پایی که جا ماند: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور، آزادة ايراني از زندان‌هاي مخفي عراق.
یادداشت‌های روزانه سید ناصر حسینی‌پور، آزادة ایرانی از زندان‌های مخفی عراق.


=== زندگینامه ===
=== زندگینامه ===
سيد ناصر حسيني‌پور، فرزند سيد سليمان، اصالتاً بحريني و از روستای ده‌‌بزرگ از توابع شهرستان باشتِ استان کهگیلویه‌وبویراحمد است. جد هفتم پدری‌اش آیت‌الله سید عبدالله بلادی بحرینی، بعد از تبعيد از بحرین، به بهبهان مي‌آيد و در آنجا مقيم مي‌شود. سيد ناصر از سن چهارده سالگي همراه پدر و چهار برادرش، در قالب بسيج در جبهه‌ حضوري فعال مي‌يابد. خانوادة او يك شهيد، دو جانباز، و يك آزادة جانباز تقديم اسلام كرده است.  
سید ناصر حسینی‌پور، فرزند سید سلیمان، اصالتاً بحرینی و از روستای ده‌‌بزرگ از توابع شهرستان باشتِ استان کهگیلویه‌وبویراحمد است. جد هفتم پدری‌اش آیت‌الله سید عبدالله بلادی بحرینی، بعد از تبعید از بحرین، به بهبهان می‌آید و در آنجا مقیم می‌شود. سید ناصر از سن چهارده سالگی همراه پدر و چهار برادرش، در قالب بسیج در جبهه‌ حضوری فعال می‌یابد. خانوادة او یك شهید، دو جانباز، و یك آزادة جانباز تقدیم اسلام كرده است.  
{| class="wikitable"
{| class="wikitable"
|
|
خط ۱۱: خط ۱۱:


===     شرح اسارت ===
===     شرح اسارت ===
ناصر حسيني‌پور، تخريب‌چي (14 ساله) و ديده‌بان 16 سالة واحد اطلاعات‌عمليات تيپ 48 فتح در جزيرة مجنون، در یکی از آخرین روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به‌عنوان تنها نیروی اطلاعات‌عملیات به اسارت دشمن درمي‌آيد؛ او در اين هنگام، راهنمايی گردان ویژة شهدا در جادة خندق- تنها جادة خاکی جزیره مجنون- را برعهده دارد كه با پاتک نیروهای عراق و مجروحیت از ناحیة پا مواجه مي‌شود و سرانجام پس از سه روز ماندن در ميان 88 نفر از رزمندگان کهگیلویه‌وبویراحمد، كه در 4 تير 1367 در جنگي نابرابر و «مقاومتي عاشورايي» در محاصرة نیروهای عراق به شهادت رسیده بودند، به اسارت در‌مي‌آيد. او خاطرات 808 روز اسارت، «صبوري، استقامت و درد»، «اتفاقات و حوادث ماندگار و درس‌آموز اسارت» و «اسراي مفقودالاثري كه سال‌ها در اردوگاه‌هاي مخفي و مخوف تكريت در بدترين شرايط» زندگي كرده و عده‌اي از آنان مظلومانه و غريبانه به شهادت رسيده يا جانباز شده‌اند، را با كد و رمز روي زرورق سيگار، كاغذ سيمان، يا حاشية روزنامه‌هاي عراقي نوشته و در لولة عصايش جاسازي مي‌كند و در روزهاي پاياني اسارتش در شهريور 1369 در بيمارستان 17 تموز در حبانيه در دفترچة كوچك جيبي‌اش، كه از برگ‌هاي آخر كتاب‌هاي ارسالي منافقين تهيه كرده، با نام «تقلب‌هاي زندان» پاك‌نويس و آن را در بانداژ پاي مجروحش گذاشته، به‌عنوان سندي از آزادگي، دين‌مداري، ولايت‌مداري و ميهن‌پرستي آزادگان براي آيندگان با خود به ايران مي‌آورد. پس از بازگشت، «187 روز از 808 روز اسارت» را بازآفريني كرده و در قالب اين كتاب به شكنجه‌گرش، گروهبان عراقي وليد فرحان، سرنگهبان [[اردوگاه 16 تكريت]] تقديم كرده است.  
ناصر حسینی‌پور، تخریب‌چی (14 ساله) و دیده‌بان 16 سالة واحد اطلاعات‌عملیات تیپ 48 فتح در جزیرة مجنون، در یکی از آخرین روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به‌عنوان تنها نیروی اطلاعات‌عملیات به اسارت دشمن درمی‌آید؛ او در این هنگام، راهنمایی گردان ویژة شهدا در جادة خندق- تنها جادة خاکی جزیره مجنون- را برعهده دارد كه با پاتک نیروهای عراق و مجروحیت از ناحیة پا مواجه می‌شود و سرانجام پس از سه روز ماندن در میان 88 نفر از رزمندگان کهگیلویه‌وبویراحمد، كه در 4 تیر 1367 در جنگی نابرابر و «مقاومتی عاشورایی» در محاصرة نیروهای عراق به شهادت رسیده بودند، به اسارت در‌می‌آید. او خاطرات 808 روز اسارت، «صبوری، استقامت و درد»، «اتفاقات و حوادث ماندگار و درس‌آموز اسارت» و «اسرای مفقودالاثری كه سال‌ها در اردوگاه‌های مخفی و مخوف تكریت در بدترین شرایط» زندگی كرده و عده‌ای از آنان مظلومانه و غریبانه به شهادت رسیده یا جانباز شده‌اند، را با كد و رمز روی زرورق سیگار، كاغذ سیمان، یا حاشیة روزنامه‌های عراقی نوشته و در لولة عصایش جاسازی می‌كند و در روزهای پایانی اسارتش در شهریور 1369 در بیمارستان 17 تموز در حبانیه در دفترچة كوچك جیبی‌اش، كه از برگ‌های آخر كتاب‌های ارسالی منافقین تهیه كرده، با نام «تقلب‌های زندان» پاك‌نویس و آن را در بانداژ پای مجروحش گذاشته، به‌عنوان سندی از آزادگی، دین‌مداری، ولایت‌مداری و میهن‌پرستی آزادگان برای آیندگان با خود به ایران می‌آورد. پس از بازگشت، «187 روز از 808 روز اسارت» را بازآفرینی كرده و در قالب این كتاب به شكنجه‌گرش، گروهبان عراقی ولید فرحان، سرنگهبان [[اردوگاه 16 تكريت|اردوگاه 16 تكریت]] تقدیم كرده است.  


===      معرفی اثر ===
===      معرفی اثر ===
'''''پایی که جا ماند''''' روایت‌گر حکایت آزادگی، عشق‌ورزی آزادگان در راه اسلام عزيز و مام وطن است. نويسنده با رسالتي زینب‌‌وار راوي صادق حوادث تكان‌دهنده‌اي است كه خود آن را با پوست و گوشت خود لمس كرده است. وي به زباني ساده فرهنگ آزادگی را در قالب گزارش روز‌به‌روز‌ اسارت به نسل جدید منتقل می‌سازد تا بدانند چرا اسرا با نام «آزادگان» شناخته مي‌شوند. كتاب با مجروحيت در ميدان مبارزه و به دنبال آن، اسارت شروع مي‌شود و با آزادي (تولدي ديگر) خاتمه مي‌يابد. نويسنده در پانزده فصل ضمن آشنا كردن خواننده با ادبيات بازداشتگاهي و زندان، به بيان بسیاری از اعمال و رفتار آزادگان (اسرا) و نظامیان عراقی پرداخته و زوایای مختلف زندگی اسرا را در اردوگاه‌های عراقی به تصوير مي‌كشد؛ ازجمله: شرايط سخت و غيرانساني اردوگاه، مسئولان و نگهبانان آن، شكنجه‌هاي روحي و جسماني، مجروحان، شهادت همرزمان در اردوگاه، مظلوميت، مقاومت و ايستادگي بر اعتقادات و باورها و آرمان‌هايشان، پايبندي‌هايشان به اصول انقلاب و نظام و ميثاق با امام، شهامت‌ها و جسارت‌هاي آزادگان، انجام فرايض و مراسم عبادي، اعیاد و مناسبت‌های ملی و مذهبی، ايثار، همياري، اعمال عادي و طبيعيِ روزمره، خلاقيت‌ها، ابتكارات، بزرگ‌منشي‌ها، ايثارها، ازخودگذشتگي‌ها، خيانت‌ها، جاسوسي و آدم‌فروشي‌هاي تعداد معدودي خودفروخته، اوقات فراغت، تعليم و تعلم، پذيرش قطعنامه، رحلت امام (ره) و غيره. نويسنده در اين اثر علاوه‌بر بررسي‌هاي موشکافانة روانی، به انگیزه‌های درونی و فهم ریشه‌های هر حادثه نيز مي‌پردازد.
'''''پایی که جا ماند''''' روایت‌گر حکایت آزادگی، عشق‌ورزی آزادگان در راه اسلام عزیز و مام وطن است. نویسنده با رسالتی زینب‌‌وار راوی صادق حوادث تكان‌دهنده‌ای است كه خود آن را با پوست و گوشت خود لمس كرده است. وی به زبانی ساده فرهنگ آزادگی را در قالب گزارش روز‌به‌روز‌ اسارت به نسل جدید منتقل می‌سازد تا بدانند چرا اسرا با نام «آزادگان» شناخته می‌شوند. كتاب با مجروحیت در میدان مبارزه و به دنبال آن، اسارت شروع می‌شود و با آزادی (تولدی دیگر) خاتمه می‌یابد. نویسنده در پانزده فصل ضمن آشنا كردن خواننده با ادبیات بازداشتگاهی و زندان، به بیان بسیاری از اعمال و رفتار آزادگان (اسرا) و نظامیان عراقی پرداخته و زوایای مختلف زندگی اسرا را در اردوگاه‌های عراقی به تصویر می‌كشد؛ ازجمله: شرایط سخت و غیرانسانی اردوگاه، مسئولان و نگهبانان آن، شكنجه‌های روحی و جسمانی، مجروحان، شهادت همرزمان در اردوگاه، مظلومیت، مقاومت و ایستادگی بر اعتقادات و باورها و آرمان‌هایشان، پایبندی‌هایشان به اصول انقلاب و نظام و میثاق با امام، شهامت‌ها و جسارت‌های آزادگان، انجام فرایض و مراسم عبادی، اعیاد و مناسبت‌های ملی و مذهبی، ایثار، همیاری، اعمال عادی و طبیعیِ روزمره، خلاقیت‌ها، ابتكارات، بزرگ‌منشی‌ها، ایثارها، ازخودگذشتگی‌ها، خیانت‌ها، جاسوسی و آدم‌فروشی‌های تعداد معدودی خودفروخته، اوقات فراغت، تعلیم و تعلم، پذیرش قطعنامه، رحلت امام (ره) و غیره. نویسنده در این اثر علاوه‌بر بررسی‌های موشکافانة روانی، به انگیزه‌های درونی و فهم ریشه‌های هر حادثه نیز می‌پردازد.


    در '''فصل اول و دوم'''، ضمن توصيف شرايط مكاني، امكانات و شرايط مادي و معنوي رزمندگان رشيد اسلام، «مقاومت عاشورايي» آنان را در برابر دشمنِ تا بن دندان مسلح، شهادت همرزمان و چگونگي اسارت خود و نحوة برخورد نظاميان با پيكر‌هاي مطهر شهدا را روايت مي‌كند.
    در '''فصل اول و دوم'''، ضمن توصیف شرایط مكانی، امكانات و شرایط مادی و معنوی رزمندگان رشید اسلام، «مقاومت عاشورایی» آنان را در برابر دشمنِ تا بن دندان مسلح، شهادت همرزمان و چگونگی اسارت خود و نحوة برخورد نظامیان با پیكر‌های مطهر شهدا را روایت می‌كند.


    در '''چهار فصل بعدي'''، از انتقال خود و ديگر اسرا به پادگان نظامي سپاه چهارم عراق واقع در شهر المیمونه، زندان و بيمارستان الرشيد بغداد، از نحوة برخورد و به‌اصطلاح استقبال عراقي‌ها و نحوة ثبت مشخصات فردي و بازجويي و گرفتن اطلاعات از آزادگان، شرایط سخت و دشوار اردوگاه، رفتار نگهبانان، شکنجه‌های وحشيانه، رفت‌وآمدهای خود و برخی از اسرا به اردوگاه‌هاي ديگر سخن مي‌گويد. ازآنجاکه نیروهای عراقی او را به‌عنوان پیک سردار شهيد علی هاشمی، فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق عليه‌السلام، «فاتح واقعي عمليات خيبر» و «مغز مبتكر عمليات خيبر» معرفی کرده بودند، شکنجه‌های سختی را متحمل شده و به‌علت شرايط دشوار به‌ناچار هویت واقعی خود را به‌عنوان یکی از نیروهای اطلاعات‌عملیات فاش مي‌كند؛ به‌علاوه به شرح آشنايي با سربازان شيعة عراقي در بيمارستان الرشيد بغداد و وضع شيعيان در حكومت عراق به‌ويژه در زمان صدام، دين‌داري، ولايت‌مداري، وطن‌پرستي، ايثار، غيرت، رشادت، ... شهادت ياران، و قطع پايش در بيمارستان، پذيرش قطعنامه و آثار آن در ميان آزادگان و عراقي‌ها مي‌پردازد.  
    در '''چهار فصل بعدی'''، از انتقال خود و دیگر اسرا به پادگان نظامی سپاه چهارم عراق واقع در شهر المیمونه، زندان و بیمارستان الرشید بغداد، از نحوة برخورد و به‌اصطلاح استقبال عراقی‌ها و نحوة ثبت مشخصات فردی و بازجویی و گرفتن اطلاعات از آزادگان، شرایط سخت و دشوار اردوگاه، رفتار نگهبانان، شکنجه‌های وحشیانه، رفت‌وآمدهای خود و برخی از اسرا به اردوگاه‌های دیگر سخن می‌گوید. ازآنجاکه نیروهای عراقی او را به‌عنوان پیک سردار شهید علی هاشمی، فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق علیه‌السلام، «فاتح واقعی عملیات خیبر» و «مغز مبتكر عملیات خیبر» معرفی کرده بودند، شکنجه‌های سختی را متحمل شده و به‌علت شرایط دشوار به‌ناچار هویت واقعی خود را به‌عنوان یکی از نیروهای اطلاعات‌عملیات فاش می‌كند؛ به‌علاوه به شرح آشنایی با سربازان شیعة عراقی در بیمارستان الرشید بغداد و وضع شیعیان در حكومت عراق به‌ویژه در زمان صدام، دین‌داری، ولایت‌مداری، وطن‌پرستی، ایثار، غیرت، رشادت، ... شهادت یاران، و قطع پایش در بیمارستان، پذیرش قطعنامه و آثار آن در میان آزادگان و عراقی‌ها می‌پردازد.  


    با قبول قطعنامه‌ صدام به مردم عراق گفته بود به‌جهت جنگ يك سال جشن بگيرند. اما بعضي عراقي‌ها به قبول قطعنامه ازسوي ايران با ترديد نگاه مي‌كردند. راوي دربارة عكس‌العمل آزادگان و دوستانش در قبال قبول قطعنامه، چنين مي‌نويسد: «زياد گريه كردم. بچه‌ها به تصميم و تدبير امام ايمان داشتند... بيشتر بچه‌ها نتوانستند جلوي گريه‌شان را بگيرند... جنگي كه هشت سال قدرت‌هاي شرق و غرب، اروپايي‌ها و كشورهاي عربي بر ما تحميل كرده بودند، علاوه‌بر آثار زيان‌بار و ويرانگرش، دستاوردهاي فراواني داشت. غم و ناراحتي بچه‌ها به‌خاطر پايان يافتن جنگ نبود، احساس مي‌كرديم ديگر آن همه فضيلت، معنويت و شور جهادي، الهي و انقلابي به پايان رسيده است...<ref>حسيني‌پور، سيد ناصر (1390). پايي كه جا ماند يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور از زندان‌هاي مخفي عراق، چ 9. تهران: سوره مهر،ص.280.</ref>  
    با قبول قطعنامه‌ صدام به مردم عراق گفته بود به‌جهت جنگ یك سال جشن بگیرند. اما بعضی عراقی‌ها به قبول قطعنامه ازسوی ایران با تردید نگاه می‌كردند. راوی دربارة عكس‌العمل آزادگان و دوستانش در قبال قبول قطعنامه، چنین می‌نویسد: «زیاد گریه كردم. بچه‌ها به تصمیم و تدبیر امام ایمان داشتند... بیشتر بچه‌ها نتوانستند جلوی گریه‌شان را بگیرند... جنگی كه هشت سال قدرت‌های شرق و غرب، اروپایی‌ها و كشورهای عربی بر ما تحمیل كرده بودند، علاوه‌بر آثار زیان‌بار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی داشت. غم و ناراحتی بچه‌ها به‌خاطر پایان یافتن جنگ نبود، احساس می‌كردیم دیگر آن همه فضیلت، معنویت و شور جهادی، الهی و انقلابی به پایان رسیده است...<ref>حسيني‌پور، سيد ناصر (1390). پايي كه جا ماند يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور از زندان‌هاي مخفي عراق، چ 9. تهران: سوره مهر،ص.280.</ref>  


    حسيني‌پور در '''فصل 7''' وارد ملحق كمپ يا همان [[اردوگاه 16 تكريت]] مي‌شود و نحوة ورود به كمپ و شرايط محيطي آن را تشريح مي‌كند. در '''فصل 8'''، تشريح مي‌كند كه چگونه از ملحق [[اردوگاه 16]] به بخش اصلي [[اردوگاه 16]] منتقل مي‌شود. در اين فصل، وضعيت سوله‌هاي پنج‌گانه در بخش اصلي اردوگاه تشريح مي‌شود. در '''فصل 9'''، بازگشت حسيني‌پور به ملحق اردوگاه به‌سبب ابتلا به گال است كه به تشريح حوادث اين بخش اختصاص دارد. در فصل 10، حسيني‌پور به‌سبب ابتلا به اسهال خوني به بيمارستان القادسيه واقع در شهر تكريت منتقل مي‌شود و به تشريح ماجراي اين بيمارستان مي‌پردازد. در '''فصل 11'''، به بازگشت نويسنده به ملحق اردوگاه 16 تكريت و تشريح حوادث آن اختصاص يافته است. '''در فصل 12،''' بازگشت نويسنده به بخش اصلي [[اردوگاه 16]] است كه در سوله 2 مستقر مي‌شود و به تشريح حوادث آن دوره مي‌پردازد. در پاورقي 631 از فصل 12، كه تا 640 يعني 10 صفحه ادامه دارد، يكي از بخش‌هاي درخشان كتاب است كه مربوط به تشريح حادثة انفجار لوله‌هاي گاز در روستاي محل تولد آقاي حسيني‌پور است كه در اين حادثه، مادر و خواهر ايشان كشته شده‌اند. تشريح اين حادثه مانند يك سناريوي سينمايي غم‌انگيز و تأثيرگذار است.
    حسینی‌پور در '''فصل 7''' وارد ملحق كمپ یا همان [[اردوگاه 16 تكريت|اردوگاه 16 تكریت]] می‌شود و نحوة ورود به كمپ و شرایط محیطی آن را تشریح می‌كند. در '''فصل 8'''، تشریح می‌كند كه چگونه از ملحق [[اردوگاه 16]] به بخش اصلی [[اردوگاه 16]] منتقل می‌شود. در این فصل، وضعیت سوله‌های پنج‌گانه در بخش اصلی اردوگاه تشریح می‌شود. در '''فصل 9'''، بازگشت حسینی‌پور به ملحق اردوگاه به‌سبب ابتلا به گال است كه به تشریح حوادث این بخش اختصاص دارد. در فصل 10، حسینی‌پور به‌سبب ابتلا به اسهال خونی به بیمارستان القادسیه واقع در شهر تكریت منتقل می‌شود و به تشریح ماجرای این بیمارستان می‌پردازد. در '''فصل 11'''، به بازگشت نویسنده به ملحق اردوگاه 16 تكریت و تشریح حوادث آن اختصاص یافته است. '''در فصل 12،''' بازگشت نویسنده به بخش اصلی [[اردوگاه 16]] است كه در سوله 2 مستقر می‌شود و به تشریح حوادث آن دوره می‌پردازد. در پاورقی 631 از فصل 12، كه تا 640 یعنی 10 صفحه ادامه دارد، یكی از بخش‌های درخشان كتاب است كه مربوط به تشریح حادثة انفجار لوله‌های گاز در روستای محل تولد آقای حسینی‌پور است كه در این حادثه، مادر و خواهر ایشان كشته شده‌اند. تشریح این حادثه مانند یك سناریوی سینمایی غم‌انگیز و تأثیرگذار است.


    يكي از مهم‌ترين حوادثي كه طي اسارت اتفاق مي‌افتد و تحمل و باور آن براي آزادگان بسيار سخت است و ضربة شديدي بر آنان وارد مي‌كند رحلت امام خميني است: «مدتي بود برايمان تلويزيون آورده بودند. شب قبل وقتي تلويزيون عراق سيماي رنجور و بيمار امام را نشان داد، دل‌ها فرو ريخت... دلي نبود كه با ياد امام نتپد. دلي نبود كه به ياد امام نباشد... قبل از ظهر تعدادي از بچه‌ها در محوطة خاكي اردوگاه، رو به قبله روي زمين نشسته و براي سلامتي امام دعا مي‌كردند... اعلاء مثل هميشه نبود... سعي داشت جلوي گريه‌اش را بگيرد، خبر دلخراشي را اعلام كرد. وقتي با گلوي بغض گرفته‌اش گفت: امام خميني به ملكوت اعلي پيوست!... به‌يكباره نالة اسرا بلند شد. تمام سوله گريه و ناله شد. خيلي‌ها به سر و صورت خود مي‌زدند... بعضي‌ها همان لحظه اول بي‌هوش شدند... باور نمي‌كرديم وجود نازنين امام را از دست داده باشيم... آخر اين رحلت، فرزندان امام را در غربت يتيم كرده بود...<ref>حسيني‌پور، سيد ناصر (1390). پايي كه جا ماند يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور از زندان‌هاي مخفي عراق، چ 9. تهران: سوره مهر،ص.490-494.</ref>  
    یكی از مهم‌ترین حوادثی كه طی اسارت اتفاق می‌افتد و تحمل و باور آن برای آزادگان بسیار سخت است و ضربة شدیدی بر آنان وارد می‌كند رحلت امام خمینی است: «مدتی بود برایمان تلویزیون آورده بودند. شب قبل وقتی تلویزیون عراق سیمای رنجور و بیمار امام را نشان داد، دل‌ها فرو ریخت... دلی نبود كه با یاد امام نتپد. دلی نبود كه به یاد امام نباشد... قبل از ظهر تعدادی از بچه‌ها در محوطة خاكی اردوگاه، رو به قبله روی زمین نشسته و برای سلامتی امام دعا می‌كردند... اعلاء مثل همیشه نبود... سعی داشت جلوی گریه‌اش را بگیرد، خبر دلخراشی را اعلام كرد. وقتی با گلوی بغض گرفته‌اش گفت: امام خمینی به ملكوت اعلی پیوست!... به‌یكباره نالة اسرا بلند شد. تمام سوله گریه و ناله شد. خیلی‌ها به سر و صورت خود می‌زدند... بعضی‌ها همان لحظه اول بی‌هوش شدند... باور نمی‌كردیم وجود نازنین امام را از دست داده باشیم... آخر این رحلت، فرزندان امام را در غربت یتیم كرده بود...<ref>حسيني‌پور، سيد ناصر (1390). پايي كه جا ماند يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور از زندان‌هاي مخفي عراق، چ 9. تهران: سوره مهر،ص.490-494.</ref>  


    نويسنده در سه فصل آخر، به سه موضوع مختلف اشاره دارد: در '''فصل 13''' به بيمارستان 17 تموز؛ در '''فصل 14''' به [[اردوگاه 13 رمادي]]؛ و در '''فصل''' 15 به بازگشت به ايران و دوران قرنطينه در پادگان لشگرك تهران.
    نویسنده در سه فصل آخر، به سه موضوع مختلف اشاره دارد: در '''فصل 13''' به بیمارستان 17 تموز؛ در '''فصل 14''' به [[اردوگاه 13 رمادي|اردوگاه 13 رمادی]]؛ و در '''فصل''' 15 به بازگشت به ایران و دوران قرنطینه در پادگان لشگرك تهران.


    ''پايي كه جا ماند'' را انتشارات سورة مهر در 1390 منتشر كرده است و تاكنون به چاپ‌هاي متعدد رسيده است. رهبر معظم انقلاب در 2/6/1391 دربارة اين كتاب چنين مرقوم داشته‌اند: «تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن‌چنان که در این کتاب است، به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان‌دهنده‌ای است که ازسویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و ازسویی‌دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء‌به‌جزء و کلمه‌به‌کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده ازیک‌سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و ازسویی‌دیگر غم و خشم و نفرت».  
    ''پایی كه جا ماند'' را انتشارات سورة مهر در 1390 منتشر كرده است و تاكنون به چاپ‌های متعدد رسیده است. رهبر معظم انقلاب در 2/6/1391 دربارة این كتاب چنین مرقوم داشته‌اند: «تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن‌چنان که در این کتاب است، به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان‌دهنده‌ای است که ازسویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و ازسویی‌دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء‌به‌جزء و کلمه‌به‌کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده ازیک‌سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و ازسویی‌دیگر غم و خشم و نفرت».  


===     تقدیر ===
===     تقدیر ===
اين كتاب در شانزدهمين دورة كتاب سال دفاع مقدس شايسته تقدير شناخته شده است.
این كتاب در شانزدهمین دورة كتاب سال دفاع مقدس شایسته تقدیر شناخته شده است.


===  '''كتاب‌شناسي''' ===
===  '''كتاب‌شناسی''' ===
<references />زينب مشتاقي
<references />زینب مشتاقی

نسخهٔ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۱۷

یادداشت‌های روزانه سید ناصر حسینی‌پور، آزادة ایرانی از زندان‌های مخفی عراق.

زندگینامه

سید ناصر حسینی‌پور، فرزند سید سلیمان، اصالتاً بحرینی و از روستای ده‌‌بزرگ از توابع شهرستان باشتِ استان کهگیلویه‌وبویراحمد است. جد هفتم پدری‌اش آیت‌الله سید عبدالله بلادی بحرینی، بعد از تبعید از بحرین، به بهبهان می‌آید و در آنجا مقیم می‌شود. سید ناصر از سن چهارده سالگی همراه پدر و چهار برادرش، در قالب بسیج در جبهه‌ حضوری فعال می‌یابد. خانوادة او یك شهید، دو جانباز، و یك آزادة جانباز تقدیم اسلام كرده است.

    شرح اسارت

ناصر حسینی‌پور، تخریب‌چی (14 ساله) و دیده‌بان 16 سالة واحد اطلاعات‌عملیات تیپ 48 فتح در جزیرة مجنون، در یکی از آخرین روزهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به‌عنوان تنها نیروی اطلاعات‌عملیات به اسارت دشمن درمی‌آید؛ او در این هنگام، راهنمایی گردان ویژة شهدا در جادة خندق- تنها جادة خاکی جزیره مجنون- را برعهده دارد كه با پاتک نیروهای عراق و مجروحیت از ناحیة پا مواجه می‌شود و سرانجام پس از سه روز ماندن در میان 88 نفر از رزمندگان کهگیلویه‌وبویراحمد، كه در 4 تیر 1367 در جنگی نابرابر و «مقاومتی عاشورایی» در محاصرة نیروهای عراق به شهادت رسیده بودند، به اسارت در‌می‌آید. او خاطرات 808 روز اسارت، «صبوری، استقامت و درد»، «اتفاقات و حوادث ماندگار و درس‌آموز اسارت» و «اسرای مفقودالاثری كه سال‌ها در اردوگاه‌های مخفی و مخوف تكریت در بدترین شرایط» زندگی كرده و عده‌ای از آنان مظلومانه و غریبانه به شهادت رسیده یا جانباز شده‌اند، را با كد و رمز روی زرورق سیگار، كاغذ سیمان، یا حاشیة روزنامه‌های عراقی نوشته و در لولة عصایش جاسازی می‌كند و در روزهای پایانی اسارتش در شهریور 1369 در بیمارستان 17 تموز در حبانیه در دفترچة كوچك جیبی‌اش، كه از برگ‌های آخر كتاب‌های ارسالی منافقین تهیه كرده، با نام «تقلب‌های زندان» پاك‌نویس و آن را در بانداژ پای مجروحش گذاشته، به‌عنوان سندی از آزادگی، دین‌مداری، ولایت‌مداری و میهن‌پرستی آزادگان برای آیندگان با خود به ایران می‌آورد. پس از بازگشت، «187 روز از 808 روز اسارت» را بازآفرینی كرده و در قالب این كتاب به شكنجه‌گرش، گروهبان عراقی ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه 16 تكریت تقدیم كرده است.

    معرفی اثر

پایی که جا ماند روایت‌گر حکایت آزادگی، عشق‌ورزی آزادگان در راه اسلام عزیز و مام وطن است. نویسنده با رسالتی زینب‌‌وار راوی صادق حوادث تكان‌دهنده‌ای است كه خود آن را با پوست و گوشت خود لمس كرده است. وی به زبانی ساده فرهنگ آزادگی را در قالب گزارش روز‌به‌روز‌ اسارت به نسل جدید منتقل می‌سازد تا بدانند چرا اسرا با نام «آزادگان» شناخته می‌شوند. كتاب با مجروحیت در میدان مبارزه و به دنبال آن، اسارت شروع می‌شود و با آزادی (تولدی دیگر) خاتمه می‌یابد. نویسنده در پانزده فصل ضمن آشنا كردن خواننده با ادبیات بازداشتگاهی و زندان، به بیان بسیاری از اعمال و رفتار آزادگان (اسرا) و نظامیان عراقی پرداخته و زوایای مختلف زندگی اسرا را در اردوگاه‌های عراقی به تصویر می‌كشد؛ ازجمله: شرایط سخت و غیرانسانی اردوگاه، مسئولان و نگهبانان آن، شكنجه‌های روحی و جسمانی، مجروحان، شهادت همرزمان در اردوگاه، مظلومیت، مقاومت و ایستادگی بر اعتقادات و باورها و آرمان‌هایشان، پایبندی‌هایشان به اصول انقلاب و نظام و میثاق با امام، شهامت‌ها و جسارت‌های آزادگان، انجام فرایض و مراسم عبادی، اعیاد و مناسبت‌های ملی و مذهبی، ایثار، همیاری، اعمال عادی و طبیعیِ روزمره، خلاقیت‌ها، ابتكارات، بزرگ‌منشی‌ها، ایثارها، ازخودگذشتگی‌ها، خیانت‌ها، جاسوسی و آدم‌فروشی‌های تعداد معدودی خودفروخته، اوقات فراغت، تعلیم و تعلم، پذیرش قطعنامه، رحلت امام (ره) و غیره. نویسنده در این اثر علاوه‌بر بررسی‌های موشکافانة روانی، به انگیزه‌های درونی و فهم ریشه‌های هر حادثه نیز می‌پردازد.

    در فصل اول و دوم، ضمن توصیف شرایط مكانی، امكانات و شرایط مادی و معنوی رزمندگان رشید اسلام، «مقاومت عاشورایی» آنان را در برابر دشمنِ تا بن دندان مسلح، شهادت همرزمان و چگونگی اسارت خود و نحوة برخورد نظامیان با پیكر‌های مطهر شهدا را روایت می‌كند.

    در چهار فصل بعدی، از انتقال خود و دیگر اسرا به پادگان نظامی سپاه چهارم عراق واقع در شهر المیمونه، زندان و بیمارستان الرشید بغداد، از نحوة برخورد و به‌اصطلاح استقبال عراقی‌ها و نحوة ثبت مشخصات فردی و بازجویی و گرفتن اطلاعات از آزادگان، شرایط سخت و دشوار اردوگاه، رفتار نگهبانان، شکنجه‌های وحشیانه، رفت‌وآمدهای خود و برخی از اسرا به اردوگاه‌های دیگر سخن می‌گوید. ازآنجاکه نیروهای عراقی او را به‌عنوان پیک سردار شهید علی هاشمی، فرمانده سپاه ششم امام جعفر صادق علیه‌السلام، «فاتح واقعی عملیات خیبر» و «مغز مبتكر عملیات خیبر» معرفی کرده بودند، شکنجه‌های سختی را متحمل شده و به‌علت شرایط دشوار به‌ناچار هویت واقعی خود را به‌عنوان یکی از نیروهای اطلاعات‌عملیات فاش می‌كند؛ به‌علاوه به شرح آشنایی با سربازان شیعة عراقی در بیمارستان الرشید بغداد و وضع شیعیان در حكومت عراق به‌ویژه در زمان صدام، دین‌داری، ولایت‌مداری، وطن‌پرستی، ایثار، غیرت، رشادت، ... شهادت یاران، و قطع پایش در بیمارستان، پذیرش قطعنامه و آثار آن در میان آزادگان و عراقی‌ها می‌پردازد.

    با قبول قطعنامه‌ صدام به مردم عراق گفته بود به‌جهت جنگ یك سال جشن بگیرند. اما بعضی عراقی‌ها به قبول قطعنامه ازسوی ایران با تردید نگاه می‌كردند. راوی دربارة عكس‌العمل آزادگان و دوستانش در قبال قبول قطعنامه، چنین می‌نویسد: «زیاد گریه كردم. بچه‌ها به تصمیم و تدبیر امام ایمان داشتند... بیشتر بچه‌ها نتوانستند جلوی گریه‌شان را بگیرند... جنگی كه هشت سال قدرت‌های شرق و غرب، اروپایی‌ها و كشورهای عربی بر ما تحمیل كرده بودند، علاوه‌بر آثار زیان‌بار و ویرانگرش، دستاوردهای فراوانی داشت. غم و ناراحتی بچه‌ها به‌خاطر پایان یافتن جنگ نبود، احساس می‌كردیم دیگر آن همه فضیلت، معنویت و شور جهادی، الهی و انقلابی به پایان رسیده است...[۱]

    حسینی‌پور در فصل 7 وارد ملحق كمپ یا همان اردوگاه 16 تكریت می‌شود و نحوة ورود به كمپ و شرایط محیطی آن را تشریح می‌كند. در فصل 8، تشریح می‌كند كه چگونه از ملحق اردوگاه 16 به بخش اصلی اردوگاه 16 منتقل می‌شود. در این فصل، وضعیت سوله‌های پنج‌گانه در بخش اصلی اردوگاه تشریح می‌شود. در فصل 9، بازگشت حسینی‌پور به ملحق اردوگاه به‌سبب ابتلا به گال است كه به تشریح حوادث این بخش اختصاص دارد. در فصل 10، حسینی‌پور به‌سبب ابتلا به اسهال خونی به بیمارستان القادسیه واقع در شهر تكریت منتقل می‌شود و به تشریح ماجرای این بیمارستان می‌پردازد. در فصل 11، به بازگشت نویسنده به ملحق اردوگاه 16 تكریت و تشریح حوادث آن اختصاص یافته است. در فصل 12، بازگشت نویسنده به بخش اصلی اردوگاه 16 است كه در سوله 2 مستقر می‌شود و به تشریح حوادث آن دوره می‌پردازد. در پاورقی 631 از فصل 12، كه تا 640 یعنی 10 صفحه ادامه دارد، یكی از بخش‌های درخشان كتاب است كه مربوط به تشریح حادثة انفجار لوله‌های گاز در روستای محل تولد آقای حسینی‌پور است كه در این حادثه، مادر و خواهر ایشان كشته شده‌اند. تشریح این حادثه مانند یك سناریوی سینمایی غم‌انگیز و تأثیرگذار است.

    یكی از مهم‌ترین حوادثی كه طی اسارت اتفاق می‌افتد و تحمل و باور آن برای آزادگان بسیار سخت است و ضربة شدیدی بر آنان وارد می‌كند رحلت امام خمینی است: «مدتی بود برایمان تلویزیون آورده بودند. شب قبل وقتی تلویزیون عراق سیمای رنجور و بیمار امام را نشان داد، دل‌ها فرو ریخت... دلی نبود كه با یاد امام نتپد. دلی نبود كه به یاد امام نباشد... قبل از ظهر تعدادی از بچه‌ها در محوطة خاكی اردوگاه، رو به قبله روی زمین نشسته و برای سلامتی امام دعا می‌كردند... اعلاء مثل همیشه نبود... سعی داشت جلوی گریه‌اش را بگیرد، خبر دلخراشی را اعلام كرد. وقتی با گلوی بغض گرفته‌اش گفت: امام خمینی به ملكوت اعلی پیوست!... به‌یكباره نالة اسرا بلند شد. تمام سوله گریه و ناله شد. خیلی‌ها به سر و صورت خود می‌زدند... بعضی‌ها همان لحظه اول بی‌هوش شدند... باور نمی‌كردیم وجود نازنین امام را از دست داده باشیم... آخر این رحلت، فرزندان امام را در غربت یتیم كرده بود...[۲]

    نویسنده در سه فصل آخر، به سه موضوع مختلف اشاره دارد: در فصل 13 به بیمارستان 17 تموز؛ در فصل 14 به اردوگاه 13 رمادی؛ و در فصل 15 به بازگشت به ایران و دوران قرنطینه در پادگان لشگرك تهران.

    پایی كه جا ماند را انتشارات سورة مهر در 1390 منتشر كرده است و تاكنون به چاپ‌های متعدد رسیده است. رهبر معظم انقلاب در 2/6/1391 دربارة این كتاب چنین مرقوم داشته‌اند: «تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیده‌ام که صحنه‌های اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثی عراق را، آن‌چنان که در این کتاب است، به تصویر کشیده باشد. این یک روایت استثنایی از حوادث تکان‌دهنده‌ای است که ازسویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردان ما را، و ازسویی‌دیگر پستی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء‌به‌جزء و کلمه‌به‌کلمه در برابر چشم و دل خواننده می‌گذارد و او را مبهوت می‌کند. احساس خواننده ازیک‌سو شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و ازسویی‌دیگر غم و خشم و نفرت».

    تقدیر

این كتاب در شانزدهمین دورة كتاب سال دفاع مقدس شایسته تقدیر شناخته شده است.

كتاب‌شناسی

  1. حسيني‌پور، سيد ناصر (1390). پايي كه جا ماند يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور از زندان‌هاي مخفي عراق، چ 9. تهران: سوره مهر،ص.280.
  2. حسيني‌پور، سيد ناصر (1390). پايي كه جا ماند يادداشت‌هاي روزانه سيد ناصر حسيني‌پور از زندان‌هاي مخفي عراق، چ 9. تهران: سوره مهر،ص.490-494.

زینب مشتاقی