خنده بر زنجیر(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۳: خط ۲۳:
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطرات طنز)  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطرات طنز)  


== '''معرفی کتاب''' ==
== معرفی کتاب ==
این کتاب گزیده‌ای از خاطرات آزادگان در طول دوران [[اسارت و اسیران|اسارت]] خویش در [[اردوگاه]] های عراق است. در این اثر برخی از خاطرات و حکایت‌هایی که آزادگان [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]] از دوران [[مقاومت]] خود در زندان‌های صدام بیان کرده‌اند و در حقیقت گویای سرزندگی و شادابی آنان در آن وضعیت دشوار است، گردآوری شده است.  
این کتاب گزیده‌ای از خاطرات آزادگان در طول دوران [[اسارت و اسیران|اسارت]] خویش در [[اردوگاه]] های عراق است. در این اثر برخی از خاطرات و حکایت‌هایی که آزادگان [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]] از دوران [[مقاومت]] خود در زندان‌های صدام بیان کرده‌اند و در حقیقت گویای سرزندگی و شادابی آنان در آن وضعیت دشوار است، گردآوری شده است.  


در این خاطرات قدرت ایمان، شناخت دقیق هدف و وفاداری آزادگان به آرمان‌ها و اهداف به چشم می‌خورد و نویسنده این نتیجه را از نقل خاطرات می‌گیرد که آنها اگرچه جسمشان در زنجیر بود، اما روحشان آزاد از هرگونه تعلقات دنیوی بود، از این رو آنان دارای نشاط روحی بودند.
در این خاطرات قدرت ایمان، شناخت دقیق هدف و وفاداری آزادگان به آرمان‌ها و اهداف به چشم می‌خورد و نویسنده این نتیجه را از نقل خاطرات می‌گیرد که آنها اگرچه جسمشان در زنجیر بود، اما روحشان آزاد از هرگونه تعلقات دنیوی بود، از این رو آنان دارای نشاط روحی بودند.


== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ==
== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
منصور نوجوان سیزده‌ساله‌ای بود که به موقع سر صف [[نماز]] جماعت حاضر می‌شد. یک روز دیر آمد. امام جماعت توی رکوع اول بود که منصور سر رسید. تا خواست بگوید یاالله امام جماعت از رکوع بلند شد  و او رکعت اول را از دست داد. توی رکعت دوم بودیم که صدایش را می‌شنیدیم: «عجب آدمیه! حالا اگر یک ثانیه صبر می‌کردی تا برسم، زمین به آسمون می‌رسید یا آسمون به زمین؟ آره جون خودتون، با این نمازتون برین بهشت. به همین خیال باشین. »
منصور نوجوان سیزده‌ساله‌ای بود که به موقع سر صف [[نماز]] جماعت حاضر می‌شد. یک روز دیر آمد. امام جماعت توی رکوع اول بود که منصور سر رسید. تا خواست بگوید یاالله امام جماعت از رکوع بلند شد  و او رکعت اول را از دست داد. توی رکعت دوم بودیم که صدایش را می‌شنیدیم: «عجب آدمیه! حالا اگر یک ثانیه صبر می‌کردی تا برسم، زمین به آسمون می‌رسید یا آسمون به زمین؟ آره جون خودتون، با این نمازتون برین بهشت. به همین خیال باشین. »


خط ۳۶: خط ۳۶:


* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسارت و اسیران]]
* [[اسرا]]
* [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]]
* [[جنگ تحمیلی عراق علیه ایران]]


خط ۴۱: خط ۴۲:
<references />
<references />
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اسارت و اسیران]]
[[رده:اسرا]]
[[رده:افراد (آزاده‌ها)]]
[[رده:جنگ تحميلي عراق عليه ايران]]
[[رده:جنگ تحميلي عراق عليه ايران]]
[[رده:کتاب]]
[[رده:کتاب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۵

گزیده‌ای از خاطرات آزادگان در طول دوران اسارت خویش در اردوگاه های عراق است.

فراداده کتاب

خنده بر زنجیر
خنده بر زنجیر1.jpg
گزیده‌ای از خاطرات آزادگان در طول دوران اسارت خویش در اردوگاه های عراق
فراداده کتاب
نویسندهبیژن کیانی
حروف‌چین و صفحه‌آرامریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیپرتو- باقری
نوبت و سال چاپاول، 1389
شمارگان3000
قیمت پشت جلد17000 ریال
تعداد صفحات77
شابک978-600-5013-44-3
قطع کتابپالتویی
نوع مادهکتاب(خاطرات طنز)

نویسنده: بیژن کیانی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: پرتو- باقری

نوبت و سال چاپ: اول، 1389

شمارگان: 3000

قیمت پشت جلد: 17000 ریال

تعداد صفحات: 77

شابک: 3-44-5013-600-978

قطع کتاب: پالتویی

نوع ماده: کتاب(خاطرات طنز)

معرفی کتاب

این کتاب گزیده‌ای از خاطرات آزادگان در طول دوران اسارت خویش در اردوگاه های عراق است. در این اثر برخی از خاطرات و حکایت‌هایی که آزادگان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران از دوران مقاومت خود در زندان‌های صدام بیان کرده‌اند و در حقیقت گویای سرزندگی و شادابی آنان در آن وضعیت دشوار است، گردآوری شده است.

در این خاطرات قدرت ایمان، شناخت دقیق هدف و وفاداری آزادگان به آرمان‌ها و اهداف به چشم می‌خورد و نویسنده این نتیجه را از نقل خاطرات می‌گیرد که آنها اگرچه جسمشان در زنجیر بود، اما روحشان آزاد از هرگونه تعلقات دنیوی بود، از این رو آنان دارای نشاط روحی بودند.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

منصور نوجوان سیزده‌ساله‌ای بود که به موقع سر صف نماز جماعت حاضر می‌شد. یک روز دیر آمد. امام جماعت توی رکوع اول بود که منصور سر رسید. تا خواست بگوید یاالله امام جماعت از رکوع بلند شد  و او رکعت اول را از دست داد. توی رکعت دوم بودیم که صدایش را می‌شنیدیم: «عجب آدمیه! حالا اگر یک ثانیه صبر می‌کردی تا برسم، زمین به آسمون می‌رسید یا آسمون به زمین؟ آره جون خودتون، با این نمازتون برین بهشت. به همین خیال باشین. »

تا امام جماعت سلام نماز را داد، همه شروع کردند به خندیدن ...[۱] .

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،