دور از چشم صلیب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


== فراداده کتاب ==
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=دور از چشم صلیب}}
{{Infobox|title=دور از چشم صلیب|image=[[پرونده:دور از چشم صلیب..jpg]]|caption=خاطرات خودنگاشت مسعود قربانی، آزاده‌ای از استان فارس است.|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=مسعود قربانی|data3=فرزانه قلعه‌قوند، افسانه گودرزی|data4=افسانه گودرزی|data5=ایرانا|data6=اول، 1399|data7=1000|data8=240000 ریال|data9=144|data10=978-600-8220-39-8|data11=رقعی|data12=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' مسعود قربانی
'''نویسنده:''' مسعود قربانی


خط ۱۹: خط ۱۹:
'''تعداد صفحات:''' 144
'''تعداد صفحات:''' 144


'''شماره شابک:''' 8-39-8220-600-978
'''شابک:''' 8-39-8220-600-978


'''قطع کتاب:''' رقعی  
'''قطع کتاب:''' رقعی  
خط ۲۹: خط ۲۹:


== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
ساعتی قبل از طلوع آفتاب، ما را فرستادند بیرون از آسایشگاه. وقتی‌که وارد محوطه و فضای باز [[اردوگاه]] شدم لرزش بدنم چند برابر شده بود؛ طوری‌که نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم. دندان‌هایم به‌هم می‌خورد. کف محوطه بسیار سرد بود. سایه دیوارهای آسایشگاه‌ها کف سرد را پوشانده بود. فوری به گوشه‌ای خزیدم. دوستم قنبر نوری لباسش را درآورد و روی بدنم انداخت. ساعتی بعد آفتاب طلوع کرد. با بالاآمدن آفتاب ایوان‌های مقابل تازه آفتاب‌گیر شده بود. من هم که از شدت سرما به‌سختی می‌لرزیدم مترصد بودم به‌‌محض‌اینکه آنجا آفتاب‌گیر شد خودم را به قسمت برسانم. چند لحظه نگذشت که نگهبان عراقی مرا دید و به‌ سراغم آمد. پس از زدن ضرباتی با کابل، مرا کشان‌کشان برد جلوی اتاق نگهبانی ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>
ساعتی قبل از طلوع آفتاب، ما را فرستادند بیرون از آسایشگاه. وقتی‌که وارد محوطه و فضای باز [[اردوگاه]] شدم لرزش بدنم چند برابر شده بود؛ طوری‌که نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم. دندان‌هایم به‌هم می‌خورد. کف محوطه بسیار سرد بود. سایه دیوارهای آسایشگاه‌ها کف سرد را پوشانده بود. فوری به گوشه‌ای خزیدم. دوستم قنبر نوری لباسش را درآورد و روی بدنم انداخت. ساعتی بعد آفتاب طلوع کرد. با بالاآمدن آفتاب ایوان‌های مقابل تازه آفتاب‌گیر شده بود. من هم که از شدت سرما به‌سختی می‌لرزیدم مترصد بودم به‌‌محض‌اینکه آنجا آفتاب‌گیر شد خودم را به قسمت برسانم. چند لحظه نگذشت که نگهبان عراقی مرا دید و به‌ سراغم آمد. پس از زدن ضرباتی با کابل، مرا کشان‌کشان برد جلوی اتاق نگهبانی ... .<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: [https://www.mfpa.ir/fa/library انتشارات پیام آزادگان]،</ref>


== نیز نگاه کنید به ==
== نیز نگاه کنید به ==


* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسارت در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران|اسارت]]
* [[اسرا]]
* [[اسرا]]
* [[اردوگاه]]
* [[اردوگاه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۶

خاطرات خودنگاشت مسعود قربانی، آزاده‌ای از استان فارس است.

فراداده کتاب

دور از چشم صلیب
دور از چشم صلیب..jpg
خاطرات خودنگاشت مسعود قربانی، آزاده‌ای از استان فارس است.
فراداده کتاب
نویسندهمسعود قربانی
ویراستارفرزانه قلعه‌قوند، افسانه گودرزی
صفحه‌آراافسانه گودرزی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیایرانا
نوبت و سال چاپاول، 1399
شمارگان1000
قیمت پشت جلد240000 ریال
تعداد صفحات144
شابک978-600-8220-39-8
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: مسعود قربانی

ویراستار: فرزانه قلعه‌قوند، افسانه گودرزی

صفحه‌آرا: افسانه گودرزی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: ایرانا

نوبت و سال چاپ: اول، 1399

شمارگان: 1000

قیمت پشت جلد: 240000 ریال

تعداد صفحات: 144

شابک: 8-39-8220-600-978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

دور از چشم صلیب خاطرات خودنگاشت مسعود قربانی، آزاده‌ای از استان فارس است که در 8 فصل به انضمام فصل ضمائم به نگارش درآمده است.او در فروردین 1367، که سال سوم دبیرستان بود، برای سومین بار به جبهه اعزام شد و سرانجام در چهارم خرداد سال 1367 در منطقه شلمچه با دونفر دیگر از هم‌رزمانش محاصره شد و در نابرابری اوضاع جنگی منطقه به اسارت درآمد. دوران اسارت این آزاده شجاع، صبور و مقاوم در اردوگاه اسرای مفقودالاثر اردوگاه تکریت 12 سپری شد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

ساعتی قبل از طلوع آفتاب، ما را فرستادند بیرون از آسایشگاه. وقتی‌که وارد محوطه و فضای باز اردوگاه شدم لرزش بدنم چند برابر شده بود؛ طوری‌که نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم. دندان‌هایم به‌هم می‌خورد. کف محوطه بسیار سرد بود. سایه دیوارهای آسایشگاه‌ها کف سرد را پوشانده بود. فوری به گوشه‌ای خزیدم. دوستم قنبر نوری لباسش را درآورد و روی بدنم انداخت. ساعتی بعد آفتاب طلوع کرد. با بالاآمدن آفتاب ایوان‌های مقابل تازه آفتاب‌گیر شده بود. من هم که از شدت سرما به‌سختی می‌لرزیدم مترصد بودم به‌‌محض‌اینکه آنجا آفتاب‌گیر شد خودم را به قسمت برسانم. چند لحظه نگذشت که نگهبان عراقی مرا دید و به‌ سراغم آمد. پس از زدن ضرباتی با کابل، مرا کشان‌کشان برد جلوی اتاق نگهبانی ... .[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،