آزادگی در اسارت: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
'''کتابی درباره خاطرات جانباز آزاده کرمانشاهی، محمدمراد حمزهای است''' | '''کتابی درباره خاطرات جانباز آزاده کرمانشاهی، محمدمراد حمزهای است''' | ||
== فراداده کتاب == | |||
'''نویسنده:''' محمدمراد حمزهای | '''نویسنده:''' محمدمراد حمزهای | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
'''نوع کتاب:''' خاطره | '''نوع کتاب:''' خاطره | ||
== '''معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده''' == | |||
این کتاب خاطرات جانباز آزاده کرمانشاهی.محمدمراد حمزهای است که به شرح روحیه آزادگی و وقایع [[اردوگاه]] 10 میپردازد. | این کتاب خاطرات جانباز آزاده کرمانشاهی.محمدمراد حمزهای است که به شرح روحیه آزادگی و وقایع [[اردوگاه]] 10 میپردازد. | ||
نگارنده در این کتاب با نگارش خاطرات دوران جنگ و [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود سعی دارد تا با نگرشی متفاوت، مخاطب را با رزمندگان و شهدا و اسرا آشنا سازد. به همین منظور در تحریر خاطرات وی تلاش بر آن بوده که صحنهها قابل تجسم و درک باشد و تجربههایی مطرح گردد که قابل استفاده در زندگی امروز باشد. همچنین سعی بر این بوده که مخاطبان این نگرش را درک و تجربه کنند که اتفاقات و تجربههای این دنیا میتواند نمادها و صحنههایی از قیامت باشد. | نگارنده در این کتاب با نگارش خاطرات دوران جنگ و [[اسارت و اسیران|اسارت]] خود سعی دارد تا با نگرشی متفاوت، مخاطب را با رزمندگان و شهدا و [[اسرا]] آشنا سازد. به همین منظور در تحریر خاطرات وی تلاش بر آن بوده که صحنهها قابل تجسم و درک باشد و تجربههایی مطرح گردد که قابل استفاده در زندگی امروز باشد. همچنین سعی بر این بوده که مخاطبان این نگرش را درک و تجربه کنند که اتفاقات و تجربههای این دنیا میتواند نمادها و صحنههایی از قیامت باشد. | ||
محمدمراد حمزهای سال 1364در [http://wikidefa.ir/?page=result عملیات والفجر 1] به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. سال های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در اردوگاههای کمپ 10 رمادی سپری شد. | محمدمراد حمزهای سال 1364در [http://wikidefa.ir/?page=result عملیات والفجر 1] به [[اسارت و اسیران|اسارت]] درآمد. سال های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در اردوگاههای کمپ 10 رمادی سپری شد. | ||
== '''گزیدهای از محتوای کتاب''' == | |||
آبانماه سال 1364 بود که اعزام شدم. تا جایی که به خاطر دارم به تنهایی به واحد تخریب رفتم و مدتی آنجا بودم. از آنجا به گردان حنین رفته، شب عملیات باز هم به تنهایی به سنگر کمین ارتفاعات کوهان رفتم و وقتی نیروهای عملیاتی به آنجا رسیدند، پشت سر آنها به راه افتادم. مجروح شدم و صبح آن شب هم به تنهایی اسیر شدم. حدود یک ماه بیش از عملیات هم خواب [[اسارت و اسیران|اسارت]] را دیده بودم ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). | آبانماه سال 1364 بود که اعزام شدم. تا جایی که به خاطر دارم به تنهایی به واحد تخریب رفتم و مدتی آنجا بودم. از آنجا به گردان حنین رفته، شب عملیات باز هم به تنهایی به سنگر کمین ارتفاعات کوهان رفتم و وقتی نیروهای عملیاتی به آنجا رسیدند، پشت سر آنها به راه افتادم. مجروح شدم و صبح آن شب هم به تنهایی اسیر شدم. حدود یک ماه بیش از عملیات هم خواب [[اسارت و اسیران|اسارت]] را دیده بودم ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> | ||
== کتابشناسی == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۰۴
کتابی درباره خاطرات جانباز آزاده کرمانشاهی، محمدمراد حمزهای است
فراداده کتاب
نویسنده: محمدمراد حمزهای
ویراستار: نعمتالله پورمحمدی
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی: آبرنگ
نوبت و سال چاپ: اول، 1386
شمارگان: 2000
قیمت پشت جلد: 16000 ریال
تعداد صفحات: 168
شابک: 0 - 16 - 5013- 600- 978
قطع کتاب: رقعی
نوع کتاب: خاطره
معرفی کتاب، معرفی راوی و نویسنده
این کتاب خاطرات جانباز آزاده کرمانشاهی.محمدمراد حمزهای است که به شرح روحیه آزادگی و وقایع اردوگاه 10 میپردازد.
نگارنده در این کتاب با نگارش خاطرات دوران جنگ و اسارت خود سعی دارد تا با نگرشی متفاوت، مخاطب را با رزمندگان و شهدا و اسرا آشنا سازد. به همین منظور در تحریر خاطرات وی تلاش بر آن بوده که صحنهها قابل تجسم و درک باشد و تجربههایی مطرح گردد که قابل استفاده در زندگی امروز باشد. همچنین سعی بر این بوده که مخاطبان این نگرش را درک و تجربه کنند که اتفاقات و تجربههای این دنیا میتواند نمادها و صحنههایی از قیامت باشد.
محمدمراد حمزهای سال 1364در عملیات والفجر 1 به اسارت درآمد. سال های اسارت این آزاده در اردوگاههای کمپ 10 رمادی سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
آبانماه سال 1364 بود که اعزام شدم. تا جایی که به خاطر دارم به تنهایی به واحد تخریب رفتم و مدتی آنجا بودم. از آنجا به گردان حنین رفته، شب عملیات باز هم به تنهایی به سنگر کمین ارتفاعات کوهان رفتم و وقتی نیروهای عملیاتی به آنجا رسیدند، پشت سر آنها به راه افتادم. مجروح شدم و صبح آن شب هم به تنهایی اسیر شدم. حدود یک ماه بیش از عملیات هم خواب اسارت را دیده بودم ...[۱]