رادیو: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
3. از ديگر موارد شاخص دستيابي به راديو، سرقت آن از نگهباني عراقي بود. اسرا آمار يكي از نگهبانان عراقي را مي‌گيرند كه با خود راديويي به همراه داشت. او آن را وسط طبقة دوم می‌گذاشت. ساختمان‌هاي اردوگاه دوطبقه بود. اين نگهبان در طبقة بالا نگهبانی می‌داد. ارتفاع هر طبقه هم حدود شش متر بود: «یک‌بار که نگهبان رادیواَش را روی لبة طبقه دوم گذاشته بود؛ برادران تصمیم گرفتند هرطور شده رادیو را به چنگ بیاورند. برای همین، یک‌باره چند نفر به‌ترتیب روی کول همدیگر سوار شدند و در لحظه‌ای که سرباز کمی دور شده و حواسش به طرفی دیگر بود، با دستة تی که با آن زمین را تمیز می‌کردند به رادیو زدند و آن را پایین آوردند. از آن به بعد برنامة استفاده از رادیو با نام «سفرة با برکت ابوالفضل(ع)» معروف شد و به لطف و عنایت آن حضرت این سفره تا آخر برای ما حفظ شد و در طی دوران بعدی پنج شش رادیوی دیگر نیز به‌دست آوردیم که یکی از آنها را توانستیم با خودمان به ایران بیاوریم.»<ref>رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر،ص.853.</ref>
3. از ديگر موارد شاخص دستيابي به راديو، سرقت آن از نگهباني عراقي بود. اسرا آمار يكي از نگهبانان عراقي را مي‌گيرند كه با خود راديويي به همراه داشت. او آن را وسط طبقة دوم می‌گذاشت. ساختمان‌هاي اردوگاه دوطبقه بود. اين نگهبان در طبقة بالا نگهبانی می‌داد. ارتفاع هر طبقه هم حدود شش متر بود: «یک‌بار که نگهبان رادیواَش را روی لبة طبقه دوم گذاشته بود؛ برادران تصمیم گرفتند هرطور شده رادیو را به چنگ بیاورند. برای همین، یک‌باره چند نفر به‌ترتیب روی کول همدیگر سوار شدند و در لحظه‌ای که سرباز کمی دور شده و حواسش به طرفی دیگر بود، با دستة تی که با آن زمین را تمیز می‌کردند به رادیو زدند و آن را پایین آوردند. از آن به بعد برنامة استفاده از رادیو با نام «سفرة با برکت ابوالفضل(ع)» معروف شد و به لطف و عنایت آن حضرت این سفره تا آخر برای ما حفظ شد و در طی دوران بعدی پنج شش رادیوی دیگر نیز به‌دست آوردیم که یکی از آنها را توانستیم با خودمان به ایران بیاوریم.»<ref>رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر،ص.853.</ref>


4. «در بغداد که بودیم، نگهبانی کُرد داشتيم. ما 180 نفر بودیم که حدود 150 نفرشان کُرد بودند. این نگهبان چیزهایی برای ما می‌آورد مثل سیگار و وسایل مصرفی دیگر. بچه‌ها با او صحبت کردند که یک رادیو برای ما بیاورد. یک ساعت سیکو پنج به او دادند و او هم یک رادیوی کوچک برای ما آورد که اگر می‌گرفتند حتماً او را می‌کشتند...»<ref>علی دوست قزوینی ، علی (1395). مصاحبه . تهران : 15 اسفند،</ref>.  
4. «در بغداد که بودیم، نگهبانی کُرد داشتيم. ما 180 نفر بودیم که حدود 150 نفرشان کُرد بودند. این نگهبان چیزهایی برای ما می‌آورد مثل سیگار و وسایل مصرفی دیگر. بچه‌ها با او صحبت کردند که یک رادیو برای ما بیاورد. یک ساعت سیکو پنج به او دادند و او هم یک رادیوی کوچک برای ما آورد که اگر می‌گرفتند حتماً او را می‌کشتند...»<ref name=":0">علی دوست قزوینی ، علی (1395). مصاحبه . تهران : 15 اسفند،</ref>.  


'''5.''' «یک‌بار ماشین خواربار آمد اردوگاه و وسط چهارراه محوطه اردوگاه ایستاد. راننده پایین آمد تا جنس‌ها را خالی کند. رادیویی روی داشبوردش بود. علی نجفي (معروف به علی فرعون؛ لقبی که عراقی‌ها به او داده بودند و خیلی هم زیرک بود) او را پایید و تا حواس راننده پرت شد. علی در ماشین را باز کرد و رادیو را برداشت. راننده متوجه شد که رادیواش نیست ولی جرات نکرد به کسی بگوید، چون خودش را اذیت می‌کردند. البته رادیو لو رفت و عراقی‌ها رادیو را از بچه‌ها گرفتند.» (همان)
'''5.''' «یک‌بار ماشین خواربار آمد اردوگاه و وسط چهارراه محوطه اردوگاه ایستاد. راننده پایین آمد تا جنس‌ها را خالی کند. رادیویی روی داشبوردش بود. علی نجفي (معروف به علی فرعون؛ لقبی که عراقی‌ها به او داده بودند و خیلی هم زیرک بود) او را پایید و تا حواس راننده پرت شد. علی در ماشین را باز کرد و رادیو را برداشت. راننده متوجه شد که رادیواش نیست ولی جرات نکرد به کسی بگوید، چون خودش را اذیت می‌کردند. البته رادیو لو رفت و عراقی‌ها رادیو را از بچه‌ها گرفتند.»<ref name=":0" />


6. «یکی از بچه‌ها رفت اتاق دکتر و رادیویی را از آنجا کش رفت. اسمش محمدحسن بیاتی بود از بچه‌های مشهد. بیاتی می‌گفت من قبل از دکتر رفتم داخل اتاق و رادیو را برداشتم و دکتر وقتی آمد متوجه نشد. رادیو را گذاشته بودم داخل پیرهنم و آمدم بیرون. دکتر رفت به عراقی‌ها گفت که رادیواش نیست. داخل آسایشگاه را گشتند و خیلی هم اذیت کردند. رادیوی کهنه‌ای بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود. بچه‌ها رادیو را باز کردند و رادیو کهنه را داخل جلد رادیو تازه گذاشتند و تحویل عراقی‌ها دادند و این‌جوری بود که شرش کنده شد.» (همان)
6. «یکی از بچه‌ها رفت اتاق دکتر و رادیویی را از آنجا کش رفت. اسمش محمدحسن بیاتی بود از بچه‌های مشهد. بیاتی می‌گفت من قبل از دکتر رفتم داخل اتاق و رادیو را برداشتم و دکتر وقتی آمد متوجه نشد. رادیو را گذاشته بودم داخل پیرهنم و آمدم بیرون. دکتر رفت به عراقی‌ها گفت که رادیواش نیست. داخل آسایشگاه را گشتند و خیلی هم اذیت کردند. رادیوی کهنه‌ای بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود. بچه‌ها رادیو را باز کردند و رادیو کهنه را داخل جلد رادیو تازه گذاشتند و تحویل عراقی‌ها دادند و این‌جوری بود که شرش کنده شد.» <ref name=":0" />


===  نگه‌داري ===
===  نگه‌داري ===
خط ۲۷: خط ۲۷:
    پياده‌سازي به‌طور دقيق و كلمه‌به‌كلمه صورت مي‌گرفت. حتي مواردي همچون خنده، گريه، دست زدن حضار و مانند آن در متن پياده‌شده مشخص مي‌شد تا براي اسرا تصويرسازي كامل‌تري صورت بگيرد. براي نمونه، در زمان رحلت امام خميني، گزارش لحظه به لحظه مراسم تشييع و خاكسپاري، با ذكر ريزترين جزئيات، كه گاهي به پانزده صفحه مي‌رسيد، پياده مي‌شد.
    پياده‌سازي به‌طور دقيق و كلمه‌به‌كلمه صورت مي‌گرفت. حتي مواردي همچون خنده، گريه، دست زدن حضار و مانند آن در متن پياده‌شده مشخص مي‌شد تا براي اسرا تصويرسازي كامل‌تري صورت بگيرد. براي نمونه، در زمان رحلت امام خميني، گزارش لحظه به لحظه مراسم تشييع و خاكسپاري، با ذكر ريزترين جزئيات، كه گاهي به پانزده صفحه مي‌رسيد، پياده مي‌شد.


    کسانی که مسئولیت پياده‌سازي را برعهده داشتند، ازسوی بچه‏ها لقب «کرام‏الکاتبین» گرفته بودند. در هر آسایشگاه دو نفر مسئول این کار بودند و باید متّصف به ویژگی‏هاي امانت‏داری، شجاعت، تندنویسی مي‌بودند. اين افراد بايد به اين توانايي مي‌رسيدند كه با شنيدن خبري خوشحال‌كننده مثل پيروزي در عمليات‌ها يا خبري ناراحت‌كننده مثل شكست در عمليات يا رحلت امام، شادي و غم خود را بروز ندهند تا اسرا با چهره‏خوانی به نوع خبر آگاهي نيابند.  
    کسانی که مسئولیت پياده‌سازي را برعهده داشتند، ازسوی بچه‏ها لقب «کرام‏الکاتبین» گرفته بودند. در هر آسایشگاه دو نفر مسئول این کار بودند و باید متّصف به ویژگی‏هاي امانت‏داری، شجاعت، تندنویسی مي‌بودند. اين افراد بايد به اين توانايي مي‌رسيدند كه با شنيدن خبري خوشحال‌كننده مثل پيروزي در عمليات‌ها يا خبري ناراحت‌كننده مثل شكست در عمليات يا رحلت امام، شادي و غم خود را بروز ندهند تا اسرا با چهره‏خوانی به نوع خبر آگاهي نيابند.كاتبين بسیار بسیار ریز از سمت چپ كاغذ به طرف راست مي‌نوشتند؛ یک خط فاصله می‏دادند سپس از راست به چپ تا پایین صفحه. دوباره همین‏طور زیگزاک بالا می‏آمدند و خط‏های خالی را پر می‏کردند.  
 
    كاتبين بسیار بسیار ریز از سمت چپ كاغذ به طرف راست مي‌نوشتند؛ یک خط فاصله می‏دادند سپس از راست به چپ تا پایین صفحه. دوباره همین‏طور زیگزاک بالا می‏آمدند و خط‏های خالی را پر می‏کردند.


    زمان و مکان پياده‌سازي را هیچ‏کس نمی‏دانست، جز سه نفري كه مسئول این کار بودند. سال اول اسارت، كار پياده‌سازي شب‌ها صورت مي‌گرفت؛ به‌مرور، براي بالا بردن ضريب امنيت، اين كار به روزها منتقل شد. در اين زمينه ابتكاراتي هم انديشيده شد. برای کسانی که اخبار را پیاده می‏کردند تیمی درنظر گرفته ‏شده بود كه به‌طور نامحسوس از آنها مراقبت مي‌كردند بی آنکه خودشان مطلع باشند، چون اگر یک برگه از کاغذ اخبار به دست عراقی‏ها می‏افتاد، برای کل اردوگاه دردسر درست می‏شد. اين مسئله چنان مهم بود كه حتی درگیری با نگهبانان عراقی هم مجاز بود تا مباد سندي به دست عراقي‌ها بيفتد. در مرحلة بعد، اخبار کدگذاری شد که اگر احیاناً کاغذی به دست عراقی‏ها افتاد، از محتوای آن آگاه نشوند. حتی خود اسراي عادي هم متوجه محتواي خبر نمی‏شدند. مثلاً جمهوری اسلامی را ج یا صدام را خ کدگذاری می‌کردیم و هیچ‌يك از شخصیت‌ها و مسئولان سیاسی ایران، عراق و آمریکا اسمشان در خبر نمی‏آمد و تنها کاتبین و قرائت‏کنندگان خبر در آسایشگاه از این کلمات رمز باخبر بودند.
    زمان و مکان پياده‌سازي را هیچ‏کس نمی‏دانست، جز سه نفري كه مسئول این کار بودند. سال اول اسارت، كار پياده‌سازي شب‌ها صورت مي‌گرفت؛ به‌مرور، براي بالا بردن ضريب امنيت، اين كار به روزها منتقل شد. در اين زمينه ابتكاراتي هم انديشيده شد. برای کسانی که اخبار را پیاده می‏کردند تیمی درنظر گرفته ‏شده بود كه به‌طور نامحسوس از آنها مراقبت مي‌كردند بی آنکه خودشان مطلع باشند، چون اگر یک برگه از کاغذ اخبار به دست عراقی‏ها می‏افتاد، برای کل اردوگاه دردسر درست می‏شد. اين مسئله چنان مهم بود كه حتی درگیری با نگهبانان عراقی هم مجاز بود تا مباد سندي به دست عراقي‌ها بيفتد. در مرحلة بعد، اخبار کدگذاری شد که اگر احیاناً کاغذی به دست عراقی‏ها افتاد، از محتوای آن آگاه نشوند. حتی خود اسراي عادي هم متوجه محتواي خبر نمی‏شدند. مثلاً جمهوری اسلامی را ج یا صدام را خ کدگذاری می‌کردیم و هیچ‌يك از شخصیت‌ها و مسئولان سیاسی ایران، عراق و آمریکا اسمشان در خبر نمی‏آمد و تنها کاتبین و قرائت‏کنندگان خبر در آسایشگاه از این کلمات رمز باخبر بودند.


    اخبار پس از پياده‌سازي با نهايت دقت به مسئولان قرائت در آسايشگاه‌هاي مختلف سپرده مي‌شد تا آن را براي اسرا بازگو كنند. (مصاحبه با رضا جوکار، 14 شهريور 1398)
    اخبار پس از پياده‌سازي با نهايت دقت به مسئولان قرائت در آسايشگاه‌هاي مختلف سپرده مي‌شد تا آن را براي اسرا بازگو كنند<ref>جوکار،رضا(1398). مصاحبه .تهران : 14 شهریور</ref>.


=== موارد خاص ===
=== موارد خاص ===
خط ۴۲: خط ۴۰:
3. راه‌هاي مختلفي براي تأمين باتري راديو امتحان مي‌شد؛ از معامله و معاوضة انگشتر و گردن‌بند با برخي نگهبانان شيعة عراقي تا درخواست باتري ساعت از نمايندگان صليب سرخ و شارژ باتري با آب‌نمك يا آب جوش.  
3. راه‌هاي مختلفي براي تأمين باتري راديو امتحان مي‌شد؛ از معامله و معاوضة انگشتر و گردن‌بند با برخي نگهبانان شيعة عراقي تا درخواست باتري ساعت از نمايندگان صليب سرخ و شارژ باتري با آب‌نمك يا آب جوش.  


4. البته در ميان خاطرات آزادگان، به يك يا دو مورد اشاره مي‌شود كه رزمنده يا بانويي در سال‌هاي اول اسارت، راديويي را با خود به اردوگاه ‌آورد كه تا مدتي مورد استفاده قرار گرفت. (مصاحبه با علي‌اصغر هاشمي، 14 شهريور 1398)
4. البته در ميان خاطرات آزادگان، به يك يا دو مورد اشاره مي‌شود كه رزمنده يا بانويي در سال‌هاي اول اسارت، راديويي را با خود به اردوگاه ‌آورد كه تا مدتي مورد استفاده قرار گرفت<ref>هاشمی ، علی اصغر (1398).مصاحبه . نهران : 14 شهریور،</ref>.


===  '''کتاب‌‌شناسی''' ===
===  '''کتاب‌‌شناسی''' ===
<references />
=== برای مطالعه بیشتر ===
خاکریز پنهان 5. فرهنگ اصطلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق (1374) تهران: ستاد رسیدگی به امور آزادگان
خاکریز پنهان 5. فرهنگ اصطلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق (1374) تهران: ستاد رسیدگی به امور آزادگان
شکیب‌زاده، حسن (1394). حسن رادیو. چ دوم، قزوين: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان و شهرداری قزوین
رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر


'''نویسنده مقاله :میرشمس‌الدین فلاح هاشمی'''
'''نویسنده مقاله :میرشمس‌الدین فلاح هاشمی'''

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۵۱

مهم‌ترين وسيلة ارتباطي اسرا با دنياي خارج از اسارت.

مقدمه

در اردوگاه‌های عراق امکان به‌دست آوردن هرگونه خبر به‌خصوص از ایران ممنوع و سخت بود. لذا داشتن رادیو هم جرم بود و هم عواقب خطرناکی داشت. ولی ازآنجاکه اسرا از تمام منابع موثق خبری خارج از اردوگاه به دور بودند، اخبار مربوط به كشور خصوصاً جنگ و سرنوشت آن برايشان بسیار حائز اهمیت بود. در واقع رادیو عامل پیوند اسرا و ایران و بزرگ‌ترين منبع روحيه‌بخشي به اسرا به‌حساب می‌آمد.دستيابي به راديو، پنهان‌سازي و نگه‌داري، پياده‌سازي و قرائت اخبار فرايندهاي مرتبط با راديو در اردوگاه‌هاي اسراي ايراني در عراق است.

راه‌های دستیابی به رادیو

دستیابی به رادیو یکی از خطرناک‌ترین کارهایی بود که اسرا در زندان‌های عراق انجام می‌دادند. اين كار معمولاً با زيركي اسرا و سرقت از عراقي‌ها صورت مي‌گرفت و توسط تيمي منسجم زير نظر مدير يا رهبر اردوگاه مورد استفاده قرار مي‌گرفت. به استثناي موارد خاص همچون اسراي غيررزمنده‌اي كه به‌طور كاملاً شخصي راديو را نگه مي‌داشتند يا مقامات سياسي مثل مهندس سيد محسن یحیوی، معاون وزير نفت، كه رادیو در اختيار داشت، مهم‌ترين راه دستيابي به راديو در اردوگاه‌ها سرقت بود كه چند نمونة شاخص آن از لابه‌لاي خاطرات آزادگان ذكر مي‌شود:

1. اولين راديويي كه در اردوگاه موصل به دست اسرا رسيد، راديوي شكسته و زمين‌خوردة نگهباني عراقي بود: سال 1360 بود. سه ماهي از حضور ما در اردوگاه مي‌گذشت. دست يكي از نگهبانان عراقي راديويي شكسته ديدم. داشت با آن ور مي‌رفت تا صدايي از آن دربياورد. به يكي از بچه‌هاي عرب‌زبان گفتم، اينها كه مشكلي براي تهيه راديوي نو ندارند چرا با اين راديوي شكسته ور مي‌رود. نگهبان حرفم را شنيد و راديو را محكم كوبيد كنار سطل زباله. پنهاني رفتم تكه‌هاي راديو را برداشتم و بعد از سه ماه، با مشقات زياد، آن را تعمير كرديم و بالاخره صداي آن را درآورديم. كار با اين راديو بسيار سخت بود. صداي واضحي نداشت و به‌سختي مي‌شد اخبار را دريافت كرد. تا اينكه يك روز به همراه قاسم كمپاني، با كنار زدن پليت‌هايي كه به‌عنوان در استفاده مي‌شد، وارد انبار اردوگاه شديم. قصد اوليه ما تهيه كاغذ و قلم بود، ولي هنگام جست‌وجو بخش‌هاي مختلف انبار، هشت راديو و از همه مهم‌تر چند هندزفري پيدا كرديم. راديوها را در دريچه‌هاي انبار پنهان كرديم تا به مرور از آنها استفاده كنيم.»[۱]

2. یکی از جالب‌ترین سرقت‌های رادیو در بهداری اردوگاه موصل 1 اتفاق مي‌افتد. سه اسير اين اردوگاه نقشه‌ مي‌کشند تا رادیوی یکی از پزشکیاران عراقی را به‌دست آورند. شکیب‌زاده، که خود در این اتفاق نقش داشته است، می‌گوید: «آن شب من خودم را به مریضی زدم و آن دو هم مرا کول گرفته و به‌عنوان همراه به بیمارستان رفتیم. البته آن روزها برای رفت‌وآمد بچه‌ها به بیمارستان آن هم هنگام شب‌ها و برای خروج از آسایشگاه‌ها خیلی سخت نمی‌گرفتند و اگر کسی مریض می‌شد یا مشکلی داشت، می‌توانست به بیمارستانی که اکثر کادر آن از بچه‌های خودمان بودند مراجعه نمایند. آن شب هم من، که وانمود می‌کردم حال وخیمی دارم، به بیمارستان منتقل شدم. پزشک حاضر پس از معاینه دستور آمپول زدن مرا داد. درست به هنگام زدن آمپول یکی از بچه‌های همراه ما، رادیو را از روی میز پزشکیار بیمارستان برداشت و از بیمارستان خارج شدیم. البته آن زمان، یک رادیوی کوچک که با باطری کار می‌کرد داشتیم، اما این رادیو با برق کار می‌کرد و می‌خواستیم در مواقعی که دسترسی به باطری نداریم و یا باطری آن رادیو تمام می‌شود، از این رادیو استفاده کرده، از اخبار ایران غافل نشویم.» [۲].

3. از ديگر موارد شاخص دستيابي به راديو، سرقت آن از نگهباني عراقي بود. اسرا آمار يكي از نگهبانان عراقي را مي‌گيرند كه با خود راديويي به همراه داشت. او آن را وسط طبقة دوم می‌گذاشت. ساختمان‌هاي اردوگاه دوطبقه بود. اين نگهبان در طبقة بالا نگهبانی می‌داد. ارتفاع هر طبقه هم حدود شش متر بود: «یک‌بار که نگهبان رادیواَش را روی لبة طبقه دوم گذاشته بود؛ برادران تصمیم گرفتند هرطور شده رادیو را به چنگ بیاورند. برای همین، یک‌باره چند نفر به‌ترتیب روی کول همدیگر سوار شدند و در لحظه‌ای که سرباز کمی دور شده و حواسش به طرفی دیگر بود، با دستة تی که با آن زمین را تمیز می‌کردند به رادیو زدند و آن را پایین آوردند. از آن به بعد برنامة استفاده از رادیو با نام «سفرة با برکت ابوالفضل(ع)» معروف شد و به لطف و عنایت آن حضرت این سفره تا آخر برای ما حفظ شد و در طی دوران بعدی پنج شش رادیوی دیگر نیز به‌دست آوردیم که یکی از آنها را توانستیم با خودمان به ایران بیاوریم.»[۳]

4. «در بغداد که بودیم، نگهبانی کُرد داشتيم. ما 180 نفر بودیم که حدود 150 نفرشان کُرد بودند. این نگهبان چیزهایی برای ما می‌آورد مثل سیگار و وسایل مصرفی دیگر. بچه‌ها با او صحبت کردند که یک رادیو برای ما بیاورد. یک ساعت سیکو پنج به او دادند و او هم یک رادیوی کوچک برای ما آورد که اگر می‌گرفتند حتماً او را می‌کشتند...»[۴].

5. «یک‌بار ماشین خواربار آمد اردوگاه و وسط چهارراه محوطه اردوگاه ایستاد. راننده پایین آمد تا جنس‌ها را خالی کند. رادیویی روی داشبوردش بود. علی نجفي (معروف به علی فرعون؛ لقبی که عراقی‌ها به او داده بودند و خیلی هم زیرک بود) او را پایید و تا حواس راننده پرت شد. علی در ماشین را باز کرد و رادیو را برداشت. راننده متوجه شد که رادیواش نیست ولی جرات نکرد به کسی بگوید، چون خودش را اذیت می‌کردند. البته رادیو لو رفت و عراقی‌ها رادیو را از بچه‌ها گرفتند.»[۴]

6. «یکی از بچه‌ها رفت اتاق دکتر و رادیویی را از آنجا کش رفت. اسمش محمدحسن بیاتی بود از بچه‌های مشهد. بیاتی می‌گفت من قبل از دکتر رفتم داخل اتاق و رادیو را برداشتم و دکتر وقتی آمد متوجه نشد. رادیو را گذاشته بودم داخل پیرهنم و آمدم بیرون. دکتر رفت به عراقی‌ها گفت که رادیواش نیست. داخل آسایشگاه را گشتند و خیلی هم اذیت کردند. رادیوی کهنه‌ای بود که نمی‌دانم از کجا آمده بود. بچه‌ها رادیو را باز کردند و رادیو کهنه را داخل جلد رادیو تازه گذاشتند و تحویل عراقی‌ها دادند و این‌جوری بود که شرش کنده شد.» [۴]

نگه‌داري

پنهان‌سازي و نگه‌داري راديو همچون دستيابي به آن بسيار مهم بود. اگر عراقي‌ها راديو پيدا مي‌كردند، با شدت با آن برخورد مي‌كردند چرا كه نمي‌خواستند اسرا از دنياي خارج مطلع شوند. علاوه‌بر خود آسايشگاه‌ و منافذ آن مثل مهتابي سقف، توالت و حمام و حتي زيرِ زمين از ديگر محل‌هاي نگه‌داري و پنهان‌سازي راديو بود. اين كار با نهايت دقت صورت مي‌گرفت تا در صورت بازديد‌هاي نوبه‌اي يا سرزدة عراقي‌ها، لو نرود و مشكلي براي كل اردوگاه پيش نيايد.

پياده‌سازي و قرائت

نکته مهم و حائز اهمیت برای پیاده‏سازی اخبار و اطلاعات تهیة کاغذ بود. در یک مقطع از مشمّای سفید گوشت‌هایي که در اردوگاه توزیع می‏شد استفاده كرديم. اسرا مشماها را به اندازة ورق آ4 درمی‏آوردند و روی آنها خبر می‏نوشتند. استفاده از مشما چند حُسن داشت: اول اینکه حجمش بسيار کم و نگه‌داري از آن آسان بود؛ مزیت دوم قابلیت استفادة چندبار از آن بود. نوشته‏های روی آن به‌راحتی با آب و تاید پاک می‌شد. بنابراین دغدغة تهیه کاغذ اندکي رفع مي‌شد. در مقاطع ديگر از كاغذ استفاده مي‌شد.

    پياده‌سازي به‌طور دقيق و كلمه‌به‌كلمه صورت مي‌گرفت. حتي مواردي همچون خنده، گريه، دست زدن حضار و مانند آن در متن پياده‌شده مشخص مي‌شد تا براي اسرا تصويرسازي كامل‌تري صورت بگيرد. براي نمونه، در زمان رحلت امام خميني، گزارش لحظه به لحظه مراسم تشييع و خاكسپاري، با ذكر ريزترين جزئيات، كه گاهي به پانزده صفحه مي‌رسيد، پياده مي‌شد.

    کسانی که مسئولیت پياده‌سازي را برعهده داشتند، ازسوی بچه‏ها لقب «کرام‏الکاتبین» گرفته بودند. در هر آسایشگاه دو نفر مسئول این کار بودند و باید متّصف به ویژگی‏هاي امانت‏داری، شجاعت، تندنویسی مي‌بودند. اين افراد بايد به اين توانايي مي‌رسيدند كه با شنيدن خبري خوشحال‌كننده مثل پيروزي در عمليات‌ها يا خبري ناراحت‌كننده مثل شكست در عمليات يا رحلت امام، شادي و غم خود را بروز ندهند تا اسرا با چهره‏خوانی به نوع خبر آگاهي نيابند.كاتبين بسیار بسیار ریز از سمت چپ كاغذ به طرف راست مي‌نوشتند؛ یک خط فاصله می‏دادند سپس از راست به چپ تا پایین صفحه. دوباره همین‏طور زیگزاک بالا می‏آمدند و خط‏های خالی را پر می‏کردند.

    زمان و مکان پياده‌سازي را هیچ‏کس نمی‏دانست، جز سه نفري كه مسئول این کار بودند. سال اول اسارت، كار پياده‌سازي شب‌ها صورت مي‌گرفت؛ به‌مرور، براي بالا بردن ضريب امنيت، اين كار به روزها منتقل شد. در اين زمينه ابتكاراتي هم انديشيده شد. برای کسانی که اخبار را پیاده می‏کردند تیمی درنظر گرفته ‏شده بود كه به‌طور نامحسوس از آنها مراقبت مي‌كردند بی آنکه خودشان مطلع باشند، چون اگر یک برگه از کاغذ اخبار به دست عراقی‏ها می‏افتاد، برای کل اردوگاه دردسر درست می‏شد. اين مسئله چنان مهم بود كه حتی درگیری با نگهبانان عراقی هم مجاز بود تا مباد سندي به دست عراقي‌ها بيفتد. در مرحلة بعد، اخبار کدگذاری شد که اگر احیاناً کاغذی به دست عراقی‏ها افتاد، از محتوای آن آگاه نشوند. حتی خود اسراي عادي هم متوجه محتواي خبر نمی‏شدند. مثلاً جمهوری اسلامی را ج یا صدام را خ کدگذاری می‌کردیم و هیچ‌يك از شخصیت‌ها و مسئولان سیاسی ایران، عراق و آمریکا اسمشان در خبر نمی‏آمد و تنها کاتبین و قرائت‏کنندگان خبر در آسایشگاه از این کلمات رمز باخبر بودند.

    اخبار پس از پياده‌سازي با نهايت دقت به مسئولان قرائت در آسايشگاه‌هاي مختلف سپرده مي‌شد تا آن را براي اسرا بازگو كنند[۵].

موارد خاص

1. خبر آزادی خرمشهر و خبر رحلت امام خميني نقطه‌عطف و خاطره‌انگيزي در رابطه با مبحث راديو بود.

2. عراقی‏ها تنها یک بار در دوران اسارت در اردوگاه موصل، رادیوي ایران را برای اسرا پخش كردند و آن انفجار حزب جمهوری بود؛ آنها گمان می‏کردند با اين انفجار، کار انقلاب به پایان رسیده است.

3. راه‌هاي مختلفي براي تأمين باتري راديو امتحان مي‌شد؛ از معامله و معاوضة انگشتر و گردن‌بند با برخي نگهبانان شيعة عراقي تا درخواست باتري ساعت از نمايندگان صليب سرخ و شارژ باتري با آب‌نمك يا آب جوش.

4. البته در ميان خاطرات آزادگان، به يك يا دو مورد اشاره مي‌شود كه رزمنده يا بانويي در سال‌هاي اول اسارت، راديويي را با خود به اردوگاه ‌آورد كه تا مدتي مورد استفاده قرار گرفت[۶].

کتاب‌‌شناسی

  1. ملایری ،رسول (1398) .مصاحبه. تهران : 14 شهریور ،
  2. شکیب‌زاده، حسن (1394). حسن رادیو. چ دوم، قزوين: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان و شهرداری قزوین،ص.23.
  3. رجایی، غلامعلی (1388). فرهنگ آزادگان. چ سوم، تهران: سوره مهر،ص.853.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ علی دوست قزوینی ، علی (1395). مصاحبه . تهران : 15 اسفند،
  5. جوکار،رضا(1398). مصاحبه .تهران : 14 شهریور
  6. هاشمی ، علی اصغر (1398).مصاحبه . نهران : 14 شهریور،

برای مطالعه بیشتر

خاکریز پنهان 5. فرهنگ اصطلاحات و تعابیر اسرای ایرانی در عراق (1374) تهران: ستاد رسیدگی به امور آزادگان

نویسنده مقاله :میرشمس‌الدین فلاح هاشمی