علی فرعون، تکاور کرد(کتاب): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''کتاب علی فرعون، تکاور کُرد، را حسن نوری، آزاده و جانباز قمی، پیرامون خاطرات شهیدعلی نجفی در شش فصل به نگارش درآمده است.''' | |||
== | == فراداده کتاب == | ||
{{Infobox|title=علی فرعون، تکاور کرد}} | |||
'''نویسنده:''' حسن نوری | '''نویسنده:''' حسن نوری | ||
خط ۲۲: | خط ۲۳: | ||
'''قطع کتاب:''' رقعی | '''قطع کتاب:''' رقعی | ||
'''نوع | '''نوع ماده:''' کتاب(خاطره) | ||
== معرفی کتاب == | |||
کتاب علی فرعون، تکاور کُرد، را حسن نوری، آزاده و جانباز قمی، پیرامون خاطرات شهیدعلی نجفی در شش فصل به نگارش درآمده است. شهید نجفی آزاده کرمانشاهی در [[اردوگاه]] با نام علی فرعون به شهرت رسید و با این نام زندگی کرد. یازده سال زندگی در [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده جوانمرد خلاصه میشود در شاد کردن و خدمت به اسرا. مرحوم ابوترابی | کتاب علی فرعون، تکاور کُرد، را حسن نوری، آزاده و جانباز قمی، پیرامون خاطرات شهیدعلی نجفی در شش فصل به نگارش درآمده است. شهید نجفی آزاده کرمانشاهی در [[اردوگاه]] با نام علی فرعون به شهرت رسید و با این نام زندگی کرد. یازده سال زندگی در [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده جوانمرد خلاصه میشود در شاد کردن و خدمت به اسرا. مرحوم ابوترابی | ||
( | ([[سید علی اکبر ابوترابی فرد]])در مورد ایشان فرمودند: «خدا میداند مردی پیدا نمیشود که مردانگی، رشادت و حریت علی را داشته باشد ... . | ||
شهید نجفی تیرماه 1359؛ یعنی قبل از شروع رسمی [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]]، همراه با جمعی دیگر، در عین [[مقاومت]] جانانهای که داشتند به [[اسارت و اسیران|اسارت]] نیروهای دشمن بعثی درآمد. سال های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] سپری شد. | شهید نجفی تیرماه 1359؛ یعنی قبل از شروع رسمی [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]]، همراه با جمعی دیگر، در عین [[مقاومت]] جانانهای که داشتند به [[اسارت و اسیران|اسارت]] نیروهای دشمن بعثی درآمد. سال های [[اسارت و اسیران|اسارت]] این آزاده در [[اردوگاه موصل 1]] و [[اردوگاه موصل 2]] سپری شد. | ||
== گزیدهای از محتوای کتاب == | |||
قرآن به تعداد بچهها نبود برای قرآن سرگرفتن. برگزاری هر نوع مراسم مذهبی هم ممنوع بود. برای مشکل دوم راه حلی داشتیم که یکی از دوستان پشت پنجره میایستاد برای نگهبانیدادن اما برای مشکل اول که تعداد کمی قرآن در اختیار داشتیم، هیچ راه حلی نبود. شب قدر بود و قرآن گیر علی نجفی نیامده بود. همه در حالت معنوی بودند که علی نجفی سراغ یکی از حافظان قرآن رفت و دست و پایش را گرفت و گذاشت روی سرش و شروع کرد بک یا الله گفتن ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> . | |||
=== کتابشناسی == | == نیز نگاه کنید به == | ||
* [[اسارت و اسیران]] | |||
* [[اسرا]] | |||
== کتابشناسی == | |||
<references /> | |||
[[رده:اسارت و اسیران]] | |||
[[رده:اسرا]] | |||
[[رده:افراد (آزادهها)]] | |||
[[رده:کتاب]] |
نسخهٔ ۱۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۶
کتاب علی فرعون، تکاور کُرد، را حسن نوری، آزاده و جانباز قمی، پیرامون خاطرات شهیدعلی نجفی در شش فصل به نگارش درآمده است.
فراداده کتاب
نویسنده: حسن نوری
ویراستار: فرزانه قلعهقوند
حروفچین و صفحهآرا: مریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافی: سمینپرداز کامه
نوبت و سال چاپ: اول، 1395
شمارگان: 1000 نسخه
قیمت پشت جلد: 150000 ریال
تعداد صفحات: 180
شابک: 1-009-822-600-978
قطع کتاب: رقعی
نوع ماده: کتاب(خاطره)
معرفی کتاب
کتاب علی فرعون، تکاور کُرد، را حسن نوری، آزاده و جانباز قمی، پیرامون خاطرات شهیدعلی نجفی در شش فصل به نگارش درآمده است. شهید نجفی آزاده کرمانشاهی در اردوگاه با نام علی فرعون به شهرت رسید و با این نام زندگی کرد. یازده سال زندگی در اسارت این آزاده جوانمرد خلاصه میشود در شاد کردن و خدمت به اسرا. مرحوم ابوترابی
(سید علی اکبر ابوترابی فرد)در مورد ایشان فرمودند: «خدا میداند مردی پیدا نمیشود که مردانگی، رشادت و حریت علی را داشته باشد ... .
شهید نجفی تیرماه 1359؛ یعنی قبل از شروع رسمی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، همراه با جمعی دیگر، در عین مقاومت جانانهای که داشتند به اسارت نیروهای دشمن بعثی درآمد. سال های اسارت این آزاده در اردوگاه موصل 1 و اردوگاه موصل 2 سپری شد.
گزیدهای از محتوای کتاب
قرآن به تعداد بچهها نبود برای قرآن سرگرفتن. برگزاری هر نوع مراسم مذهبی هم ممنوع بود. برای مشکل دوم راه حلی داشتیم که یکی از دوستان پشت پنجره میایستاد برای نگهبانیدادن اما برای مشکل اول که تعداد کمی قرآن در اختیار داشتیم، هیچ راه حلی نبود. شب قدر بود و قرآن گیر علی نجفی نیامده بود. همه در حالت معنوی بودند که علی نجفی سراغ یکی از حافظان قرآن رفت و دست و پایش را گرفت و گذاشت روی سرش و شروع کرد بک یا الله گفتن ...[۱] .