من زنده ام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
(صفحه‌ای تازه حاوی «كتاب خاطرات خودنوشتِ معصومه آباد، بانوي آزادة ايراني. من زنده‌ام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز می‌شود و بعد از مقدمه‌ای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم. فصل اول، همچنان که از اسمش برمی‌آید، به دوران کودکی معصومه...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
كتاب خاطرات خودنوشتِ معصومه آباد، بانوي آزادة ايراني.
'''كتاب خاطرات خودنوشتِ معصومه آباد، بانوي آزادة ايراني.'''


من زنده‌ام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز می‌شود و بعد از مقدمه‌ای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم. فصل اول، همچنان که از اسمش برمی‌آید، به دوران کودکی معصومه آباد در آبادان می‌پردازد و خواننده را با فضای خانواده‌اش آشنا می‌کند. قصه‌های بی‌بی و نوازش‌های مادر و پدر محیطی است که معصومه در آن رشد مي‌كند و دوران دبستان را می‌گذراند.
=== مقدمه ===
من زنده‌ام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز می‌شود و بعد از مقدمه‌ای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم.


    نویسنده در فصل دوم، از مدرسة راهنمایی شهرزاد و دوران نوجوانی خود می‌نویسد.
=== '''ساختار کتاب''' ===
'''فصل اول،''' همچنان که از اسمش برمی‌آید، به دوران کودکی معصومه آباد در آبادان می‌پردازد و خواننده را با فضای خانواده‌اش آشنا می‌کند. قصه‌های بی‌بی و نوازش‌های مادر و پدر محیطی است که معصومه در آن رشد مي‌كند و دوران دبستان را می‌گذراند.نویسنده در '''فصل دوم'''، از مدرسة راهنمایی شهرزاد و دوران نوجوانی خود می‌نویسد.  


    فصل سوم کتاب، با آغاز سال تحصیلی 1356 در دبیرستان دکتر مصدق آغاز می‌شود. معصومه سال اول دبیرستان است. ذهن هوشیارش زمزمه‌های انقلاب را می‌شنود و کتاب‌هایی را که برادرش در اختیارش می‌گذارد، می‌خواند. سال دوم دبیرستان است که به‌خاطر داشتن حجاب از مدرسه اخراج می‌شود. پدرش کارگر شرکت نفت است، برادر و شوهر خواهرش هم از كاركنان شرکت نفت در اهواز و آبادان هستند و هر سه در اعتصاب به سر می‌برند. انقلاب پیروز می‌شود و خانم آباد مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستانشان را به‌عهده می‌گیرد. سال سوم دبیرستان است و در فعالیت‌های اجتماعی آن دوران حضوري پُررنگ دارد. او نمایندة فرماندار در پرورشگاه آبادان است.
    '''فصل سوم''' کتاب، با آغاز سال تحصیلی 1356 در دبیرستان دکتر مصدق آغاز می‌شود. معصومه سال اول دبیرستان است. ذهن هوشیارش زمزمه‌های انقلاب را می‌شنود و کتاب‌هایی را که برادرش در اختیارش می‌گذارد، می‌خواند. سال دوم دبیرستان است که به‌خاطر داشتن حجاب از مدرسه اخراج می‌شود. پدرش کارگر شرکت نفت است، برادر و شوهر خواهرش هم از كاركنان شرکت نفت در اهواز و آبادان هستند و هر سه در اعتصاب به سر می‌برند. انقلاب پیروز می‌شود و خانم آباد مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستانشان را به‌عهده می‌گیرد. سال سوم دبیرستان است و در فعالیت‌های اجتماعی آن دوران حضوري پُررنگ دارد. او نمایندة فرماندار در پرورشگاه آبادان است.


    '''فصل چهارم''' به جنگ و آغاز اسارت وي اختصاص داده شده است. در شلوغی‌ها و هرج‌و‌مرج آغاز جنگ، به خیل امدادگران هلال احمر می‌پیوندد و به کمک مجروحان در بیمارستان شرکت نفت می‌رود. اما همچنان نگران بچه‌های پرورشگاه است. بعد از هماهنگی، به اتفاق همکارانش بچه‌ها را به شیراز انتقال می‌دهند و هنگام بازگشت در دوازده کیلومتری آبادان به همراه سه سرنشین دیگر خودرو به اسارت دشمن درمی‌آید. شمسی بهرامی را با نام مریم، خواهر خود معرفی می‌کند. روز بعد آنها را به تنومه و سپس به بصره انتقال می‌دهند.  '''فصل پنجم''' کتاب زندان الرّشید بغداد نام دارد. معصومه آباد به همراه سه دختر اسیر در این زندان به سر می‌برند. آنها دست به اعتصاب غذا می‌زنند تا به صلیب سرخ معرفی شوند و مانند دیگر اسرا در اردوگاه نگه‌داري شوند.


    '''فصل ششم''' کتاب به تلاش‌های خانواده برای پیدا کردن معصومه می‌پردازد. پیگیری و جست‌وجو نتیجه می‌دهد و خانواده مطلع می‌شوند که او اسیر شده است.در '''فصل هفتم''' دوران اسارت او و سه دختر دیگر را در اردوگاه موصل و الانبار مي‌خوانيم. در همين مقطع است كه نويسنده خبر فتح خرمشهر را مي‌شنود: «درِ کیسة سبزی را باز کردیم؛ [برادران اسیر] تمام سبزی باغچه را چیده و به ما داده بودند. نمی‌خواستیم تحفه‌ای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند، پس بفرستیم. رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم. حلیمه [آزموده] روسری‌اش را باز کرد و همه سبزی‌ها را روی روسری او ریختیم. حلیمه گفت: بچه‌ها این اولین هدیه‌ای است که از برادران خودمان می‌گیریم. برگ برگ آن سبزی‌ها را که برادرها تمیز و پاک کرده بودند نگاه می‌کردیم. از این همه محبت و فداکاری حظّ می‌بردیم. ناگهان لابه‌لای سبزی‌ها چشممان به تکه کاغذی مچاله‌شده افتاد. کاغذ کوچک و مچاله‌شده را باز کردیم. نوشته بود: خرمشهر آزاد شد. از شادی در پوستمان نمی‌گنجیدیم. نمی‌دانستیم چطور ابراز احساسات کنیم که عدنان خبردار نشود. همدیگر را بغل کردیم و نماز شکر خواندیم.» <ref name=":0">آباد، معصومه (1394). من زنده‌ام. تهران: بروج.</ref>


    فصل چهارم به جنگ و آغاز اسارت وي اختصاص داده شده است. در شلوغی‌ها و هرج‌و‌مرج آغاز جنگ، به خیل امدادگران هلال احمر می‌پیوندد و به کمک مجروحان در بیمارستان شرکت نفت می‌رود. اما همچنان نگران بچه‌های پرورشگاه است. بعد از هماهنگی، به اتفاق همکارانش بچه‌ها را به شیراز انتقال می‌دهند و هنگام بازگشت در دوازده کیلومتری آبادان به همراه سه سرنشین دیگر خودرو به اسارت دشمن درمی‌آید. شمسی بهرامی را با نام مریم، خواهر خود معرفی می‌کند. روز بعد آنها را به تنومه و سپس به بصره انتقال می‌دهند.
    می‌توان گفت دو فصلِ پنجم و هفتم کتاب، جزئیات اسارت و آنچه را بر این چهار دختر گذشته برای خواننده بیان می‌کند. در پایان معصومه به همراه سه دختر دیگر بعد از حدود چهار سال اسارت، ازطريق صلیب سرخ به ایران بازگردانده می‌شوند. فصل هشتم بخش عکس و اسناد است.جملة کوتاه «من زنده‌ام» قراری بوده است بین معصومه و برادرانش. روزهای اول جنگ، برادرانش وقتی اصرار او را بر ماندن در آبادان می‌بینند، از او قول می‌گیرند که هر روز به خانه سر بزند و یادداشتی بگذارد که آنها از او خبر داشته باشند. سومین یادداشتِ من زنده‌ام در جیبش بوده که به اسارت دشمن درمی‌آید: «[سلمان] با عصبانیت گفت: با التماس و گریه‌زاری، کریم را راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون. حالا حتی زیر بار یه خط نامه نمی‌روی که لااقل دلمان آشوب نباشه؟ گفتم: آه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می‌زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زنده‌ام.» <ref name=":0" />  از ویژگی دیگر این کتاب می‌توان گفت اولین‌بار است که در ایران، یک زن خاطرات اسارت خود را می‌نویسد و در این کتاب برای اولین‌بار به مسائل بهداشتی خانم‌ها در دورانِ پر از سختي و تنگناي اسارت اشاره شده است. نوع روایت کتاب گاهی با فلاش‌بک همراه است؛ در فصل ششم تغییر زاویه‌دید من‌روایِ معصومه آباد به من‌روای از دیدگاه برادرشان روبه‌رو هستیم.


    فصل پنجم کتاب زندان الرّشید بغداد نام دارد. معصومه آباد به همراه سه دختر اسیر در این زندان به سر می‌برند. آنها دست به اعتصاب غذا می‌زنند تا به صلیب سرخ معرفی شوند و مانند دیگر اسرا در اردوگاه نگه‌داري شوند.  
'''''متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب''''' به شرح زیر است: «کتاب را با احساس دوگانة اندوه و افتخار و گاه از پشت پردة اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبایی‌ها و زشتی‌ها و رنج‌ها و شادی‌ها آفرین گفتم. گنجینة یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیرة عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پُربار و درس‌ها و آموختنی‌ها را پُرشمار می‌کند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهن‌ها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشته‌هایی است که ترجمه‌اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام می‌فرستم.»


    فصل ششم کتاب به تلاش‌های خانواده برای پیدا کردن معصومه می‌پردازد. پیگیری و جست‌وجو نتیجه می‌دهد و خانواده مطلع می‌شوند که او اسیر شده است.
=== انتشار کتاب ===
کتاب من زنده‌ام 552 صفحه دارد. چاپ اول آن در 1392 توسط '''انتشارات بروج''' راهی بازار نشر شده است و سال 1394 به چاپ صد و هفتاد و نهم رسیده است. 


    در فصل هفتم دوران اسارت او و سه دختر دیگر را در اردوگاه موصل و الانبار مي‌خوانيم. در همين مقطع است كه نويسنده خبر فتح خرمشهر را مي‌شنود: «درِ کیسة سبزی را باز کردیم؛ [برادران اسیر] تمام سبزی باغچه را چیده و به ما داده بودند. نمی‌خواستیم تحفه‌ای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند، پس بفرستیم. رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم. حلیمه [آزموده] روسری‌اش را باز کرد و همه سبزی‌ها را روی روسری او ریختیم. حلیمه گفت: بچه‌ها این اولین هدیه‌ای است که از برادران خودمان می‌گیریم. برگ برگ آن سبزی‌ها را که برادرها تمیز و پاک کرده بودند نگاه می‌کردیم. از این همه محبت و فداکاری حظّ می‌بردیم. ناگهان لابه‌لای سبزی‌ها چشممان به تکه کاغذی مچاله‌شده افتاد. کاغذ کوچک و مچاله‌شده را باز کردیم. نوشته بود: خرمشهر آزاد شد. از شادی در پوستمان نمی‌گنجیدیم. نمی‌دانستیم چطور ابراز احساسات کنیم که عدنان خبردار نشود. همدیگر را بغل کردیم و نماز شکر خواندیم.» (آباد، 1394: 411-410)
===     جوایز ===
این کتاب در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1393، در شاخة خاطرات اسارت به‌عنوان برگزیده شناخته شده است.  


    می‌توان گفت دو فصلِ پنجم و هفتم کتاب، جزئیات اسارت و آنچه را بر این چهار دختر گذشته برای خواننده بیان می‌کند. در پایان معصومه به همراه سه دختر دیگر بعد از حدود چهار سال اسارت، ازطريق صلیب سرخ به ایران بازگردانده می‌شوند. فصل هشتم بخش عکس و اسناد است.
نيز نگاه كنيد به [[آباد، معصومه]]


    جملة کوتاه «من زنده‌ام» قراری بوده است بین معصومه و برادرانش. روزهای اول جنگ، برادرانش وقتی اصرار او را بر ماندن در آبادان می‌بینند، از او قول می‌گیرند که هر روز به خانه سر بزند و یادداشتی بگذارد که آنها از او خبر داشته باشند. سومین یادداشتِ من زنده‌ام در جیبش بوده که به اسارت دشمن درمی‌آید: «[سلمان] با عصبانیت گفت: با التماس و گریه‌زاری، کریم را راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون. حالا حتی زیر بار یه خط نامه نمی‌روی که لااقل دلمان آشوب نباشه؟ گفتم: آه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می‌زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زنده‌ام.» (همان: 128)
===  '''كتاب‌شناسي''' ===
 
    از ویژگی دیگر این کتاب می‌توان گفت اولین‌بار است که در ایران، یک زن خاطرات اسارت خود را می‌نویسد و در این کتاب برای اولین‌بار به مسائل بهداشتی خانم‌ها در دورانِ پر از سختي و تنگناي اسارت اشاره شده است. نوع روایت کتاب گاهی با فلاش‌بک همراه است؛ در فصل ششم تغییر زاویه‌دید من‌روایِ معصومه آباد به من‌روای از دیدگاه برادرشان روبه‌رو هستیم.
 
    کتاب من زنده‌ام 552 صفحه دارد. چاپ اول آن در 1392 توسط انتشارات بروج راهی بازار نشر شده است و سال 1394 به چاپ صد و هفتاد و نهم رسیده است.
 
    متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به شرح زیر است: «کتاب را با احساس دوگانة اندوه و افتخار و گاه از پشت پردة اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبایی‌ها و زشتی‌ها و رنج‌ها و شادی‌ها آفرین گفتم. گنجینة یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیرة عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پُربار و درس‌ها و آموختنی‌ها را پُرشمار می‌کند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهن‌ها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشته‌هایی است که ترجمه‌اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام می‌فرستم.»
 
    این کتاب در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1393، در شاخة خاطرات اسارت به‌عنوان برگزیده شناخته شده است.
 
نيز نگاه كنيد به آباد، معصومه
 
 
'''كتاب‌شناسي'''
 
آباد، معصومه (1394). من زنده‌ام. تهران: بروج.
 
'''فاطمه دهقان نيري'''

نسخهٔ ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۶

كتاب خاطرات خودنوشتِ معصومه آباد، بانوي آزادة ايراني.

مقدمه

من زنده‌ام با تصویر تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز می‌شود و بعد از مقدمه‌ای با نام آغاز سخن، فهرست هشت فصلی کتاب را داریم.

ساختار کتاب

فصل اول، همچنان که از اسمش برمی‌آید، به دوران کودکی معصومه آباد در آبادان می‌پردازد و خواننده را با فضای خانواده‌اش آشنا می‌کند. قصه‌های بی‌بی و نوازش‌های مادر و پدر محیطی است که معصومه در آن رشد مي‌كند و دوران دبستان را می‌گذراند.نویسنده در فصل دوم، از مدرسة راهنمایی شهرزاد و دوران نوجوانی خود می‌نویسد.

    فصل سوم کتاب، با آغاز سال تحصیلی 1356 در دبیرستان دکتر مصدق آغاز می‌شود. معصومه سال اول دبیرستان است. ذهن هوشیارش زمزمه‌های انقلاب را می‌شنود و کتاب‌هایی را که برادرش در اختیارش می‌گذارد، می‌خواند. سال دوم دبیرستان است که به‌خاطر داشتن حجاب از مدرسه اخراج می‌شود. پدرش کارگر شرکت نفت است، برادر و شوهر خواهرش هم از كاركنان شرکت نفت در اهواز و آبادان هستند و هر سه در اعتصاب به سر می‌برند. انقلاب پیروز می‌شود و خانم آباد مسئولیت انجمن اسلامی دبیرستانشان را به‌عهده می‌گیرد. سال سوم دبیرستان است و در فعالیت‌های اجتماعی آن دوران حضوري پُررنگ دارد. او نمایندة فرماندار در پرورشگاه آبادان است.

    فصل چهارم به جنگ و آغاز اسارت وي اختصاص داده شده است. در شلوغی‌ها و هرج‌و‌مرج آغاز جنگ، به خیل امدادگران هلال احمر می‌پیوندد و به کمک مجروحان در بیمارستان شرکت نفت می‌رود. اما همچنان نگران بچه‌های پرورشگاه است. بعد از هماهنگی، به اتفاق همکارانش بچه‌ها را به شیراز انتقال می‌دهند و هنگام بازگشت در دوازده کیلومتری آبادان به همراه سه سرنشین دیگر خودرو به اسارت دشمن درمی‌آید. شمسی بهرامی را با نام مریم، خواهر خود معرفی می‌کند. روز بعد آنها را به تنومه و سپس به بصره انتقال می‌دهند.  فصل پنجم کتاب زندان الرّشید بغداد نام دارد. معصومه آباد به همراه سه دختر اسیر در این زندان به سر می‌برند. آنها دست به اعتصاب غذا می‌زنند تا به صلیب سرخ معرفی شوند و مانند دیگر اسرا در اردوگاه نگه‌داري شوند.

    فصل ششم کتاب به تلاش‌های خانواده برای پیدا کردن معصومه می‌پردازد. پیگیری و جست‌وجو نتیجه می‌دهد و خانواده مطلع می‌شوند که او اسیر شده است.در فصل هفتم دوران اسارت او و سه دختر دیگر را در اردوگاه موصل و الانبار مي‌خوانيم. در همين مقطع است كه نويسنده خبر فتح خرمشهر را مي‌شنود: «درِ کیسة سبزی را باز کردیم؛ [برادران اسیر] تمام سبزی باغچه را چیده و به ما داده بودند. نمی‌خواستیم تحفه‌ای را که با زحمت و محبت فرستاده بودند، پس بفرستیم. رفتیم پشت پستویی که با ملحفه برای خودمان درست کرده بودیم. حلیمه [آزموده] روسری‌اش را باز کرد و همه سبزی‌ها را روی روسری او ریختیم. حلیمه گفت: بچه‌ها این اولین هدیه‌ای است که از برادران خودمان می‌گیریم. برگ برگ آن سبزی‌ها را که برادرها تمیز و پاک کرده بودند نگاه می‌کردیم. از این همه محبت و فداکاری حظّ می‌بردیم. ناگهان لابه‌لای سبزی‌ها چشممان به تکه کاغذی مچاله‌شده افتاد. کاغذ کوچک و مچاله‌شده را باز کردیم. نوشته بود: خرمشهر آزاد شد. از شادی در پوستمان نمی‌گنجیدیم. نمی‌دانستیم چطور ابراز احساسات کنیم که عدنان خبردار نشود. همدیگر را بغل کردیم و نماز شکر خواندیم.» [۱]

    می‌توان گفت دو فصلِ پنجم و هفتم کتاب، جزئیات اسارت و آنچه را بر این چهار دختر گذشته برای خواننده بیان می‌کند. در پایان معصومه به همراه سه دختر دیگر بعد از حدود چهار سال اسارت، ازطريق صلیب سرخ به ایران بازگردانده می‌شوند. فصل هشتم بخش عکس و اسناد است.جملة کوتاه «من زنده‌ام» قراری بوده است بین معصومه و برادرانش. روزهای اول جنگ، برادرانش وقتی اصرار او را بر ماندن در آبادان می‌بینند، از او قول می‌گیرند که هر روز به خانه سر بزند و یادداشتی بگذارد که آنها از او خبر داشته باشند. سومین یادداشتِ من زنده‌ام در جیبش بوده که به اسارت دشمن درمی‌آید: «[سلمان] با عصبانیت گفت: با التماس و گریه‌زاری، کریم را راضی کردی و از تهران اومدی اهواز، با قلدری، رحیم رو راضی کردی اومدی آبادان؛ توی این آتیش و خون. حالا حتی زیر بار یه خط نامه نمی‌روی که لااقل دلمان آشوب نباشه؟ گفتم: آه تو این آتیش و خون من دنبال کاغذ قلم و نامه نوشتن باشم، چی بنویسم؟ گفت: بابا چقدر برای دو کلمه نوشتن چانه می‌زنی. نگفتم شاهنامه بنویس، فقط بنویس من زنده‌ام.» [۱]  از ویژگی دیگر این کتاب می‌توان گفت اولین‌بار است که در ایران، یک زن خاطرات اسارت خود را می‌نویسد و در این کتاب برای اولین‌بار به مسائل بهداشتی خانم‌ها در دورانِ پر از سختي و تنگناي اسارت اشاره شده است. نوع روایت کتاب گاهی با فلاش‌بک همراه است؛ در فصل ششم تغییر زاویه‌دید من‌روایِ معصومه آباد به من‌روای از دیدگاه برادرشان روبه‌رو هستیم.

متن تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب به شرح زیر است: «کتاب را با احساس دوگانة اندوه و افتخار و گاه از پشت پردة اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبایی‌ها و زشتی‌ها و رنج‌ها و شادی‌ها آفرین گفتم. گنجینة یادها و خاطره‌های مجاهدان و آزادگان، ذخیرة عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پُربار و درس‌ها و آموختنی‌ها را پُرشمار می‌کند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهن‌ها و حافظه‌ها بیرون کشیدن و به قلم هنر و نمایش سپردن. این نیز از نوشته‌هایی است که ترجمه‌اش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب به ویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام می‌فرستم.»

انتشار کتاب

کتاب من زنده‌ام 552 صفحه دارد. چاپ اول آن در 1392 توسط انتشارات بروج راهی بازار نشر شده است و سال 1394 به چاپ صد و هفتاد و نهم رسیده است. 

    جوایز

این کتاب در شانزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال 1393، در شاخة خاطرات اسارت به‌عنوان برگزیده شناخته شده است.

نيز نگاه كنيد به آباد، معصومه

كتاب‌شناسي

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ آباد، معصومه (1394). من زنده‌ام. تهران: بروج.