صارم طهماسبی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''شهید صارم طهماسبی''' سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود. '''زندگی‌نامه''' «صارم طهماسبی در سال ۱۳۳۳ در روستای سرابباغ، شهرستان آبدانان، از توابع استان ایلام به دنیا آمد. صارم گرچه خان‌زاده بود و نسل...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''شهید صارم طهماسبی'''
[[پرونده:1cb6b82a-b702-45dc-98b2-e94c851a7273.jpg|بندانگشتی|تصویر صارم طهماسبی]]
سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود.


سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود.
== '''زندگی‌[[نامه]]''' ==
 
صارم طهماسبی در سال ۱۳۳۳ در روستای سرابباغ، شهرستان آبدانان، از توابع استان ایلام به دنیا آمد. صارم گرچه خان‌زاده بود و نسل اندر نسلشان مالک زمین‌های بسیار، اما زندگی ساده و روستایی داشت. او سال اول راهنمايي بود که پدرش، کهزادخان، او را براي ادامه‌ تحصيل به همدان و به خانه يكي‌ از اقوامشان، كه رئيس يكي از دستگاه‌هاي دولتي آنجا بود، سپرد، اما صارم پس‌از مدت کوتاهی با دزدی از جیب این قوم و خویش، ازآنجا اخراج شد و به زادگاهش برگشت. پس‌از مدتی پدرش بار دیگر او را با 400 تومان پول به قصد تحصیل در دانشسرا روانة بروجرد کرد. صارم در آزمون ورودی دانشسرا قبول نشد و بخشی از پولش را نیز خرج کرد و دیگر خجالت می‌کشید به روستا و نزد [[خانواده]] برگردد، این بود که بی‌هدف سوار اتومبیلی شد و به جای آبدانان به آبادان رفت.  
'''زندگی‌[[نامه]]'''
 
«صارم طهماسبی در سال ۱۳۳۳ در روستای سرابباغ، شهرستان آبدانان، از توابع استان ایلام به دنیا آمد. صارم گرچه خان‌زاده بود و نسل اندر نسلشان مالک زمین‌های بسیار، اما زندگی ساده و روستایی داشت. او سال اول راهنمايي بود که پدرش، کهزادخان، او را براي ادامه‌ تحصيل به همدان و به خانه يكي‌ از اقوامشان، كه رئيس يكي از دستگاه‌هاي دولتي آنجا بود، سپرد، اما صارم پس‌از مدت کوتاهی با دزدی از جیب این قوم و خویش، ازآنجا اخراج شد و به زادگاهش برگشت. پس‌از مدتی پدرش بار دیگر او را با 400 تومان پول به قصد تحصیل در دانشسرا روانة بروجرد کرد. صارم در آزمون ورودی دانشسرا قبول نشد و بخشی از پولش را نیز خرج کرد و دیگر خجالت می‌کشید به روستا و نزد [[خانواده]] برگردد، این بود که بی‌هدف سوار اتومبیلی شد و به جای آبدانان به آبادان رفت.  


رفتن به آبادان سرآغاز زندگی جدید و قدم‌نهادن در راه متفاوتی برای صارم بود.
رفتن به آبادان سرآغاز زندگی جدید و قدم‌نهادن در راه متفاوتی برای صارم بود.
خط ۱۱: خط ۹:
در آبادان پول‌هایش صرف سینمارفتن شد. با تمام‌شدن آخرین ریال از پولش، چنان مستأصل و غرق خودش شده بود که با اتومبیلی تصادف کرد. در [[بیمارستان]] متوجه شد با دختر رئیس ارمنی شرکت نفت آبادان تصادف کرده است. صارم به درخواست دختر ارمنی در شرکت نفت آبادان مشغول به کار شد.  
در آبادان پول‌هایش صرف سینمارفتن شد. با تمام‌شدن آخرین ریال از پولش، چنان مستأصل و غرق خودش شده بود که با اتومبیلی تصادف کرد. در [[بیمارستان]] متوجه شد با دختر رئیس ارمنی شرکت نفت آبادان تصادف کرده است. صارم به درخواست دختر ارمنی در شرکت نفت آبادان مشغول به کار شد.  


او در آنجا دارای اتاق، [[امکانات]] زندگی و رفاه نسبی شده بود. رفته‌رفته بین او و دختر رئیس شرکت نفت احساس عاطفی پنهان و ناگفته‌ای در حال شکل‌گیری بود، اما یک اتفاق زندگی او را تغییر داد.» (برگرفته‌شده از کتاب صارم)
او در آنجا دارای اتاق، [[امکانات]] زندگی و رفاه نسبی شده بود. رفته‌رفته بین او و دختر رئیس شرکت نفت احساس عاطفی پنهان و ناگفته‌ای در حال شکل‌گیری بود، اما یک اتفاق زندگی او را تغییر داد.<ref name=":0">نورالهی، نورالدین (1395). صارم. تهران: پیام آزادگان</ref>
 
 
'''مبارزات سیاسی'''


== '''مبارزات سیاسی''' ==
«صارم در شرکت نفت آبادان با جوانی به نام «محمدمهدي صولت» هم‌اتاق شد و این آشنایی نقطة عطفی در زندگی سیاسی صارم شد. او تحت‌تأثیر محمدمهدي قدم در راه ایمان و مبارزه گذاشته بود و سال‌ها قبل از انقلاب پس‌از آشنایی با شهید محمدمنتظری و علی‌اندرزگو وارد مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی شد. نتیجة این مبارزات شناسایی و دستگیری او توسط ساواک ایلام بود.  
«صارم در شرکت نفت آبادان با جوانی به نام «محمدمهدي صولت» هم‌اتاق شد و این آشنایی نقطة عطفی در زندگی سیاسی صارم شد. او تحت‌تأثیر محمدمهدي قدم در راه ایمان و مبارزه گذاشته بود و سال‌ها قبل از انقلاب پس‌از آشنایی با شهید محمدمنتظری و علی‌اندرزگو وارد مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی شد. نتیجة این مبارزات شناسایی و دستگیری او توسط ساواک ایلام بود.  


شهید صارم طهماسبی یکی از افراد سازمان «توحیدصف» به رهبری شهید محمد بروجردی بود که در انفجار «رستوران خانسالار[[صارم طهماسبی#%20ftn1|[1]]]» محل تجمع نظاميان و مستشاران آمريکايي نقش داشت.
شهید صارم طهماسبی یکی از افراد سازمان «توحیدصف» به رهبری شهید محمد بروجردی بود که در انفجار «رستوران خانسالار[[صارم طهماسبی#%20ftn1|[1]]]» محل تجمع نظاميان و مستشاران آمريکايي نقش داشت.


در سال 1352 همراه با چند نفر از همراهان و مبارزان انقلابی به لبنان سفر کرد و به‌مدت پنج سال، ضمن فراگیری فنون و آموزش‌های رزمی و پارتیزانی و زندگی در موقعیت بسیار سخت، در کنار مجاهدان و مبارزان جنبش امل لبنان، علیه رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی جنگید و توسط مأموران ارتش صهیونیست به‌شدت مجروح شد که آثار به‌جای‌مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهدنستوه تا پایان عمر باقی ماند. او يکي از اعضاي سازمان «الفتح» بود و از محافظان «ياسر‌عرفات» به حساب مي‌آمد.» (همان)
در سال 1352 همراه با چند نفر از همراهان و مبارزان انقلابی به لبنان سفر کرد و به‌مدت پنج سال، ضمن فراگیری فنون و آموزش‌های رزمی و پارتیزانی و زندگی در موقعیت بسیار سخت، در کنار مجاهدان و مبارزان جنبش امل لبنان، علیه رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی جنگید و توسط مأموران ارتش صهیونیست به‌شدت مجروح شد که آثار به‌جای‌مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهدنستوه تا پایان عمر باقی ماند. او يکي از اعضاي سازمان «الفتح» بود و از محافظان «ياسر‌عرفات» به حساب مي‌آمد.»<ref name=":0" /> .


'''جنگ تحمیلی عراق با ایران'''
== '''[[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران|جنگ تحمیلی عراق با ایران]]''' ==
«طهماسبی در آستانة پیروزی انقلاب‌اسلامی به ایران برگشت و در یک مرکز چریکی به‌صورت مخفیانه به ساخت بمب‌های دستی و [[آموزش]] و هدایت تظاهرکنندگان ضدحکومت‌ شاه پرداخت. پس‌از سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری‌اسلامی ایران به دستور و همراه شهید محمدمنتظری با یک فروند هواپیمایی نظامی برای تکمیل مأموریت‌ها و فراگیری آموزش‌های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای صور، صیدا، نبتیه و جرج‌البراجنه شد و پس‌از یک سال‌ونیم به کشور بازگشت و باهماهنگی و دستور شهیدمصطفی ‌چمران در جبهة میانی جنگ تحمیلی به صف نبرد علیه متجاوزان بعثی پیوست. صارم در سال 1361، عملیات محرم، به‌شدت مجروح شد. او سرانجام در سیزدهم آبان ماه سال 1363 هنگام مأموریت، شناسایی شد و در منطقه «سرخر» شهر مهران، از سوی گروه فرسان، معروف به «گوش‌برها[[صارم طهماسبی#%20ftn2|[2]]]»، به اسارت درآمد.»<ref>آرشیو اسناد و اطلاعات مؤسسة پیام آزادگان/ دست‌نوشته‌های صارم طهماسبی</ref>. 


«طهماسبی در آستانة پیروزی انقلاب‌اسلامی به ایران برگشت و در یک مرکز چریکی به‌صورت مخفیانه به ساخت بمب‌های دستی و [[آموزش]] و هدایت تظاهرکنندگان ضدحکومت‌ شاه پرداخت. پس‌از سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری‌اسلامی ایران به دستور و همراه شهید محمدمنتظری با یک فروند هواپیمایی نظامی برای تکمیل مأموریت‌ها و فراگیری آموزش‌های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای صور، صیدا، نبتیه و جرج‌البراجنه شد و پس‌از یک سال‌ونیم به کشور بازگشت و باهماهنگی و دستور شهیدمصطفی ‌چمران در جبهة میانی جنگ تحمیلی به صف نبرد علیه متجاوزان بعثی پیوست. صارم در سال 1361، عملیات محرم، به‌شدت مجروح شد. او سرانجام در سیزدهم آبان ماه سال 1363 هنگام مأموریت، شناسایی شد و در منطقه «سرخر» شهر مهران، از سوی گروه فرسان، معروف به «گوش‌برها[[صارم طهماسبی#%20ftn2|[2]]]»، به اسارت درآمد.» (آرشیو مؤسسة پیام آزادگان- معرفی کتاب) 
== '''دیدگاه ها''' ==
 
سردار يحيي خادمي[[صارم طهماسبی#%20ftn3|<sup>[3]</sup>]] چنین می گوید:<blockquote>«صارم مسئول عمليات بود و در سه محور عملياتي منطقة کاني سخت، منطقة بان شيطان(بان رحمان)، محور شهيد پاليزبان همة امور عملياتي را انجام مي‌داد. کارهايي مثل سرکشي به نيروها، سنگرسازي و احداث سنگر بر روي تپه‌ها و ... در اين ميان اگر براي کسي اتفاقي هم مي‌افتاد، اولين کسي که براي رسيدگي وضع آن‌ها حضور پيدا مي‌کرد، بدون ترديد صارم بود. در جنگ وقتي که دشمن آتش مي‌ريخت و به نيروها تک مي‌زد، صارم بود که بچه‌ها را هدايت و ساماندهي مي‌کرد.
'''دیدگاه'''  
 
سردار يحيي خادمي[[صارم طهماسبی#%20ftn3|<sup>[3]</sup>]]
 
صارم مسئول عمليات بود و در سه محور عملياتي منطقة کاني سخت، منطقة بان شيطان(بان رحمان)، محور شهيد پاليزبان همة امور عملياتي را انجام مي‌داد. کارهايي مثل سرکشي به نيروها، سنگرسازي و احداث سنگر بر روي تپه‌ها و ... در اين ميان اگر براي کسي اتفاقي هم مي‌افتاد، اولين کسي که براي رسيدگي وضع آن‌ها حضور پيدا مي‌کرد، بدون ترديد صارم بود. در جنگ وقتي که دشمن آتش مي‌ريخت و به نيروها تک مي‌زد، صارم بود که بچه‌ها را هدايت و ساماندهي مي‌کرد.


صارم فاصلة 30 کيلومتري را، حدود 25 کيلومتر با ماشين چراغ خاموش و 5 کيلومتر را پياده طي مي‌کرد تا خودش را به نيروهايش در ارتفاعات جبهة شهيد پاليزبان برساند. بارها شد که شهيد صارم اين مسافت را طي مي‌کرد و به عشق آن نيروها، تمام سختي‌ها را به جان مي‌خريد و به بالاي آن ارتفاعات مي‌رفت. اگر گاهي مجروحي داشتند او را به شانه مي‌گرفت و همان فاصله را پياده مي‌آمد تا به ماشين برسد وجان آن رزمنده را نجات دهد. اين در صورتي بود که فاصلة آن محور با محور عراقي‌ها چيزي حدود 50 يا 60 متر بود وآنها مدام نيروهاي ما را زير آتش خمپاره60 مي‌گرفتند.
صارم فاصلة 30 کيلومتري را، حدود 25 کيلومتر با ماشين چراغ خاموش و 5 کيلومتر را پياده طي مي‌کرد تا خودش را به نيروهايش در ارتفاعات جبهة شهيد پاليزبان برساند. بارها شد که شهيد صارم اين مسافت را طي مي‌کرد و به عشق آن نيروها، تمام سختي‌ها را به جان مي‌خريد و به بالاي آن ارتفاعات مي‌رفت. اگر گاهي مجروحي داشتند او را به شانه مي‌گرفت و همان فاصله را پياده مي‌آمد تا به ماشين برسد وجان آن رزمنده را نجات دهد. اين در صورتي بود که فاصلة آن محور با محور عراقي‌ها چيزي حدود 50 يا 60 متر بود وآنها مدام نيروهاي ما را زير آتش خمپاره60 مي‌گرفتند.


يکي از ويژگي‌هاي صارم اين بود که علي‌رغم اين‌که از همة ما رزمي‌تر و عملياتي‌تر بود هر مسئوليتي که به ايشان واگذار مي‌شد بدون چون و چرا مي‌پذيرفت.
يکي از ويژگي‌هاي صارم اين بود که علي‌رغم اين‌که از همة ما رزمي‌تر و عملياتي‌تر بود هر مسئوليتي که به ايشان واگذار مي‌شد بدون چون و چرا مي‌پذيرفت».</blockquote>
 
 
حاج ولي‌الله‌ ياري[[صارم طهماسبی#%20ftn4|<sup>[4]</sup>]]


اوايل جنگ تحميلي که حاج‌صارم‌ طهماسبي تازه از لبنان وارد ايران شده بود، با وي آشنا شدم. در راه‌اندازي و آموزش و سازماندهي بسيج مردمي، نظاره‌گر هوش بالا و ذکاوت و تدبير عملياتي اين سردار سرافراز دوران دفاع‌مقدس بودم. شجاعت در رزم، هيبت در فرماندهي و ارادة راسخ وي در تعيين اهداف جنگ، از مهم‌ترين شاخصه‌هاي سردار صارم ‌طهماسبي بود که در حين اجراي عمليات به چشم خود ديده و ستوده‌ام. هيچ‌گاه فراموش نمي‌کنم که در هر کدام از محورهاي عملياتي و جبهه‌هاي جنگ که اين مجاهد خستگي‌ناپذير حضور پيدا مي‌کرد، وجود ايشان باعث رعب و وحشت دشمن بعثي و قوت و آرامش قلب رزمندگان عزيز اسلام مي‌شد


حاج ولي‌الله‌ ياري[[صارم طهماسبی#%20ftn4|<sup>[4]</sup>]]<blockquote>«اوايل جنگ تحميلي که حاج‌صارم‌ طهماسبي تازه از لبنان وارد ايران شده بود، با وي آشنا شدم. در راه‌اندازي و آموزش و سازماندهي بسيج مردمي، نظاره‌گر هوش بالا و ذکاوت و تدبير عملياتي اين سردار سرافراز دوران دفاع‌مقدس بودم. شجاعت در رزم، هيبت در فرماندهي و ارادة راسخ وي در تعيين اهداف جنگ، از مهم‌ترين شاخصه‌هاي سردار صارم ‌طهماسبي بود که در حين اجراي عمليات به چشم خود ديده و ستوده‌ام. هيچ‌گاه فراموش نمي‌کنم که در هر کدام از محورهاي عملياتي و جبهه‌هاي جنگ که اين مجاهد خستگي‌ناپذير حضور پيدا مي‌کرد، وجود ايشان باعث رعب و وحشت دشمن بعثي و قوت و آرامش قلب رزمندگان عزيز اسلام مي‌شد»</blockquote>


حاج عباس‌ ذوالفقاري  
حاج عباس‌ ذوالفقاري  

نسخهٔ ‏۱۱ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۲۳:۵۶

تصویر صارم طهماسبی

سردار شهید، صارم طهماسبی، آزاده و جانباز 70 درصد، از مبارزان قبل از انقلاب بود.

زندگی‌نامه

صارم طهماسبی در سال ۱۳۳۳ در روستای سرابباغ، شهرستان آبدانان، از توابع استان ایلام به دنیا آمد. صارم گرچه خان‌زاده بود و نسل اندر نسلشان مالک زمین‌های بسیار، اما زندگی ساده و روستایی داشت. او سال اول راهنمايي بود که پدرش، کهزادخان، او را براي ادامه‌ تحصيل به همدان و به خانه يكي‌ از اقوامشان، كه رئيس يكي از دستگاه‌هاي دولتي آنجا بود، سپرد، اما صارم پس‌از مدت کوتاهی با دزدی از جیب این قوم و خویش، ازآنجا اخراج شد و به زادگاهش برگشت. پس‌از مدتی پدرش بار دیگر او را با 400 تومان پول به قصد تحصیل در دانشسرا روانة بروجرد کرد. صارم در آزمون ورودی دانشسرا قبول نشد و بخشی از پولش را نیز خرج کرد و دیگر خجالت می‌کشید به روستا و نزد خانواده برگردد، این بود که بی‌هدف سوار اتومبیلی شد و به جای آبدانان به آبادان رفت.

رفتن به آبادان سرآغاز زندگی جدید و قدم‌نهادن در راه متفاوتی برای صارم بود.

در آبادان پول‌هایش صرف سینمارفتن شد. با تمام‌شدن آخرین ریال از پولش، چنان مستأصل و غرق خودش شده بود که با اتومبیلی تصادف کرد. در بیمارستان متوجه شد با دختر رئیس ارمنی شرکت نفت آبادان تصادف کرده است. صارم به درخواست دختر ارمنی در شرکت نفت آبادان مشغول به کار شد.

او در آنجا دارای اتاق، امکانات زندگی و رفاه نسبی شده بود. رفته‌رفته بین او و دختر رئیس شرکت نفت احساس عاطفی پنهان و ناگفته‌ای در حال شکل‌گیری بود، اما یک اتفاق زندگی او را تغییر داد.[۱]

مبارزات سیاسی

«صارم در شرکت نفت آبادان با جوانی به نام «محمدمهدي صولت» هم‌اتاق شد و این آشنایی نقطة عطفی در زندگی سیاسی صارم شد. او تحت‌تأثیر محمدمهدي قدم در راه ایمان و مبارزه گذاشته بود و سال‌ها قبل از انقلاب پس‌از آشنایی با شهید محمدمنتظری و علی‌اندرزگو وارد مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی شد. نتیجة این مبارزات شناسایی و دستگیری او توسط ساواک ایلام بود.

شهید صارم طهماسبی یکی از افراد سازمان «توحیدصف» به رهبری شهید محمد بروجردی بود که در انفجار «رستوران خانسالار[1]» محل تجمع نظاميان و مستشاران آمريکايي نقش داشت.

در سال 1352 همراه با چند نفر از همراهان و مبارزان انقلابی به لبنان سفر کرد و به‌مدت پنج سال، ضمن فراگیری فنون و آموزش‌های رزمی و پارتیزانی و زندگی در موقعیت بسیار سخت، در کنار مجاهدان و مبارزان جنبش امل لبنان، علیه رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی جنگید و توسط مأموران ارتش صهیونیست به‌شدت مجروح شد که آثار به‌جای‌مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهدنستوه تا پایان عمر باقی ماند. او يکي از اعضاي سازمان «الفتح» بود و از محافظان «ياسر‌عرفات» به حساب مي‌آمد.»[۱] .

جنگ تحمیلی عراق با ایران

«طهماسبی در آستانة پیروزی انقلاب‌اسلامی به ایران برگشت و در یک مرکز چریکی به‌صورت مخفیانه به ساخت بمب‌های دستی و آموزش و هدایت تظاهرکنندگان ضدحکومت‌ شاه پرداخت. پس‌از سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری‌اسلامی ایران به دستور و همراه شهید محمدمنتظری با یک فروند هواپیمایی نظامی برای تکمیل مأموریت‌ها و فراگیری آموزش‌های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای صور، صیدا، نبتیه و جرج‌البراجنه شد و پس‌از یک سال‌ونیم به کشور بازگشت و باهماهنگی و دستور شهیدمصطفی ‌چمران در جبهة میانی جنگ تحمیلی به صف نبرد علیه متجاوزان بعثی پیوست. صارم در سال 1361، عملیات محرم، به‌شدت مجروح شد. او سرانجام در سیزدهم آبان ماه سال 1363 هنگام مأموریت، شناسایی شد و در منطقه «سرخر» شهر مهران، از سوی گروه فرسان، معروف به «گوش‌برها[2]»، به اسارت درآمد.»[۲].

دیدگاه ها

سردار يحيي خادمي[3] چنین می گوید:

«صارم مسئول عمليات بود و در سه محور عملياتي منطقة کاني سخت، منطقة بان شيطان(بان رحمان)، محور شهيد پاليزبان همة امور عملياتي را انجام مي‌داد. کارهايي مثل سرکشي به نيروها، سنگرسازي و احداث سنگر بر روي تپه‌ها و ... در اين ميان اگر براي کسي اتفاقي هم مي‌افتاد، اولين کسي که براي رسيدگي وضع آن‌ها حضور پيدا مي‌کرد، بدون ترديد صارم بود. در جنگ وقتي که دشمن آتش مي‌ريخت و به نيروها تک مي‌زد، صارم بود که بچه‌ها را هدايت و ساماندهي مي‌کرد.

صارم فاصلة 30 کيلومتري را، حدود 25 کيلومتر با ماشين چراغ خاموش و 5 کيلومتر را پياده طي مي‌کرد تا خودش را به نيروهايش در ارتفاعات جبهة شهيد پاليزبان برساند. بارها شد که شهيد صارم اين مسافت را طي مي‌کرد و به عشق آن نيروها، تمام سختي‌ها را به جان مي‌خريد و به بالاي آن ارتفاعات مي‌رفت. اگر گاهي مجروحي داشتند او را به شانه مي‌گرفت و همان فاصله را پياده مي‌آمد تا به ماشين برسد وجان آن رزمنده را نجات دهد. اين در صورتي بود که فاصلة آن محور با محور عراقي‌ها چيزي حدود 50 يا 60 متر بود وآنها مدام نيروهاي ما را زير آتش خمپاره60 مي‌گرفتند.

يکي از ويژگي‌هاي صارم اين بود که علي‌رغم اين‌که از همة ما رزمي‌تر و عملياتي‌تر بود هر مسئوليتي که به ايشان واگذار مي‌شد بدون چون و چرا مي‌پذيرفت».


حاج ولي‌الله‌ ياري[4]

«اوايل جنگ تحميلي که حاج‌صارم‌ طهماسبي تازه از لبنان وارد ايران شده بود، با وي آشنا شدم. در راه‌اندازي و آموزش و سازماندهي بسيج مردمي، نظاره‌گر هوش بالا و ذکاوت و تدبير عملياتي اين سردار سرافراز دوران دفاع‌مقدس بودم. شجاعت در رزم، هيبت در فرماندهي و ارادة راسخ وي در تعيين اهداف جنگ، از مهم‌ترين شاخصه‌هاي سردار صارم ‌طهماسبي بود که در حين اجراي عمليات به چشم خود ديده و ستوده‌ام. هيچ‌گاه فراموش نمي‌کنم که در هر کدام از محورهاي عملياتي و جبهه‌هاي جنگ که اين مجاهد خستگي‌ناپذير حضور پيدا مي‌کرد، وجود ايشان باعث رعب و وحشت دشمن بعثي و قوت و آرامش قلب رزمندگان عزيز اسلام مي‌شد»

حاج عباس‌ ذوالفقاري

شهيدصارم ‌طهماسبي به يک قهرمان محبوب و الگويي سازنده و اميدآفرين براي همة اسراي ايراني تبديل شده بود. لذا همة ما در تلاش بوديم تا به‌نوعي با ايشان رفيق شويم. ما اسرا خواندن چند رکعت نماز جماعت را پشت سر وي غنيمت مي‌شمرديم و از لحظه‌هاي شيرين در جوار اين انسان عارف لذت مي‌برديم. من مشکل جسمي داشتم، هرگاه مسئولان اردوگاه به بهانه‌هاي مختلف قصد کتک‌زدنم را داشتند، سردار طهماسبي خود را سپر بلايم مي‌‌کرد تا شلاق مأموران بعثي به من آسيبي نرساند. به‌همين‌دلیل، وجود وي براي ما هميشه باعث خير و برکت بود. آموزه‌هاي اسلامي، صفات انساني و نبوغ نظامي حاج‌صارم بدون کم‌وکاست به ديگر اسرا منتقل مي‌شد و اين موضوع نگراني و ترس و خودخوري عراقي‌ها را فراهم مي‌کرد.


سردار سيدصادق‌ حسيني[5] (کاکي)

در کشاکش حماسة سنگين عملیات والفجر5، سردار صارم طهماسبي با سلاح‌هاي بسيار محدود و ابتدايي در اوج ايثار و فداکاري در مقابل ارتش مجهز عراق ايستادگي‌ کرد و در مدت دوازده ساعت نبرد بي‌نظير با سه پاتک جوانمردانه، دشمن را ناکام گذاشت و آن‌ها مجبور به عقب‌نشيني شدند. من به همراه يکي از رزمندگان، خود را بالاي تپه رساندم تا بتوانم اطلاعاتي از اوضاع به دست بياورم و هم‌چنين به ايشان در اين رزم بي‌امان کمک نمايم، در کمال تعجب و ناباوري متوجه شدم که از مجموع نيروهاي ويژة تحت فرماندهي ايشان فقط تعداد چهار نفر مشغول پاسداري و دفاع از تپة مهم و سوق‌الجيشي230 هستند و بقية آن‌ها شهيد، يا مجروح شدند و يا به علت آتش سنگين دشمن، به عقب‌نشيني اجباري تن داده‌اند.


سردار علي‌پاشا محمدي

سخن از شهيدحاج صارم طهماسبي براي حقير بسيار ثقيل و صعب است. حاج صارم از بنيان اعتقادي و ديني بالايي برخوردار بود، او فردي معتقد، اهل ايمان و عمل صالح، آگاه و متعبد به مبداء و معاد و در يک کلام خداباور و خدامدار و بندة خاص حضرت حق بودند، آن مرد خدا با تکيه بر چنين اعتقادي پله‌هاي کمال و عرفان و ايثار را طي کردند.

صارم مهاجر الي‌الله بود و در همان دوران ستم‌شاهي براي جهاد در راه خدا، مسير هجرت به سرزمين فلسطين و لبنان را در پيش گرفت و به جمع مجاهدان در جبهة مبارزه با صهيونيسم بين‌المللي و غاصب در کنار بزرگاني چون شهيد چمران قرار گرفت و امتياز مهاجرت در راه خدا با مجاهدت و جنگ و جهاد را مزين و ممزوج کردند. صارم را بايستي از لسان مبارک سيد و سرور آزادگان ايران اسامي حضرت حجت‌الاسلام و المسلمين ابوترابي شناخت که به او مي‌گفت: «آقا صارم آقا» و اين از مقام و منزلت و شأن صارم نزد ايشان حکايت مي‌کرد و رسيدن به اين جايگاه در زندان‌هاي هارون الرشيد بغداد و با تحمل شکنجه‌هاي سخت و صعب کار هرکسي نبوده و نيست.


دکتر مسعود مولودي

کم‌ترين و ابتدايي‌‌‌ترين نگاه به کردار و مناسبات فردي و اجتماعي وي، اين حقيقت را براي همه هويدا کرده بود که او جز خدا، هيچ‌کسي را در داخل اردوگاه نمي‌ديد. يکي از خصايل ارزشمند ايشان حق‌پذيري و قبول استدلال‌هاي منطقي بود، در داخل اردوگاه‌هاي اسرا مباحث فني و کارشناسي زيادي در بين بچه‌ها مطرح مي‌شد و مورد دقت‌نظر قرار مي‌گرفت. شهيدصارم نيز داراي نظرهاي متقن در ابعاد مختلف بود، اما هرگاه نتيجة بحث با استدلال و مدارک به ايشان ارائه مي‌شد، بدون هيچ مقاومتي، حق را مي‌پذيرفت و اقرار مي‌کرد که حق با شما است. اين ويژگي‌ها تنها بخش کوچکي از خصلت‌هاي زيباي ايشان است.


محمدکريم مهري

قدرت روحي بالاي سردارشهيد صارم‌ طهماسبي باعث شد که تپة230 به عنوان هدف اصلي عمليات بزرگ والفجر5 به تصرف رزمندگان جان برکف سپاه اسلام درآيد و نيروهاي صدام بعثي در کمال ضعف و ناتواني در مقابل هيبت فرماندهي حاج صارم طهماسبي پرچم تسليم را بالا برده و فوج‌فوج خود را تسليم نموده و به اسارت نيروهاي تحت امر درآيند. ما به اتفاق جمع زيادي از رزمندگان اسلام در مکاني به نام «بنه» بهداري اين صحنة زيبا را نظاره مي‌کرديم و چشم به راه بازگشت اين سردار پيروز بوديم، تا اينکه مشاهده کرديم که وي به همراه تعداد زيادي اسير، از سرباز، افسر و درجه‌داران دشمن متجاوز به بالاي تپه صعود رسيد و با لبخندي شيرين و پرافتخار، خبر شکست و فرار دشمن و پيروزي سپاهيان اسلام را به هم‌رزمان خود ابلاغ نمود،


سرهنگ پاسدار غلامرضا کاظمي[6]

سردار صارم ‌طهماسبي رزمنده‌اي والامقام، شجاع و بي‌نظير بود که مي‌توان ايشان را به تنهايي يک حماسه‌ساز بدانيم. من نگاه به سيماي نوراني اين سردار ميادين حق عليه باطل را عبادت خدا مي‌ديدم. وي سرداري بود اگرچه در اسارت دشمن بعثي، اما براي اسراي ايراني اسوه و سرمشق اوج آزادگي و ايثارگري محسوب مي‌شد. وي نام‌داري گمنام بود که عظمت روحي ايشان را نه فقط از کربلاهاي ايران، بلکه بايد از عرصه‌هاي مبارزه با رژيم غاصب صهيونيستي در لبنان و فلسطين شناخت.


تيمسار محمد‌ مجاهدي

صارم داراي شخصيتي بزرگ، آرام، متواضع، عالم، آگاه، فروتن و نوع‌دوست بود که همة اسراي ايراني او را دوست داشتند و احترام ويژه‌اي برايش قائل بودند. شهيدصارم ‌طهماسبي به معناي واقعي، يک انسان کامل و جامع بود که حتي عراقي‌هاي بعثي نيز به جايگاه ارزشي‌اش در فضاي اردوگاه‌ها پي برده بودند. چون در همه حال وي را شخصيتي مهم و به نوعي اثرگذار مي‌دانستند. بارها اتفاق مي‌افتاد که با وساطت حاج صارم‌، اسراي ايراني از مهلکه‌هاي سخت نجات مي‌يافتند. وي به کرار خود را به خطر مي‌انداخت و کتک‌کاري و شکنجه‌هاي زيادي را متحمل مي‌شد تا ديگر اسرا سالم بمانند، ايشان با وجود مدارج رفيع و بالاي مادي و معنوي، خلوص عمل و عزت‌نفس در وجودش موج مي‌زد.


پرويز حيات‌رمضان

در ابتداي ورود صارم‌ طهماسبي به اردوگاه، عراقي‌ها با تدابير شديد امنيتي و مراقبتي وي را به عنوان سرباز ويژة امام‌خميني(ره)معرفي کردند. آن‌ها با انواع شکنجه‌هاي شديد بدني، از قبيل شلاق با کابل برق، سوزاندن بدن با قاشق داغ و لگد و ناسزا، او را از ساير اسرا جدا کرده و در سلول انفرادي زنداني کردند. صارم طهماسبي روزها و شب‌هاي زيادي زير شکنجه‌هاي کشنده توسط افسران اطلاعاتي عراقي مورد بازجوي‌هاي تخصصي و امنيتي قرار داشت و با تحمل زجر و زحمت و آزارهاي بي‌سابقه، خم به ابرو نياورد. صارم در اسارت علي‌رغم همه شکنجه‌هاي طاقت‌فرسا وکتک‌هاي وحشيانه مأموران عراقي، شب ‌و روز غرق در اقامة نماز، دعا، قرائت قرآن و ذکر آيات نوراني قرآن کريم بود.

سیاوش حاتمی

بعثی‌ها آن اسير شجاع را بر يک صندلي تمام فلزي محکم بستند، آن‌گاه يک علاء‌الدين روشن را زير اين صندلي گذاشتند تا داغ شود و پاهايش بسوزد تا به اين وسيله مجبور به لودادن اطلاعات و افشاي اسرار نظام جمهوري‌اسلامي شود، اما ايشان در برابر اين شکنجه سخت و سوزنده ايستادگي کرد و کلامي بر لب نياورد. تاول‌هاي ناشي از اين زخم سوزناک که به «شکنجة کبابي» معروف بود، ماه‌هاي متمادي در وجود اين آزادة عارف مشاهده مي‌شد.

***

با همة این اوصاف «صارم» پس از آزادی نیز به‌دلیل ارتباط یکی از اقوامش با رژیم بعث، در ایران نیز دچار بی‌مهری شد، اما نامة جانبدارانة سیدآزادگان مرحوم ابوترابی بار دیگر جایگاه برحق صارم را به مملکت اسلامی یادآوری کرد.[7]


شهادت

صارم‌طهماسبی در 15 آبان ماه 1394 در سن58 سالگی شهید شد و در زادگاهش آبدانان به خاک سپرده شد.


منابع:

آرشیو اسناد و اطلاعات مؤسسة پیام آزادگان/ دست‌نوشته‌های صارم طهماسبی

نورالهی، نورالدین (1395). صارم، تهران: پیام آزادگان[8]

فرزانه قلعه‌قوند


[1] «روز 22 مرداد 1357 رستوران خوانسالار تهران با مواد منفجره منهدم شد. روزنامه اطلاعات فرداي آن روز در خبري نوشت: «در انفجار رستوران سنتي خوانسالار تهران واقع در حوالي ميدان آرژانتين، يک تن کشته و 45 نفر زخمي شدند که حال پنج تن از آنان وخيم گزارش شده است. در اثر اين انفجار دست و پاي عده‌اي قطع شد و يک نفر شنوايي خود را از دست داد. به هنگام انفجار حدود 70نفر در رستوران بودند. ده تن از زخمي‌ها آمريکايي‌ بودند. انفجار توسط بمب بوسيله فرد ناشناسي رخ داد که بعداً در بيمارستان درگذشت. گفته مي‌شود که اين فرد همان حمل‌کننده کيف حاوي بمب بوده است. انفجار که به نظر مي‌رسد با مواد منفجره خانگي صورت گرفته، در ساعت 21 و 45 دقيقه رخ داد . رستوران خوانسالار محل تجمع نظاميان و مستشاران آمريکايي بود اما تا مدت‌ها بسياري نمي‌دانستندکه عمليات انفجار اين رستوران را گروهي چريکي به نام «صف» به رهبري محمد بروجردي هدايت کردند که هدف خود را مبارزه با آمريکايي‌ها قرار داده بودند. پس از انفجار رستوران خوانسالار، گروه صف اعلاميه‌هاي بسيار زيادي به دو زبان انگليسي و فارسي در سراسر کشور پخش و سياست‌هاي استعماري آمريکايي‌ها در قبال مردم ايران را به عنوان انگيزه اين اقدام اعلام کرد. عمليات انفجار رستوران خوانسالار بازتاب بسيار گسترده جهاني داشت و براي آمريکا، ضربه‌اي جبران‌ناپذير و باورنکردني به حساب مي‌آمد. پس از انفجار بسياري از آمريکايي‌ها کشور را به قصد وطن خود ترک کردند و تنها بخشي از نظامي‌ها و مستشاران آمريکايي در ايران باقي مانده بودند. گروه صف به رهبري شهيدمحمد بروجردي، يکي از مهم‌ترين گروه‌هاي چريکي اسلام‌گرا پيش از پيروزي انقلاب بود که تمرکز خود را بر عمليات عليه نظاميان آمريکايي مقيم تهران قرار داده بود. منبع: https://donya-e-eqtesad.com - برگرفته‌شده از: تاریخ ایرانی/ روزنامه اطلاعات، مرد‌‌اد‌‌ ۱۳۵۷/  ویژه‌نامه نوروزی روزنامه ایران، بهار ۱۳۹۰

[2] فرسان به معنی چابک‌سوار و شخص نیرومند است. این اصطلاح را بعداز جنگ تحمیلی به گروهی مزدور می‌گفتند که بین مردم به گوش‌بر معروف بودند. بیشترین حجم مأموریت این گروه، محدودة مکانی بین دهلران تا منطقة میمک به‌ویژه محدودة رودخانة میمه تا چنگوله و مهران در استان ایلام بود. در بعضی نقاط دیگر، چون سومار هم این گروه مشاهده می­شد. این گروه در روز مخفی می‌شدند و شب با کمین شبانه در مناطق مرزی و پشت جبهه، اقدام به متوقف­کردن خودروها می­کردند و سرنشینان خودروها را اسیر می‌کردند و یا به شهادت می‌رساندند؛]این گروه [برای اینکه سند و مدرکی برای انجام مأموریت خود نزد بعثی­ها ارائه دهند، گوش افراد را می­بریدند تا از بعثی­های عراقی جایزه دریافت کنند. افراد این گروه دارای توان فیزیکی بالا، تیرانداز و آشنا به منطقه بودند. گروه فرسان، دارای گردان­های بیست‌نفره‌ای بود که با قرارگاه مرکزی فرسان‌ها در خانقین عراق ارتباط داشت. رهبری و مسئولیت قرارگاه خانقین بر عهدة فردی به نام اسحاق بود. (وبلاگ شهید علی‌محمد فیض‌الهی)

[3]- از ياران نزديک شهيد صارم طهماسبي و آخرين شاهد به همراه آقاي اماميان و زنگنه در آخرين لحظات قبل از اسارت

[4]-حاج ولي‌الله ياري، همرزم و جانباز50 درصد

[5] فرمانده سابق سپاه ايلام


[6]-حاج غلام‌کاظمي فرمانده گردان ابوذر لشکر 11حضرت اميرالمؤمنين(ع)         


[7] برادر گرامي حاج‌آقاي سعیدی مسئول محترم سازمان حفاظت اطلاعات سپاه انقلاب‌اسلامي

سلام عليکم

سلامتي و عزت و موفقيت کامل شما خدمتگزاران صادق و مسئولان محترم و متعهد از درگاه ذات اقدس حق مسئلت دارم. همان‌گونه که مطلعيد برادر عزيز جانباز و پاسدار پرافتخار و آزاده متعهد سرافراز آقا صارم طهماسبي چند ماه قبل از مبادله کلي آزادگان همراه با معلولين به ايران بازگشتند، شنيدم ايشان با تمام وفاداري و رشادت و شهامت و اخلاص و ايمان بخاطر چند ماه زودتر بازگشتن به ايران زير سئوال رفته‌اند! جداً برايم شگفت‌انگيز بود و تاسف‌بار که بهترين عزيزان پاسداران ما به‌علت جانبازي و معلوليت همراه با معلولين برگردند، ولي در عين‌حال خداي نکرده مورد اتهام قرار گيرند، البته با وجود افرادي شايسته و متعهد همانند شما برادران عزيز مشکلي باقي نخواهد ماند، در عين حال لازم دانستم گزارشي مختصر درباره‌ي با صداقت و تعهد و ايمان و اخلاص و وفاداري آقا صارم تقديم دارم. برادرمان آقا صارم با لباس مقدس پاسداري و پس از مفتخرشدن به‌افتخار جانبازي به‌اسارت دشمن بعثي جنايتکار درآمد. در بازجوئي‌هاي اوليه شکنجه فراواني را با شهامت متحمل شد و بدون کمترين ضعف بر ريش فرماندهي عراقي خنديد وقتي‌که آن فرمانده پست سيگار برگ به او تعارف کرد به‌شرط آنکه به سوالاتش جواب بدهد، اين رزمنده دلاور دوباره بر عقل آن افسر فرمانده عراقي خنديد، او ديوانه‌وار سؤال کرد چرا مي‌خندي مگر ديوانه شدي؟ گفت نه، از اين مي‌خندم که شما ديديد زير شکنجه خيانت به ملتم نکردم مگر ممکن است براي سيگار برگ دست به‌چنين خيانتي بزنم؟ او را به اردوگاه موصل2 موصل (خبير) که همة برادرانمان در آن اردوگاه زير بازجویي شديد بودند فرستادند و چند مرتبه هم براي بازجویي بيشتر به بغداد فرستاده شد که در يکي از اين سفرها در بغداد با ايشان برخورد کردم. در همه شرايط نهايت تعهد و وفاداري را از خودشان نشان مي‌داد و در عبادت و اخلاص هميشه نمونه و سرآمد بود، با آنکه دشمن روي کلمة پاسدار و عبادت و نمازشب خواندن و روحيه بلند خدمتگزاران حساسيت زيادي نشان مي‌داد، برادرعزيزمان آقاصارم در همه اين امور ممتاز بود. عراقي‌ها وقتي ايشان را مي‌ديدند رنج مي‌بردند و خون‌دل ميخورد و هر ايراني آزاده متعهد به‌وجودش افتخار مي‌کرد و به‌خوبي‌ها و ايمان و اخلاصش حسرت مي‌برد. آنقدر دشمن روي ايشان حساس بود که چندين مرتبه ايشان را تبعيد کرد، و سه سال قبل از مبادلة دشمن از همه اردوگاهها 150 نفر را به‌عنوان حزب‌الله خرابکار به تکريت تبعيد کرد که وقتي که به آنجا فرستاده شديم دشمن مي‌خواست همه را بکشد؛ آقاصارم هم در بين ما باز چون گذشته به‌عنوان پاسدار و متعبد نماز شب‌خوان و خدمتگزار نستوه آنقدر وفاداري نشان داد که دشمن در يک برخورد با خشم وعصبانيت اظهار داشت شما‌ها مي‌خواهيد قهرمان‌پروري بکنيد من شما را از پاي درميارم. پس‌از مدتي حدود 25 نفري را تبعيد کردند ما و برادر‌مان آقاصارم و بنده را به کمپ17، در اردوگاه جديد کمپ6 رماديه همه جديد بودند قديمي‌‌‌ترين معلول آن جمع آقاصارم بود که به‌عنوان معلول به ايران فرستاده مي‌شود. به‌هرحال صارم طهماسبي از وفا دار‌‌‌ترين و عابدترين و مقاومت‌‌‌ترين برادران پاسدار جانباز آزاده سرافزار به‌حساب مي‌آمدند. موفقيت روزافزون شما را آرزومندم.

برادر شما سيد علي‌اکبر ابوترابي 2/12/1370


[8] این کتاب پس از صحت‌سنجی و تطبیق استنادی به چاپ رسیده است.

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ نورالهی، نورالدین (1395). صارم. تهران: پیام آزادگان
  2. آرشیو اسناد و اطلاعات مؤسسة پیام آزادگان/ دست‌نوشته‌های صارم طهماسبی