شصت و یک(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


== فراداده کتاب ==
== فراداده کتاب ==
{{Infobox|title=شصت و یک}}
{{Infobox|title=شصت و یک|image=[[پرونده:شصت ویک.jpg]]|caption=خاطرات خودنگاشت محمدحسین چینی‌پرداز، آزاده و جانباز دزفولی|header1=فراداده کتاب|label2=نویسنده|label3=ویراستار|label4=حروف‌چین و صفحه‌آرا|label5=لیتوگرافی، چاپ و صحافی|label6=نوبت و سال چاپ|label7=شمارگان|label8=قیمت پشت جلد|label9=تعداد صفحات|label10=شابک|label11=قطع کتاب|label12=نوع ماده|data2=محمدحسین چینی‌پرداز|data3=حنانه بابایی|data4=مریم مردانی|data5=چاپ بوستانی|data6=اول، 1394|data7=500 نسخه|data8=150000 ریال|data9=408|data11=رقعی|data10=978-600-822-004-6|data12=کتاب(خاطره)}}
'''نویسنده:''' محمدحسین چینی‌پرداز  
'''نویسنده:''' محمدحسین چینی‌پرداز  



نسخهٔ ‏۱۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۵

خاطرات خودنگاشت محمدحسین چینی‌پرداز، آزاده و جانباز دزفولی.

فراداده کتاب

شصت و یک
شصت ویک.jpg
خاطرات خودنگاشت محمدحسین چینی‌پرداز، آزاده و جانباز دزفولی
فراداده کتاب
نویسندهمحمدحسین چینی‌پرداز
ویراستارحنانه بابایی
حروف‌چین و صفحه‌آرامریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیچاپ بوستانی
نوبت و سال چاپاول، 1394
شمارگان500 نسخه
قیمت پشت جلد150000 ریال
تعداد صفحات408
شابک978-600-822-004-6
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: محمدحسین چینی‌پرداز

ویراستار: حنانه بابایی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی  

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: چاپ بوستانی

نوبت و سال چاپ: اول، 1394

شمارگان: 500 نسخه

قیمت پشت جلد: 150000 ریال

تعداد صفحات: 408

شابک: 6-004-822-600-978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

این کتاب خاطرات خودنگاشت محمدحسین چینی‌پرداز، آزاده و جانباز دزفولی را حکایت می‌کند. محمدحسین چینی‌پرداز در اول نوروز سال 61 به اسارت درآمد. این کتاب در شش فصل، از روزهای کودکی و شروع جنگ تا اسارت و آزادی به نگارش درآمده است. فصل ششم این نوشته صادقانه آلبوم خاطرات این آزاده است.

محمدحسین چینی‌پرداز، آزاده جانباز دزفولی، در 2 فروردین 1361 در عملیات فتح‌المبین به اسارت درآمد و سال‌های اسارت خود را در اردوگاه های الانبار (عنبر یا کمپ 8)، رمادی و موصل سپری کرد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

دوباره دستور داد: «بزنید» باز صدای کوبیدن ضربه را بر پشت خود احساس کردیم. صدایی مانند فرودآمدنِ چوب بر فرش‌هایی که آن روزها، مادر تلاش می‌کرد خاک آن را بریزد. هماهنگ با آن فریاد، اسرای ضعیفی که پس از سال‌ها اسارت و یک ماه روزه‌داری رمقی در جان نداشتند، از شدت ضربه‌ها بیهوش شدند. سرگرد دستور توقف داد، گفت: «شما باید اسامی مخربین و کسانی که به شما خط می‌دهند را بگویید وگرنه این وضعیت ادامه دارد.» سپس درها را قفل کردند و رفتند. با رفتن آنها هیچ‌کس اجازه نداشت سر بلند کند. زیرا دستور داده بود از حالا به بعد تا صدای سوت را نشنیده‌اید، سر جایتان به حالت سجده می‌مانید. سوزش و دردی که در پشتمان احساس می‌کردیم امان از ما بریده بود ... .[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،