حدیث غربت(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
[[پرونده:حدیث غربت.jpg|بندانگشتی|کتاب حدیث غربت: خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانبازمشهدی است]]
'''خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانباز مشهدی است.'''
'''خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانباز مشهدی است.'''


=== فرداده کتاب ===
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=حدیث غریب}}
'''نویسنده:''' محمد سلیمان‌زاده  
'''نویسنده:''' محمد سلیمان‌زاده  


خط ۲۳: خط ۲۳:
'''قطع کتاب:''' رقعی
'''قطع کتاب:''' رقعی


'''نوع کتاب:''' خاطره  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)


=== '''معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده''' ===
== '''معرفی کتاب''' ==
این کتاب بخشی از خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانباز مشهدی است که در 8 فصل و 83 موضوع و نگارش درآمده است. ایشان ضمن بیان داستانی از چگونگی اوضاع اسارتگاه‌های عراق و وضعیت اسرای ایرانی در کمپ‌های ارتش بعث عراق سخن می‌گوید.
این کتاب بخشی از خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانباز مشهدی است که در 8 فصل و 83 موضوع و نگارش درآمده است. ایشان ضمن بیان داستانی از چگونگی اوضاع اسارتگاه‌های عراق و وضعیت اسرای ایرانی در کمپ‌های ارتش بعث عراق سخن می‌گوید.


محمد سلیمان‌زاده سال 1367 در تک دشمن و در منطقه شرهانی به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد و سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود را در [[اردوگاه تکریت 16]] سپری کرد.
محمد سلیمان‌زاده سال 1367 در تک دشمن و در منطقه شرهانی به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد و سال‌های [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود را در [[اردوگاه تکریت 16]] سپری کرد.


=== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ===
== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ==
آخرین لایه‌های چربی بدنمان [[آب]] می‌شد. کم‌کم اسکلتی شده و شاهد تحلیل رفتن بدنمان بودیم. بدن ما پروتئین خود را هضم کرده و در نتیجه ماهیچه‌ها ناپدید شده بودند و ضعیف شده بودیم. اعضای جامعه کوچک ما بر اثر یک بیماری مسری و پیش‌پاافتاده در عصر اتم، یکی پس از دیگری از بین رفتند. به طوری که از جمع هفتصد نفری ما، در پایان دو سال، دویست نفر بر اثر این‌گونه بیماری‌ها جان خود را از دست داده و به شهادت رسیدند. روزی که خبر تبادل را شنیدیم، چون ما از آخرین [[اردوگاه]] هایی بودیم که باید مبادله می‌شدیم، ناچار بودیم مدتی طولانی را در نهایت بی‌صبری و بی‌قراری به انتظار بمانیم و خسته از هیجان و تشویش، لحظاتی را در امید و نومیدی سپری کنیم ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> .  
آخرین لایه‌های چربی بدنمان [[آب]] می‌شد. کم‌کم اسکلتی شده و شاهد تحلیل رفتن بدنمان بودیم. بدن ما پروتئین خود را هضم کرده و در نتیجه ماهیچه‌ها ناپدید شده بودند و ضعیف شده بودیم. اعضای جامعه کوچک ما بر اثر یک بیماری مسری و پیش‌پاافتاده در عصر اتم، یکی پس از دیگری از بین رفتند. به طوری که از جمع هفتصد نفری ما، در پایان دو سال، دویست نفر بر اثر این‌گونه بیماری‌ها جان خود را از دست داده و به شهادت رسیدند. روزی که خبر تبادل را شنیدیم، چون ما از آخرین [[اردوگاه]] هایی بودیم که باید مبادله می‌شدیم، ناچار بودیم مدتی طولانی را در نهایت بی‌صبری و بی‌قراری به انتظار بمانیم و خسته از هیجان و تشویش، لحظاتی را در امید و نومیدی سپری کنیم ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> .  


=== کتابشناسی ===
== نیز نگاه کنید به ==
 
* [[اسارت و اسیران]]
* [[خاطرات خود نگاشت]]
* [[اردوگاه تکریت 16]]
 
== کتابشناسی ==
<references />
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:کتاب]]

نسخهٔ ‏۲۲ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۶

خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانباز مشهدی است.

فراداده کتاب

حدیث غریب

نویسنده: محمد سلیمان‌زاده

ویراستار: مریم بیات

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: پرتو- باقری

نوبت و سال چاپ: اول، 1389

شمارگان: 2000

قیمت پشت جلد: 30000 ریال

تعداد صفحات: 133

شابک: 1-48-5013-600-978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

این کتاب بخشی از خاطرات خودنگاشت محمد سلیمان‌زاده آزاده و جانباز مشهدی است که در 8 فصل و 83 موضوع و نگارش درآمده است. ایشان ضمن بیان داستانی از چگونگی اوضاع اسارتگاه‌های عراق و وضعیت اسرای ایرانی در کمپ‌های ارتش بعث عراق سخن می‌گوید.

محمد سلیمان‌زاده سال 1367 در تک دشمن و در منطقه شرهانی به اسارت درآمد و سال‌های اسارت خود را در اردوگاه تکریت 16 سپری کرد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

آخرین لایه‌های چربی بدنمان آب می‌شد. کم‌کم اسکلتی شده و شاهد تحلیل رفتن بدنمان بودیم. بدن ما پروتئین خود را هضم کرده و در نتیجه ماهیچه‌ها ناپدید شده بودند و ضعیف شده بودیم. اعضای جامعه کوچک ما بر اثر یک بیماری مسری و پیش‌پاافتاده در عصر اتم، یکی پس از دیگری از بین رفتند. به طوری که از جمع هفتصد نفری ما، در پایان دو سال، دویست نفر بر اثر این‌گونه بیماری‌ها جان خود را از دست داده و به شهادت رسیدند. روزی که خبر تبادل را شنیدیم، چون ما از آخرین اردوگاه هایی بودیم که باید مبادله می‌شدیم، ناچار بودیم مدتی طولانی را در نهایت بی‌صبری و بی‌قراری به انتظار بمانیم و خسته از هیجان و تشویش، لحظاتی را در امید و نومیدی سپری کنیم ...[۱] .

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،