آخرین تیر(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کتاب آخرین تیر خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان است.''' | '''کتاب آخرین تیر خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان است.''' | ||
== | == فراداده کتاب == | ||
{{Infobox|title=آخرین تیر|image=[[پرونده:آخرین تیر.jpg]]|caption=این کتاب خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان است.|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروف چین و صفحه آرا|label5=لیتوگرافی|label6=ناشر|label7=سال نشر|label8=شمارگان|label9=قیمت پشت جلد|label10=تعداد صفحات|label11=شابک|label12=قطع کتاب|label13=نوع ماده|data2=صفر عبدالملکی(بسیجی مهاجر)|data3=رضا گودرزی فهلیانی|data4=مریم مردانی|data5=خانه چاپ کتاب|data6=پیام آزادگان|data7=1395|data8=500 نسخه|data9=320000 ریال|data10=654|data11=978-600-8220-053|data12=وزیری|data13=کتاب(خاطره)}} | {{Infobox|title=آخرین تیر|image=[[پرونده:آخرین تیر.jpg]]|caption=این کتاب خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان است.|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروف چین و صفحه آرا|label5=لیتوگرافی|label6=ناشر|label7=سال نشر|label8=شمارگان|label9=قیمت پشت جلد|label10=تعداد صفحات|label11=شابک|label12=قطع کتاب|label13=نوع ماده|data2=صفر عبدالملکی(بسیجی مهاجر)|data3=رضا گودرزی فهلیانی|data4=مریم مردانی|data5=خانه چاپ کتاب|data6=پیام آزادگان|data7=1395|data8=500 نسخه|data9=320000 ریال|data10=654|data11=978-600-8220-053|data12=وزیری|data13=کتاب(خاطره)}} | ||
'''نویسنده:''' صفر عبدالملکی (بسیجی مهاجر) | '''نویسنده:''' صفر عبدالملکی (بسیجی مهاجر) | ||
| خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | '''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | ||
== | == معرفی کتاب == | ||
خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان مانند حرم تا حرم و ... است که در 7 فصل جمع‌آوری و تألیف شده است. | خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان مانند حرم تا حرم و ... است که در 7 فصل جمع‌آوری و تألیف شده است. | ||
== | == گزیده‌ای از محتوای کتاب == | ||
با زور و فشار دیس برنج را در جا[[نماز]] جای داد و گره زد. بسته کوچکی شد. اندازه یک بسته یک کیلویی. گفت: «زیر پیراهن مخفی کن. به امید خدا برو چیزی نخواهد شد.» گفتم: «هرچند که در این موقعیت کار مثبت و ساده‌ای نیست خدا کند چنین باشد که تو می‌گویی. به‌سمت سوله به راه افتادم.جلوی در سوله که رسیدم ... <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>.» | با زور و فشار دیس برنج را در جا[[نماز]] جای داد و گره زد. بسته کوچکی شد. اندازه یک بسته یک کیلویی. گفت: «زیر پیراهن مخفی کن. به امید خدا برو چیزی نخواهد شد.» گفتم: «هرچند که در این موقعیت کار مثبت و ساده‌ای نیست خدا کند چنین باشد که تو می‌گویی. به‌سمت سوله به راه افتادم.جلوی در سوله که رسیدم ... <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref>.» | ||
نسخهٔ ۱۵ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۰
کتاب آخرین تیر خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان است.
فراداده کتاب
 این کتاب خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان است. | |
| فراداده کتاب | |
|---|---|
| نویسنده | صفر عبدالملکی(بسیجی مهاجر) |
| ویراستار | رضا گودرزی فهلیانی |
| حروف چین و صفحه آرا | مریم مردانی |
| لیتوگرافی | خانه چاپ کتاب |
| ناشر | پیام آزادگان |
| سال نشر | 1395 |
| شمارگان | 500 نسخه |
| قیمت پشت جلد | 320000 ریال |
| تعداد صفحات | 654 |
| شابک | 978-600-8220-053 |
| قطع کتاب | وزیری |
| نوع ماده | کتاب(خاطره) |
نویسنده: صفر عبدالملکی (بسیجی مهاجر)
ویراستار: رضا گودرزی فهلیانی
حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی
لیتوگرافی: خانه چاپ کتاب
ناشر: پیام آزادگان
سال نشر: 1395
شمارگان: 500 نسخه
قیمت پشت جلد: 320000 ریال
تعداد صفحات: 654
شابک: 3- 05- 8220- 600- 978
قطع کتاب: وزیری
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
خاطرات مربوط به حاج آقا ابوترابی و سفرهای معنوی ایشان مانند حرم تا حرم و ... است که در 7 فصل جمع‌آوری و تألیف شده است.
گزیده‌ای از محتوای کتاب
با زور و فشار دیس برنج را در جانماز جای داد و گره زد. بسته کوچکی شد. اندازه یک بسته یک کیلویی. گفت: «زیر پیراهن مخفی کن. به امید خدا برو چیزی نخواهد شد.» گفتم: «هرچند که در این موقعیت کار مثبت و ساده‌ای نیست خدا کند چنین باشد که تو می‌گویی. به‌سمت سوله به راه افتادم.جلوی در سوله که رسیدم ... [۱].»