خرداد که می شود(کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی آزادگان
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۲۵: خط ۲۵:
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)  
'''نوع ماده:''' کتاب(خاطره)  


== '''معرفی کتاب''' ==
== معرفی کتاب ==
کتاب خرداد که می‌شود، لحظه‌های به‌جامانده‌ از اسرای عراقی در ایران است. طبیعی به نظر می‌رسد که به دلیل متجاوز بودن رژیم بعث و رفتار غیرانسانی و غیراسلامی با اسرای ایران در کشوری که ادعای مسلمانی را فریاد می‌زند، در [[اردوگاه]] های اسرای عراقی نیز ضرب و شتم و محرومیت از همه حقوق طبیعی انسانی وجود داشته باشد اما ناصر صارمی راوی و نویسنده  خوش قریحه این کتاب، که زندانبان این اسرا بود، با توجه به مستندات موجود، حکایت متفاوتی را روایت می‌کند.   
کتاب خرداد که می‌شود، لحظه‌های به‌جامانده‌ از اسرای عراقی در ایران است. طبیعی به نظر می‌رسد که به دلیل متجاوز بودن رژیم بعث و رفتار غیرانسانی و غیراسلامی با اسرای ایران در کشوری که ادعای مسلمانی را فریاد می‌زند، در [[اردوگاه]] های اسرای عراقی نیز ضرب و شتم و محرومیت از همه حقوق طبیعی انسانی وجود داشته باشد اما ناصر صارمی راوی و نویسنده  خوش قریحه این کتاب، که زندانبان این اسرا بود، با توجه به مستندات موجود، حکایت متفاوتی را روایت می‌کند.   


== '''گزیده‌ای از محتوای کتاب''' ==
== گزیده‌ای از محتوای کتاب ==
اینجا کمپ من نیست؛ من فقط در حال عبور از کنار سیم‌های خاردار این کمپ هستم؛ اما بدم نمی‌آید بدانم [[ارشد]] عراقی دارد برایشان از چه حرف می‌زند که این اندازه برآشفته می‌شوند و گاهی نظم مراسم صبحگاه را با خنده به هم می‌زنند. [[ارشد]] عراقی می‌گوید: «از فردا کلاس [[سوادآموزی]] تشکیل می‌شود. فرمانده [[اردوگاه]] فرموده‌اند که همه بی‌سوادها وقتی از اینجا آزاد می‌شوند، باید خواندن و نوشتن بلد باشند.» ته صف، عده زیادی نجوا می‌کنند و یا بدوبیراه می‌گویند: «تو که سواد داری، چه غلطی کردی؟ از ناهار و شام بگو.» [[ارشد]] عراقی می‌گوید: «انگشت برای نوشتن است، مثل چشم که برای خواندن است.» اسیر می‌گوید: «اشتباه می‌کنی. انگشت برای لقمه‌زدن وکارهای دیگر است.» دیگران می‌خندند. اسیر دیگری می‌گوید: «آهان یادم آمد. برای طهارت گرفتن هم هست.» همه می‌خندند ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> .
اینجا کمپ من نیست؛ من فقط در حال عبور از کنار سیم‌های خاردار این کمپ هستم؛ اما بدم نمی‌آید بدانم ارشد عراقی دارد برایشان از چه حرف می‌زند که این اندازه برآشفته می‌شوند و گاهی نظم مراسم صبحگاه را با خنده به هم می‌زنند. ارشد عراقی می‌گوید: «از فردا کلاس سوادآموزی تشکیل می‌شود. فرمانده [[اردوگاه]] فرموده‌اند که همه بی‌سوادها وقتی از اینجا آزاد می‌شوند، باید خواندن و نوشتن بلد باشند.» ته صف، عده زیادی نجوا می‌کنند و یا بدوبیراه می‌گویند: «تو که سواد داری، چه غلطی کردی؟ از ناهار و شام بگو.» ارشد عراقی می‌گوید: «انگشت برای نوشتن است، مثل چشم که برای خواندن است.» اسیر می‌گوید: «اشتباه می‌کنی. انگشت برای لقمه‌زدن وکارهای دیگر است.» دیگران می‌خندند. اسیر دیگری می‌گوید: «آهان یادم آمد. برای طهارت گرفتن هم هست.» همه می‌خندند ...<ref>قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتاب[[نامه]] آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،</ref> .


== نیز نگاه کنید به ==
== نیز نگاه کنید به ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۴۰

لحظه‌های به‌جامانده‌ از اسرای عراقی در ایران.

فراداده کتاب

خرداد که می شود
خرداد که می شود..jpg
لحظه‌های به‌جامانده‌ از اسرای عراقی در ایران
فراداده کتاب
نویسندهناصر صارمی
ویراستارفرزانه قلعه‌قوند
حروف‌چین و صفحه‌آرامریم مردانی
لیتوگرافی، چاپ و صحافیسلیمان‌زاده
نوبت و سال چاپاول، 1393
شمارگان1000
قیمت پشت جلد87000 ریال
تعداد صفحات232/ مصور
شابک978-600-5013-81-8
قطع کتابرقعی
نوع مادهکتاب(خاطره)

نویسنده: ناصر صارمی

ویراستار: فرزانه قلعه‌قوند

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: سلیمان‌زاده

نوبت و سال چاپ: اول، 1393

شمارگان: 1000

قیمت پشت جلد: 87000 ریال

تعداد صفحات: 232/ مصور

شابک: 8-81-5013-600-978

قطع کتاب: رقعی

نوع ماده: کتاب(خاطره)

معرفی کتاب

کتاب خرداد که می‌شود، لحظه‌های به‌جامانده‌ از اسرای عراقی در ایران است. طبیعی به نظر می‌رسد که به دلیل متجاوز بودن رژیم بعث و رفتار غیرانسانی و غیراسلامی با اسرای ایران در کشوری که ادعای مسلمانی را فریاد می‌زند، در اردوگاه های اسرای عراقی نیز ضرب و شتم و محرومیت از همه حقوق طبیعی انسانی وجود داشته باشد اما ناصر صارمی راوی و نویسنده  خوش قریحه این کتاب، که زندانبان این اسرا بود، با توجه به مستندات موجود، حکایت متفاوتی را روایت می‌کند.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

اینجا کمپ من نیست؛ من فقط در حال عبور از کنار سیم‌های خاردار این کمپ هستم؛ اما بدم نمی‌آید بدانم ارشد عراقی دارد برایشان از چه حرف می‌زند که این اندازه برآشفته می‌شوند و گاهی نظم مراسم صبحگاه را با خنده به هم می‌زنند. ارشد عراقی می‌گوید: «از فردا کلاس سوادآموزی تشکیل می‌شود. فرمانده اردوگاه فرموده‌اند که همه بی‌سوادها وقتی از اینجا آزاد می‌شوند، باید خواندن و نوشتن بلد باشند.» ته صف، عده زیادی نجوا می‌کنند و یا بدوبیراه می‌گویند: «تو که سواد داری، چه غلطی کردی؟ از ناهار و شام بگو.» ارشد عراقی می‌گوید: «انگشت برای نوشتن است، مثل چشم که برای خواندن است.» اسیر می‌گوید: «اشتباه می‌کنی. انگشت برای لقمه‌زدن وکارهای دیگر است.» دیگران می‌خندند. اسیر دیگری می‌گوید: «آهان یادم آمد. برای طهارت گرفتن هم هست.» همه می‌خندند ...[۱] .

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،