رنج و گنج(کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
== گزیدهای از محتوای کتاب == | == گزیدهای از محتوای کتاب == | ||
وقتی به گودال رسیدیم یکی از سربازان عراقی همه را به داخل گودال هل داد و ما روی هم افتادیم. پشت سرمان کسی با صدای بلند طوری که همه ما بشنویم گفت: «فکر میکنم خبرهایی هست.» یکدفعه یکی از تانکها به گودال نزدیک شد. یک تیربار روی آن نصب بود و یک نظامی عراقی در پشت تیربار ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام | وقتی به گودال رسیدیم یکی از سربازان عراقی همه را به داخل گودال هل داد و ما روی هم افتادیم. پشت سرمان کسی با صدای بلند طوری که همه ما بشنویم گفت: «فکر میکنم خبرهایی هست.» یکدفعه یکی از تانکها به گودال نزدیک شد. یک تیربار روی آن نصب بود و یک نظامی عراقی در پشت تیربار ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: [https://www.mfpa.ir انتشارات پیام آزادگان]،</ref> . | ||
== نیز نگاه کنید به == | == نیز نگاه کنید به == |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۳۶
مجموعهای از خاطرات جانباز و آزاده همدانی امیر نوبرانی است.
فراداده کتاب
نویسنده: امیر نوبرانی
ویراستار: مریم موسوی
حروفچین و صفحهآرا: الناز شریفی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: پرتو، نگین و هاشمی
نوبت و سال چاپ: اول، 1391
شمارگان: 2000
قیمت پشت جلد: 127000 ریال
تعداد صفحات: 349/ مصور
شابک: 5-66-5013-600-978
قطع کتاب: وزیری
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
این کتاب مجموعهای از خاطرات جانباز و آزاده همدانی امیر نوبرانی است که در دوازده فصل معرفی شده و به ذکر بخش محدودی از مشاهدات و رویدادهای خود در اسارت پرداخته است. چون ثبت اتفاقات در دوران اسارت، امکانپذیر نبود، و پس از آن گذشت زمان، سبب فراموشی بسیاری از جریانات شده بود، با این حال ایشان سعی کرده رویدادها و حوادث مهم و نقاط عطفی را که در دوران اسارت برایشان رقم خورده از قلم نیندازد.
امیر نوبرانی قبل از عملیات کربلای یک در تک عراق به اسارت درآمد. سالهای اسارت این آزاده در اردوگاه رمادی 3 ( کمپ 9) سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
وقتی به گودال رسیدیم یکی از سربازان عراقی همه را به داخل گودال هل داد و ما روی هم افتادیم. پشت سرمان کسی با صدای بلند طوری که همه ما بشنویم گفت: «فکر میکنم خبرهایی هست.» یکدفعه یکی از تانکها به گودال نزدیک شد. یک تیربار روی آن نصب بود و یک نظامی عراقی در پشت تیربار ...[۱] .
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،