آن یار آسمانی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | '''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | ||
== | == معرفی کتاب == | ||
این کتاب بخشی از زندگی و خاطرات سیدعلی اندرزگو است که سیدعلیاکبر ابوترابی آن را بیان کرده است. | این کتاب بخشی از زندگی و خاطرات سیدعلی اندرزگو است که سیدعلیاکبر ابوترابی آن را بیان کرده است. | ||
== | == گزیدهای از محتوای کتاب == | ||
ساواکیها در تعقیبم بودند. با زن و بچه باید قاچاقی از مرز میگذشتم و به افغانستان میرفتم. با عنایت حضرت از [[آب]] گذشتیم. آن طرف آب روستایی بود که ما را تحویل نگرفتند. معلوم بود هرکس میخواهد قاچاقی به افغانستان برود به آنجا میرود. یکی از خانهها با رودربایستی ما را راه داد که فقط یک شب آنجا باشیم. در آن شب، با او صحبتهایی کردیم که ازآنجمله صحبت از گاوشان شد. گفت: «گاوی داریم که شیرش خشکیده» گفتم: «یک توسلی میکنیم» و همینجوری دستی به سینهی گاو کشیدیم. کار به جایی رسید که آنها مثل امامزاده دور ما جمع شدند. چرا که در همان وقت یکمرتبه سینههای گاو پر از شیر شد. همانموقع آمدند و دوشیدند، اما با گریه و ذوق. آنها دیگر ما را بهزور نگه داشتند ... <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.</ref>. | ساواکیها در تعقیبم بودند. با زن و بچه باید قاچاقی از مرز میگذشتم و به افغانستان میرفتم. با عنایت حضرت از [[آب]] گذشتیم. آن طرف آب روستایی بود که ما را تحویل نگرفتند. معلوم بود هرکس میخواهد قاچاقی به افغانستان برود به آنجا میرود. یکی از خانهها با رودربایستی ما را راه داد که فقط یک شب آنجا باشیم. در آن شب، با او صحبتهایی کردیم که ازآنجمله صحبت از گاوشان شد. گفت: «گاوی داریم که شیرش خشکیده» گفتم: «یک توسلی میکنیم» و همینجوری دستی به سینهی گاو کشیدیم. کار به جایی رسید که آنها مثل امامزاده دور ما جمع شدند. چرا که در همان وقت یکمرتبه سینههای گاو پر از شیر شد. همانموقع آمدند و دوشیدند، اما با گریه و ذوق. آنها دیگر ما را بهزور نگه داشتند ... <ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان.</ref>. | ||
== نیز نگاه کنید به == | == نیز نگاه کنید به == | ||
* [[اسارت و اسیران]] | |||
* [[سید علی اکبر ابوترابی فرد|سید علی اکبر ابوترابی]] | * [[سید علی اکبر ابوترابی فرد|سید علی اکبر ابوترابی]] | ||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:اسارت و اسیران]] | |||
[[رده:اسرا]] | |||
[[رده:افراد (آزادهها)]] | |||
[[رده:سید علی اکبر ابوترابی فرد]] | |||
[[رده:کتاب]] | [[رده:کتاب]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۳۹
این کتاب بخشی از زندگی و خاطرات سیدعلی اندرزگو از زبان سید علی اکبر ابوترابی فرد است.
فراداده کتاب
نویسنده: عبدالمجید رحمانیان
ویراستار: بیژن کیانی
حروف چین و صفحه آرا: مریم مردانی
لیتوگرافی: خجسته
ناشر: انتشارات پیام آزادگان
سال نشر: 1386
شمارگان: 2000
قیمت: 14500 ریال
تعداد صفحات: 112
شابک: 8-10-5013-600-978
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
این کتاب بخشی از زندگی و خاطرات سیدعلی اندرزگو است که سیدعلیاکبر ابوترابی آن را بیان کرده است.
گزیدهای از محتوای کتاب
ساواکیها در تعقیبم بودند. با زن و بچه باید قاچاقی از مرز میگذشتم و به افغانستان میرفتم. با عنایت حضرت از آب گذشتیم. آن طرف آب روستایی بود که ما را تحویل نگرفتند. معلوم بود هرکس میخواهد قاچاقی به افغانستان برود به آنجا میرود. یکی از خانهها با رودربایستی ما را راه داد که فقط یک شب آنجا باشیم. در آن شب، با او صحبتهایی کردیم که ازآنجمله صحبت از گاوشان شد. گفت: «گاوی داریم که شیرش خشکیده» گفتم: «یک توسلی میکنیم» و همینجوری دستی به سینهی گاو کشیدیم. کار به جایی رسید که آنها مثل امامزاده دور ما جمع شدند. چرا که در همان وقت یکمرتبه سینههای گاو پر از شیر شد. همانموقع آمدند و دوشیدند، اما با گریه و ذوق. آنها دیگر ما را بهزور نگه داشتند ... [۱].