خنده بر زنجیر(کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== فراداده کتاب == | == فراداده کتاب == | ||
{{Infobox|title=خنده بر زنجیر}} | {{Infobox|title=خنده بر زنجیر|image=[[پرونده:خنده بر زنجیر1.jpg]]|caption=گزیدهای از خاطرات آزادگان در طول دوران اسارت خویش در اردوگاه های عراق|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=حروفچین و صفحهآرا|label4=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label5=نوبت و سال چاپ|label6=شمارگان|label7=قیمت پشت جلد|label8=تعداد صفحات|label9=شابک|label10=قطع کتاب|label11=نوع ماده|data2=بیژن کیانی|data3=مریم مردانی|data4=پرتو- باقری|data5=اول، 1389|data6=3000|data7=17000 ریال|data8=77|data9=978-600-5013-44-3|data10=پالتویی|data11=کتاب(خاطرات طنز)}} | ||
'''نویسنده:''' بیژن کیانی | '''نویسنده:''' بیژن کیانی | ||
نسخهٔ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۱۹
گزیدهای از خاطرات آزادگان در طول دوران اسارت خویش در اردوگاه های عراق است.
فراداده کتاب
نویسنده: بیژن کیانی
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: پرتو- باقری
نوبت و سال چاپ: اول، 1389
شمارگان: 3000
قیمت پشت جلد: 17000 ریال
تعداد صفحات: 77
شابک: 3-44-5013-600-978
قطع کتاب: پالتویی
نوع ماده: کتاب(خاطرات طنز)
معرفی کتاب
این کتاب گزیدهای از خاطرات آزادگان در طول دوران اسارت خویش در اردوگاه های عراق است. در این اثر برخی از خاطرات و حکایتهایی که آزادگان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از دوران مقاومت خود در زندانهای صدام بیان کردهاند و در حقیقت گویای سرزندگی و شادابی آنان در آن وضعیت دشوار است، گردآوری شده است.
در این خاطرات قدرت ایمان، شناخت دقیق هدف و وفاداری آزادگان به آرمانها و اهداف به چشم میخورد و نویسنده این نتیجه را از نقل خاطرات میگیرد که آنها اگرچه جسمشان در زنجیر بود، اما روحشان آزاد از هرگونه تعلقات دنیوی بود، از این رو آنان دارای نشاط روحی بودند.
گزیدهای از محتوای کتاب
منصور نوجوان سیزدهسالهای بود که به موقع سر صف نماز جماعت حاضر میشد. یک روز دیر آمد. امام جماعت توی رکوع اول بود که منصور سر رسید. تا خواست بگوید یاالله امام جماعت از رکوع بلند شد و او رکعت اول را از دست داد. توی رکعت دوم بودیم که صدایش را میشنیدیم: «عجب آدمیه! حالا اگر یک ثانیه صبر میکردی تا برسم، زمین به آسمون میرسید یا آسمون به زمین؟ آره جون خودتون، با این نمازتون برین بهشت. به همین خیال باشین. »
تا امام جماعت سلام نماز را داد، همه شروع کردند به خندیدن ...[۱] .