من، داود، علی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:


== فراداده کتاب ==
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=من، داود، علی}}
{{Infobox|title=من، داود، علی|image=[[پرونده:من، داوود، علی..jpg]]|caption=خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده خوانساری، عباس شهریاری، است|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=عباس شهریاری|data3=فرزانه قلعه‌قوند|data4=افسانه گودرزی|data5=خانه چاپ کتاب|data6=اول، 1397|data7=1000|data8=99000 ریال|data9=152|data10=8- 26- 8220- -600- 978|data11=رقعی|data12=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' عباس شهریاری  
'''نویسنده:''' عباس شهریاری  


خط ۳۱: خط ۳۱:
نگهبان عراقی از راه رسید و پشت پنجره آسایشگاه بدون توجه بچه‌ها داشت با تعجب به الاغ نگاه می‌کرد. همه غرق تماشای [[تئاتر در اسارت|تئاتر]] بودیم که یک‌باره صدای نخراشیده نگهبان عراقی بلند شد: «ون؟» گفتم: «یا اباالفضل، لو رفتیم، بچه‌ها بچه‌ها زود، زود...» داد و فریاد سرباز عراقی همه‌جا بلند شده بود: «عباس! کو الاغ الاغ کجا رفت؟ برو الاغ را بیاور اینجا» من با این دو تا چشم خودم دیدم الاغ داخل آسایشگاه بود ... .
نگهبان عراقی از راه رسید و پشت پنجره آسایشگاه بدون توجه بچه‌ها داشت با تعجب به الاغ نگاه می‌کرد. همه غرق تماشای [[تئاتر در اسارت|تئاتر]] بودیم که یک‌باره صدای نخراشیده نگهبان عراقی بلند شد: «ون؟» گفتم: «یا اباالفضل، لو رفتیم، بچه‌ها بچه‌ها زود، زود...» داد و فریاد سرباز عراقی همه‌جا بلند شده بود: «عباس! کو الاغ الاغ کجا رفت؟ برو الاغ را بیاور اینجا» من با این دو تا چشم خودم دیدم الاغ داخل آسایشگاه بود ... .


قضیه از این قرار بود که دو نفر از بچه‌ها پشت سر هم خم شده و بچه‌ها پتویی روی آنها انداخته بودند و به وسیله مقوا و دوده حمام سر الاغ را به صورتی قشنگ و واقعی درآورده، از دسته تِی و ریشه‌های پتو برای دم و نیز افسار زیبایی هم از شکافتن زیرپوش سفید یکی از بچه‌ها و پالون زیبایی هم برایش درست کرده بودند. هر کس از دور نگاه می‌کرد به یقین می‌گفت که الاغ واقعی است ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> .
قضیه از این قرار بود که دو نفر از بچه‌ها پشت سر هم خم شده و بچه‌ها پتویی روی آنها انداخته بودند و به وسیله مقوا و دوده حمام سر الاغ را به صورتی قشنگ و واقعی درآورده، از دسته تِی و ریشه‌های پتو برای دم و نیز افسار زیبایی هم از شکافتن زیرپوش سفید یکی از بچه‌ها و پالون زیبایی هم برایش درست کرده بودند. هر کس از دور نگاه می‌کرد به یقین می‌گفت که الاغ واقعی است ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: [https://www.mfpa.ir/fa/library انتشارات پیام آزادگان]،</ref> .


== نیز نگاه کنید به ==
== نیز نگاه کنید به ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۲۰

خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده خوانساری، عباس شهریاری، است.

فراداده کتاب

من، داود، علی
من، داوود، علی..jpg
خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده خوانساری، عباس شهریاری، است
فراداده کتاب
نویسندهعباس شهریاری
ویراستارفرزانه قلعه‌قوند
صفحه‌آراافسانه گودرزی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیخانه چاپ کتاب
نوبت و سال چاپاول، 1397
شمارگان1000
قیمت پشت جلد99000 ریال
تعداد صفحات152
شابک8- 26- 8220- -600- 978
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: عباس شهریاری

ویراستار: فرزانه قلعه‌قوند 

صفحه‌آرا: افسانه گودرزی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: خانه چاپ کتاب

نوبت و سال چاپ: اول، 1397

شمارگان: 1000

قیمت پشت جلد: 99000 ریال 

تعداد صفحات: 152

شابک: 8- 26- 8220- -600- 978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)  

معرفی کتاب

«من، داود، علی» خاطرات خودنگاشت جانباز و آزاده خوانساری، عباس شهریاری، است که در 3 فصل به نگارش درآمده است. شهریاری سال 1362 برای آموزش نیروهای حزب‌الله به لبنان اعزام شد. پس از بازگشت از لبنان در بهمن‌ همان سال همسر باردار و دو فرزندش را به خدا سپرد و به جبهه‌های جنگ پیوست. عباس شهریاری بهمن 1362 در عملیات خیبر به اسارت نیروهای دشمن درآمد و به‌مدت هفت سال در اسارت را در اردوگاه موصل 2 سپری کرد. درحالی‌که خانواده‌اش مشغول تدارک اولین سالگرد شهادت وی بود، نامه‌ای که فقط عنوانی از او داشت، مژده زنده‌بودنش را با خود به ارمغان آورد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

نگهبان عراقی از راه رسید و پشت پنجره آسایشگاه بدون توجه بچه‌ها داشت با تعجب به الاغ نگاه می‌کرد. همه غرق تماشای تئاتر بودیم که یک‌باره صدای نخراشیده نگهبان عراقی بلند شد: «ون؟» گفتم: «یا اباالفضل، لو رفتیم، بچه‌ها بچه‌ها زود، زود...» داد و فریاد سرباز عراقی همه‌جا بلند شده بود: «عباس! کو الاغ الاغ کجا رفت؟ برو الاغ را بیاور اینجا» من با این دو تا چشم خودم دیدم الاغ داخل آسایشگاه بود ... .

قضیه از این قرار بود که دو نفر از بچه‌ها پشت سر هم خم شده و بچه‌ها پتویی روی آنها انداخته بودند و به وسیله مقوا و دوده حمام سر الاغ را به صورتی قشنگ و واقعی درآورده، از دسته تِی و ریشه‌های پتو برای دم و نیز افسار زیبایی هم از شکافتن زیرپوش سفید یکی از بچه‌ها و پالون زیبایی هم برایش درست کرده بودند. هر کس از دور نگاه می‌کرد به یقین می‌گفت که الاغ واقعی است ...[۱] .

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،