صارم طهماسبی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود.'''
'''سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود.'''


{{Infobox|title=صارم طهماسبی}}
{{Infobox|title=صارم طهماسبی|image=[[پرونده:سردار صارم.jpg]]|caption=سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد|header1=مشخصات|label2=نام و نام خانوادگی|label3=تاریخ تولد|label4=تاریخ اسارت|data2=صارم طهماسبی|data3=1333|data4=1363|label5=تاریخ شهادت|data5=1394}}


== '''زندگی‌[[نامه]]''' ==
== '''زندگی‌[[نامه]]''' ==

نسخهٔ ‏۱۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۲۱

سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود.

صارم طهماسبی
سردار صارم.jpg
سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد
مشخصات
نام و نام خانوادگیصارم طهماسبی
تاریخ تولد1333
تاریخ اسارت1363
تاریخ شهادت1394

زندگی‌نامه

صارم طهماسبی در سال ۱۳۳۳ در روستای سرابباغ، شهرستان آبدانان، از توابع استان ایلام به دنیا آمد. صارم گرچه خان‌زاده بود و نسل اندر نسلشان مالک زمین‌های بسیار، اما زندگی ساده و روستایی داشت. او سال اول راهنمايي بود که پدرش، کهزادخان، او را براي ادامه‌ تحصيل به همدان و به خانه يكي‌ از اقوامشان، كه رئيس يكي از دستگاه‌هاي دولتي آنجا بود، سپرد، اما صارم پس‌از مدت کوتاهی با دزدی از جیب این قوم و خویش، ازآنجا اخراج شد و به زادگاهش برگشت. پس‌از مدتی پدرش بار دیگر او را با 400 تومان پول به قصد تحصیل در دانشسرا روانة بروجرد کرد. صارم در آزمون ورودی دانشسرا قبول نشد و بخشی از پولش را نیز خرج کرد و دیگر خجالت می‌کشید به روستا و نزد خانواده برگردد، این بود که بی‌هدف سوار اتومبیلی شد و به جای آبدانان به آبادان رفت.

رفتن به آبادان سرآغاز زندگی جدید و قدم‌نهادن در راه متفاوتی برای صارم بود.

در آبادان پول‌هایش صرف سینمارفتن شد. با تمام‌شدن آخرین ریال از پولش، چنان مستأصل و غرق خودش شده بود که با اتومبیلی تصادف کرد. در بیمارستان متوجه شد با دختر رئیس ارمنی شرکت نفت آبادان تصادف کرده است. صارم به درخواست دختر ارمنی در شرکت نفت آبادان مشغول به کار شد.

او در آنجا دارای اتاق، امکانات زندگی و رفاه نسبی شده بود. رفته‌رفته بین او و دختر رئیس شرکت نفت احساس عاطفی پنهان و ناگفته‌ای در حال شکل‌گیری بود، اما یک اتفاق زندگی او را تغییر داد.» (برگرفته‌شده از کتاب صارم)[۱]

مبارزات سیاسی

«صارم در شرکت نفت آبادان با جوانی به نام «محمدمهدی صولت» هم‌اتاق شد و این آشنایی نقطه عطفی در زندگی سیاسی صارم شد. او تحت‌تأثیر محمدمهدی قدم در راه ایمان و مبارزه گذاشته بود و سال‌ها قبل از انقلاب پس‌از آشنایی با شهید محمدمنتظری و علی‌اندرزگو وارد مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی شد. نتیجه این مبارزات شناسایی و دستگیری او توسط ساواک ایلام بود.

شهید صارم طهماسبی یکی از افراد سازمان «توحیدصف» به رهبری شهید محمد بروجردی بود که در انفجار «رستوران خانسالار[1]» محل تجمع نظامیان و مستشاران آمریکایی نقش داشت.

در سال 1352 همراه با چند نفر از همراهان و مبارزان انقلابی به لبنان سفر کرد و به‌مدت پنج سال، ضمن فراگیری فنون و آموزش‌های رزمی و پارتیزانی و زندگی در موقعیت بسیار سخت، در کنار مجاهدان و مبارزان جنبش امل لبنان، علیه رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی جنگید و توسط مأموران ارتش صهیونیست به‌شدت مجروح شد که آثار به‌جای‌مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهدنستوه تا پایان عمر باقی ماند. او یکی از اعضای سازمان «الفتح» بود و از محافظان «یاسر‌عرفات» به حساب می‌آمد.»[۲].

جنگ تحمیلی عراق با ایران

«طهماسبی در آستانه پیروزی انقلاب‌اسلامی به ایران برگشت و در یک مرکز چریکی به‌صورت مخفیانه به ساخت بمب‌های دستی و آموزش و هدایت تظاهرکنندگان ضدحکومت‌ شاه پرداخت. پس‌از سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری‌اسلامی ایران به دستور و همراه شهید محمدمنتظری با یک فروند هواپیمایی نظامی برای تکمیل مأموریت‌ها و فراگیری آموزش‌های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای صور، صیدا، نبتیه و جرج‌البراجنه شد و پس‌از یک سال‌ونیم به کشور بازگشت و باهماهنگی و دستور شهیدمصطفی ‌چمران در جبهه میانی جنگ تحمیلی به صف نبرد علیه متجاوزان بعثی پیوست. صارم در سال 1361، عملیات محرم، به‌شدت مجروح شد. او سرانجام در سیزدهم آبان ماه سال 1363 هنگام مأموریت، شناسایی شد و در منطقه «سرخر» شهر مهران، از سوی گروه فرسان، معروف به «گوش‌برها[2]»، به اسارت درآمد.»[۳].

دیدگاه ها

سردار یحیی خادمی[3] چنین می گوید:

«صارم مسئول عملیات بود و در سه محور عملیاتی منطقه کانی سخت، منطقه بان شیطان(بان رحمان)، محور شهید پالیزبان همه امور عملیاتی را انجام می‌داد. کارهایی مثل سرکشی به نیروها، سنگرسازی و احداث سنگر بر روی تپه‌ها و ... در این میان اگر برای کسی اتفاقی هم می‌افتاد، اولین کسی که برای رسیدگی وضع آن‌ها حضور پیدا می‌کرد، بدون تردید صارم بود. در جنگ وقتی که دشمن آتش می‌ریخت و به نیروها تک می‌زد، صارم بود که بچه‌ها را هدایت و ساماندهی می‌کرد.

صارم فاصله 30 کیلومتری را، حدود 25 کیلومتر با ماشین چراغ خاموش و 5 کیلومتر را پیاده طی می‌کرد تا خودش را به نیروهایش در ارتفاعات جبهه شهید پالیزبان برساند. بارها شد که شهید صارم این مسافت را طی می‌کرد و به عشق آن نیروها، تمام سختی‌ها را به جان می‌خرید و به بالای آن ارتفاعات می‌رفت. اگر گاهی مجروحی داشتند او را به شانه می‌گرفت و همان فاصله را پیاده می‌آمد تا به ماشین برسد وجان آن رزمنده را نجات دهد. این در صورتی بود که فاصله آن محور با محور عراقی‌ها چیزی حدود 50 یا 60 متر بود وآنها مدام نیروهای ما را زیر آتش خمپاره60 می‌گرفتند.

یکی از ویژگی‌های صارم این بود که علی‌رغم این‌که از همه ما رزمی‌تر و عملیاتی‌تر بود هر مسئولیتی که به ایشان واگذار می‌شد بدون چون و چرا می‌پذیرفت».

حاج ولی‌الله‌ یاری[4] درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«اوایل جنگ تحمیلی که حاج‌صارم‌ طهماسبی تازه از لبنان وارد ایران شده بود، با وی آشنا شدم. در راه‌اندازی و آموزش و سازماندهی بسیج مردمی، نظاره‌گر هوش بالا و ذکاوت و تدبیر عملیاتی این سردار سرافراز دوران دفاع‌مقدس بودم. شجاعت در رزم، هیبت در فرماندهی و اراده راسخ وی در تعیین اهداف جنگ، از مهم‌ترین شاخصه‌های سردار صارم ‌طهماسبی بود که در حین اجرای عملیات به چشم خود دیده و ستوده‌ام. هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم که در هر کدام از محورهای عملیاتی و جبهه‌های جنگ که این مجاهد خستگی‌ناپذیر حضور پیدا می‌کرد، وجود ایشان باعث رعب و وحشت دشمن بعثی و قوت و آرامش قلب رزمندگان عزیز اسلام می‌شد»

حاج عباس‌ ذوالفقاری درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«شهیدصارم ‌طهماسبی به یک قهرمان محبوب و الگویی سازنده و امیدآفرین برای همه اسرای ایرانی تبدیل شده بود. لذا همه ما در تلاش بودیم تا به‌نوعی با ایشان رفیق شویم. ما اسرا خواندن چند رکعت نماز جماعت را پشت سر وی غنیمت می‌شمردیم و از لحظه‌های شیرین در جوار این انسان عارف لذت می‌بردیم. من مشکل جسمی داشتم، هرگاه مسئولان اردوگاه به بهانه‌های مختلف قصد کتک‌زدنم را داشتند، سردار طهماسبی خود را سپر بلایم می‌‌کرد تا شلاق مأموران بعثی به من آسیبی نرساند. به‌همین‌دلیل، وجود وی برای ما همیشه باعث خیر و برکت بود. آموزه‌های اسلامی، صفات انسانی و نبوغ نظامی حاج‌صارم بدون کم‌وکاست به دیگر اسرا منتقل می‌شد و این موضوع نگرانی و ترس و خودخوری عراقی‌ها را فراهم می‌کرد».

سردار سیدصادق‌ حسینی[5] (کاکی) درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«در کشاکش حماسه سنگین عملیات والفجر5، سردار صارم طهماسبی با سلاح‌های بسیار محدود و ابتدایی در اوج ایثار و فداکاری در مقابل ارتش مجهز عراق ایستادگی‌ کرد و در مدت دوازده ساعت نبرد بی‌نظیر با سه پاتک جوانمردانه، دشمن را ناکام گذاشت و آن‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند. من به همراه یکی از رزمندگان، خود را بالای تپه رساندم تا بتوانم اطلاعاتی از اوضاع به دست بیاورم و هم‌چنین به ایشان در این رزم بی‌امان کمک نمایم، در کمال تعجب و ناباوری متوجه شدم که از مجموع نیروهای ویژه تحت فرماندهی ایشان فقط تعداد چهار نفر مشغول پاسداری و دفاع از تپه مهم و سوق‌الجیشی230 هستند و بقیه آن‌ها شهید، یا مجروح شدند و یا به علت آتش سنگین دشمن، به عقب‌نشینی اجباری تن داده‌اند».

سردار علی‌پاشا محمدی درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«سخن از شهیدحاج صارم طهماسبی برای حقیر بسیار ثقیل و صعب است. حاج صارم از بنیان اعتقادی و دینی بالایی برخوردار بود، او فردی معتقد، اهل ایمان و عمل صالح، آگاه و متعبد به مبداء و معاد و در یک کلام خداباور و خدامدار و بنده خاص حضرت حق بودند، آن مرد خدا با تکیه بر چنین اعتقادی پله‌های کمال و عرفان و ایثار را طی کردند. صارم مهاجر الی‌الله بود و در همان دوران ستم‌شاهی برای جهاد در راه خدا، مسیر هجرت به سرزمین فلسطین و لبنان را در پیش گرفت و به جمع مجاهدان در جبهه مبارزه با صهیونیسم بین‌المللی و غاصب در کنار بزرگانی چون شهید چمران قرار گرفت و امتیاز مهاجرت در راه خدا با مجاهدت و جنگ و جهاد را مزین و ممزوج کردند. صارم را بایستی از لسان مبارک سید و سرور آزادگان ایران اسامی حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین ابوترابی شناخت که به او می‌گفت: «آقا صارم آقا» و این از مقام و منزلت و شأن صارم نزد ایشان حکایت می‌کرد و رسیدن به این جایگاه در زندان‌های هارون الرشید بغداد و با تحمل شکنجه‌های سخت و صعب کار هرکسی نبوده و نیست».

دکتر مسعود مولودی درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«کم‌ترین و ابتدایی‌‌‌ترین نگاه به کردار و مناسبات فردی و اجتماعی وی، این حقیقت را برای همه هویدا کرده بود که او جز خدا، هیچ‌کسی را در داخل اردوگاه نمی‌دید. یکی از خصایل ارزشمند ایشان حق‌پذیری و قبول استدلال‌های منطقی بود، در داخل اردوگاه‌های اسرا مباحث فنی و کارشناسی زیادی در بین بچه‌ها مطرح می‌شد و مورد دقت‌نظر قرار می‌گرفت. شهیدصارم نیز دارای نظرهای متقن در ابعاد مختلف بود، اما هرگاه نتیجه بحث با استدلال و مدارک به ایشان ارائه می‌شد، بدون هیچ مقاومتی، حق را می‌پذیرفت و اقرار می‌کرد که حق با شما است. این ویژگی‌ها تنها بخش کوچکی از خصلت‌های زیبای ایشان است».

محمدکریم مهری درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«قدرت روحی بالای سردارشهید صارم‌ طهماسبی باعث شد که تپه230 به عنوان هدف اصلی عملیات بزرگ والفجر5 به تصرف رزمندگان جان برکف سپاه اسلام درآید و نیروهای صدام بعثی در کمال ضعف و ناتوانی در مقابل هیبت فرماندهی حاج صارم طهماسبی پرچم تسلیم را بالا برده و فوج‌فوج خود را تسلیم نموده و به اسارت نیروهای تحت امر درآیند. ما به اتفاق جمع زیادی از رزمندگان اسلام در مکانی به نام «بنه» بهداری این صحنه زیبا را نظاره می‌کردیم و چشم به راه بازگشت این سردار پیروز بودیم، تا اینکه مشاهده کردیم که وی به همراه تعداد زیادی اسیر، از سرباز، افسر و درجه‌داران دشمن متجاوز به بالای تپه صعود رسید و با لبخندی شیرین و پرافتخار، خبر شکست و فرار دشمن و پیروزی سپاهیان اسلام را به هم‌رزمان خود ابلاغ نمود».

سرهنگ پاسدار غلامرضا کاظمی[6] درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«سردار صارم ‌طهماسبی رزمنده‌ای والامقام، شجاع و بی‌نظیر بود که می‌توان ایشان را به تنهایی یک حماسه‌ساز بدانیم. من نگاه به سیمای نورانی این سردار میادین حق علیه باطل را عبادت خدا می‌دیدم. وی سرداری بود اگرچه در اسارت دشمن بعثی، اما برای اسرای ایرانی اسوه و سرمشق اوج آزادگی و ایثارگری محسوب می‌شد. وی نام‌داری گمنام بود که عظمت روحی ایشان را نه فقط از کربلاهای ایران، بلکه باید از عرصه‌های مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی در لبنان و فلسطین شناخت».

تیمسار محمد‌ مجاهدی درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«صارم دارای شخصیتی بزرگ، آرام، متواضع، عالم، آگاه، فروتن و نوع‌دوست بود که همه اسرای ایرانی او را دوست داشتند و احترام ویژه‌ای برایش قائل بودند. شهیدصارم ‌طهماسبی به معنای واقعی، یک انسان کامل و جامع بود که حتی عراقی‌های بعثی نیز به جایگاه ارزشی‌اش در فضای اردوگاه‌ها پی برده بودند. چون در همه حال وی را شخصیتی مهم و به نوعی اثرگذار می‌دانستند. بارها اتفاق می‌افتاد که با وساطت حاج صارم‌، اسرای ایرانی از مهلکه‌های سخت نجات می‌یافتند. وی به کرار خود را به خطر می‌انداخت و کتک‌کاری و شکنجه‌های زیادی را متحمل می‌شد تا دیگر اسرا سالم بمانند، ایشان با وجود مدارج رفیع و بالای مادی و معنوی، خلوص عمل و عزت‌نفس در وجودش موج می‌زد».

پرویز حیات‌رمضان درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«در ابتدای ورود صارم‌ طهماسبی به اردوگاه، عراقی‌ها با تدابیر شدید امنیتی و مراقبتی وی را به عنوان سرباز ویژه امام‌خمینی(ره)معرفی کردند. آن‌ها با انواع شکنجه‌های شدید بدنی، از قبیل شلاق با کابل برق، سوزاندن بدن با قاشق داغ و لگد و ناسزا، او را از سایر اسرا جدا کرده و در سلول انفرادی زندانی کردند. صارم طهماسبی روزها و شب‌های زیادی زیر شکنجه‌های کشنده توسط افسران اطلاعاتی عراقی مورد بازجوی‌های تخصصی و امنیتی قرار داشت و با تحمل زجر و زحمت و آزارهای بی‌سابقه، خم به ابرو نیاورد. صارم در اسارت علی‌رغم همه شکنجه‌های طاقت‌فرسا وکتک‌های وحشیانه مأموران عراقی، شب ‌و روز غرق در اقامه نماز، دعا، قرائت قرآن و ذکر آیات نورانی قرآن کریم بود».

سیاوش حاتمی درباره صارم طهماسبی چنین می گوید:

«بعثی‌ها آن اسیر شجاع را بر یک صندلی تمام فلزی محکم بستند، آن‌گاه یک علاء‌الدین روشن را زیر این صندلی گذاشتند تا داغ شود و پاهایش بسوزد تا به این وسیله مجبور به لودادن اطلاعات و افشای اسرار نظام جمهوری‌اسلامی شود، اما ایشان در برابر این شکنجه سخت و سوزنده ایستادگی کرد و کلامی بر لب نیاورد. تاول‌های ناشی از این زخم سوزناک که به «شکنجه کبابی» معروف بود، ماه‌های متمادی در وجود این آزاده عارف مشاهده می‌شد».

***

با همه این اوصاف «صارم» پس از آزادی نیز به‌دلیل ارتباط یکی از اقوامش با رژیم بعث، در ایران نیز دچار بی‌مهری شد، اما نامه جانبدارانه سیدآزادگان مرحوم ابوترابی بار دیگر جایگاه برحق صارم را به مملکت اسلامی یادآوری کرد.[7]

شهادت

صارم‌طهماسبی در 15 آبان ماه 1394 در سن58 سالگی شهید شد و در زادگاهش آبدانان به خاک سپرده شد.

نیز نگاه کنید به

پاورقی

[1] «روز 22 مرداد 1357 رستوران خوانسالار تهران با مواد منفجره منهدم شد. روزنامه اطلاعات فردای آن روز در خبری نوشت: «در انفجار رستوران سنتی خوانسالار تهران واقع در حوالی میدان آرژانتین، یک تن کشته و 45 نفر زخمی شدند که حال پنج تن از آنان وخیم گزارش شده است. در اثر این انفجار دست و پای عده‌ای قطع شد و یک نفر شنوایی خود را از دست داد. به هنگام انفجار حدود 70نفر در رستوران بودند. ده تن از زخمی‌ها آمریکایی‌ بودند. انفجار توسط بمب بوسیله فرد ناشناسی رخ داد که بعداً در بیمارستان درگذشت. گفته می‌شود که این فرد همان حمل‌کننده کیف حاوی بمب بوده است. انفجار که به نظر می‌رسد با مواد منفجره خانگی صورت گرفته، در ساعت 21 و 45 دقیقه رخ داد . رستوران خوانسالار محل تجمع نظامیان و مستشاران آمریکایی بود اما تا مدت‌ها بسیاری نمی‌دانستندکه عملیات انفجار این رستوران را گروهی چریکی به نام «صف» به رهبری محمد بروجردی هدایت کردند که هدف خود را مبارزه با آمریکایی‌ها قرار داده بودند. پس از انفجار رستوران خوانسالار، گروه صف اعلامیه‌های بسیار زیادی به دو زبان انگلیسی و فارسی در سراسر کشور پخش و سیاست‌های استعماری آمریکایی‌ها در قبال مردم ایران را به عنوان انگیزه این اقدام اعلام کرد. عملیات انفجار رستوران خوانسالار بازتاب بسیار گسترده جهانی داشت و برای آمریکا، ضربه‌ای جبران‌ناپذیر و باورنکردنی به حساب می‌آمد. پس از انفجار بسیاری از آمریکایی‌ها کشور را به قصد وطن خود ترک کردند و تنها بخشی از نظامی‌ها و مستشاران آمریکایی در ایران باقی مانده بودند. گروه صف به رهبری شهیدمحمد بروجردی، یکی از مهم‌ترین گروه‌های چریکی اسلام‌گرا پیش از پیروزی انقلاب بود که تمرکز خود را بر عملیات علیه نظامیان آمریکایی مقیم تهران قرار داده بود[۴] [۵].

[2] فرسان به معنی چابک‌سوار و شخص نیرومند است. این اصطلاح را بعداز جنگ تحمیلی به گروهی مزدور می‌گفتند که بین مردم به گوش‌بر معروف بودند. بیشترین حجم مأموریت این گروه، محدوده مکانی بین دهلران تا منطقه میمک به‌ویژه محدوده رودخانه میمه تا چنگوله و مهران در استان ایلام بود. در بعضی نقاط دیگر، چون سومار هم این گروه مشاهده می­ شد. این گروه در روز مخفی می‌شدند و شب با کمین شبانه در مناطق مرزی و پشت جبهه، اقدام به متوقف­کردن خودروها می­کردند و سرنشینان خودروها را اسیر می‌کردند و یا به شهادت می‌رساندند؛این گروه برای اینکه سند و مدرکی برای انجام مأموریت خود نزد بعثی­ها ارائه دهند، گوش افراد را می ­بریدند تا از بعثی ­های عراقی جایزه دریافت کنند. افراد این گروه دارای توان فیزیکی بالا، تیرانداز و آشنا به منطقه بودند. گروه فرسان، دارای گردان­های بیست‌نفره‌ای بود که با قرارگاه مرکزی فرسان‌ها در خانقین عراق ارتباط داشت. رهبری و مسئولیت قرارگاه خانقین بر عهده فردی به نام اسحاق بود[۶].

[3]- از یاران نزدیک شهید صارم طهماسبی و آخرین شاهد به همراه آقای امامیان و زنگنه در آخرین لحظات قبل از اسارت

[4]-حاج ولی‌الله یاری، همرزم و جانباز50 درصد

[5] فرمانده سابق سپاه ایلام

[6]-حاج غلام‌کاظمی فرمانده گردان ابوذر لشکر 11حضرت امیرالمؤمنین(ع)         

[7] برادر گرامی حاج‌آقای سعیدی مسئول محترم سازمان حفاظت اطلاعات سپاه انقلاب‌اسلامی

سلام علیکم

سلامتی و عزت و موفقیت کامل شما خدمتگزاران صادق و مسئولان محترم و متعهد از درگاه ذات اقدس حق مسئلت دارم. همان‌گونه که مطلعید برادر عزیز جانباز و پاسدار پرافتخار و آزاده متعهد سرافراز آقا صارم طهماسبی چند ماه قبل از مبادله کلی آزادگان همراه با معلولین به ایران بازگشتند، شنیدم ایشان با تمام وفاداری و رشادت و شهامت و اخلاص و ایمان بخاطر چند ماه زودتر بازگشتن به ایران زیر سئوال رفته‌اند! جداً برایم شگفت‌انگیز بود و تاسف‌بار که بهترین عزیزان پاسداران ما به‌علت جانبازی و معلولیت همراه با معلولین برگردند، ولی در عین‌حال خدای نکرده مورد اتهام قرار گیرند، البته با وجود افرادی شایسته و متعهد همانند شما برادران عزیز مشکلی باقی نخواهد ماند، در عین حال لازم دانستم گزارشی مختصر درباره‌ی با صداقت و تعهد و ایمان و اخلاص و وفاداری آقا صارم تقدیم دارم. برادرمان آقا صارم با لباس مقدس پاسداری و پس از مفتخرشدن به‌افتخار جانبازی به‌اسارت دشمن بعثی جنایتکار درآمد. در بازجوئی‌های اولیه شکنجه فراوانی را با شهامت متحمل شد و بدون کمترین ضعف بر ریش فرماندهی عراقی خندید وقتی‌که آن فرمانده پست سیگار برگ به او تعارف کرد به‌شرط آنکه به سوالاتش جواب بدهد، این رزمنده دلاور دوباره بر عقل آن افسر فرمانده عراقی خندید، او دیوانه‌وار سؤال کرد چرا می‌خندی مگر دیوانه شدی؟ گفت نه، از این می‌خندم که شما دیدید زیر شکنجه خیانت به ملتم نکردم مگر ممکن است برای سیگار برگ دست به‌چنین خیانتی بزنم؟ او را به اردوگاه موصل2 موصل (خبیر) که همه برادرانمان در آن اردوگاه زیر بازجویی شدید بودند فرستادند و چند مرتبه هم برای بازجویی بیشتر به بغداد فرستاده شد که در یکی از این سفرها در بغداد با ایشان برخورد کردم. در همه شرایط نهایت تعهد و وفاداری را از خودشان نشان می‌داد و در عبادت و اخلاص همیشه نمونه و سرآمد بود، با آنکه دشمن روی کلمه پاسدار و عبادت و نمازشب خواندن و روحیه بلند خدمتگزاران حساسیت زیادی نشان می‌داد، برادرعزیزمان آقاصارم در همه این امور ممتاز بود. عراقی‌ها وقتی ایشان را می‌دیدند رنج می‌بردند و خون‌دل میخورد و هر ایرانی آزاده متعهد به‌وجودش افتخار می‌کرد و به‌خوبی‌ها و ایمان و اخلاصش حسرت می‌برد. آنقدر دشمن روی ایشان حساس بود که چندین مرتبه ایشان را تبعید کرد، و سه سال قبل از مبادله دشمن از همه اردوگاهها 150 نفر را به‌عنوان حزب‌الله خرابکار به تکریت تبعید کرد که وقتی که به آنجا فرستاده شدیم دشمن می‌خواست همه را بکشد؛ آقاصارم هم در بین ما باز چون گذشته به‌عنوان پاسدار و متعبد نماز شب‌خوان و خدمتگزار نستوه آنقدر وفاداری نشان داد که دشمن در یک برخورد با خشم وعصبانیت اظهار داشت شما‌ها می‌خواهید قهرمان‌پروری بکنید من شما را از پای درمیارم. پس‌از مدتی حدود 25 نفری را تبعید کردند ما و برادر‌مان آقاصارم و بنده را به کمپ17، در اردوگاه جدید کمپ6 رمادیه همه جدید بودند قدیمی‌‌‌ترین معلول آن جمع آقاصارم بود که به‌عنوان معلول به ایران فرستاده می‌شود. به‌هرحال صارم طهماسبی از وفا دار‌‌‌ترین و عابدترین و مقاومت‌‌‌ترین برادران پاسدار جانباز آزاده سرافزار به‌حساب می‌آمدند. موفقیت روزافزون شما را آرزومندم.

برادر شما سید علی‌اکبر ابوترابی 2 اسفند 1370

[8] این کتاب پس از صحت‌سنجی و تطبیق استنادی به چاپ رسیده است.

کتابشناسی

  1. نورالهی، نورالدین (1395). صارم. تهران: پیام آزادگان
  2. نورالهی، نورالدین (1395). صارم. تهران: پیام آزادگان
  3. آرشیو اسناد و اطلاعات مؤسسة پیام آزادگان/ دست‌نوشته‌های صارم طهماسبی
  4. تاریخ ایرانی(1357). روزنامه اطلاعات
  5. تاریخ ایرانی(1390).ویژه‌نامه نوروزی روزنامه ایران، مورخ بهار 1390.
  6. وبلاگ شهید علی‌محمد فیض‌الهی، قابل بازیابی از http://alimohammadfeizolahi.blogfa.com/

فرزانه قلعه قوند