-978
قطع کتاب: وزیری
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
کتاب من همان عبدالله هستم، خاطرات خودنگاشت عبدالله تاجفر جانباز آزاده ایلامی است عبدالله تاجفر از ویژگیهای ژئوپلیتیکی و جغرافیایی خاص منطقه محل زندگیاش، به خوبی پلی به اتفاقهای ریز و درشت آن روزها میزند؛ بهطوریکه خواننده میتواند همراه او به همه زاویههای خاطراتش سرک بکشد.
عبدالله تاجفر، در 28 مهرماه 1363 در عملیات میمک به اسارت درآمد و سالهای اسارت خود را در اردوگاه موصل 2، معروف به اردوگاه خیبریها سپری کرد.
گزیدهای از محتوای کتاب
در انتهای سالن بیمارستان گوشهای را به اسرا اختصاص داده بودند؛ ارتباط با بیرون ممکن نبود. در ورودی آن اتاق دو نفر سرباز عراقی نگهبان بودند. داخل اتاق چند تخت بود و تعدادی اسیر از اردوگاه های دیگر آنجا بستری بودند. اسرا اسهال داشتند، اما بیماران را به دستشویی نمیبردند. مانند آسایشگاه در گوشهای از اتاق سطلی گذاشته بودند و میگفتند داخل آن تخلیه کنید. دو روز گذشت. غذاهای چرب برایمان میآوردند که اگر میخوردیم، بیشک میمردیم. بعد از چند روز اوضاع جسمیام به شدت وخیم شد، مرگ را چشمم میدیدم. نه میتوانستم بنشینم، نه میتوانستم دراز بکشم و نه میتوانستم بخوابم؛ خوابهایم چند ثانیهای بود. با کابوسهای وحشتناک بیدار میشدم. دوستان اسیرم دورم حلقه زده بودند. هر چه به سرباز نگهبان مراجعه و درخواست دکتر میکردند، جوابشان این بود «خلی یموت»، بذار بمیرد .. [۱].