تاثیر عبادت های اسرا بر سربازان عراقی

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۴ توسط M-samiei (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اسرا در دوران اسارت در سخت‌ترین شرایط شکنجه‌های جسمی و روحی قرار داشتند. در بالاترین سطح نیازمندی و ناچاری، تنها امید و سلاح آنها در مقابل دشمن، دعا و رازونیاز و توسل به اهل بیت علیهم‌السلام بود. بدون تردید،در فراسوی تلاش‌های مردمی و ازجان‌گذشتگی رزمندگان و مقاومت و اسارت و مجاهدت در شرایطی بسیار سخت و طاقت‌فرسا از ناحیۀ ملتی که تازه انقلاب کرده و با دنیای استکبار در ستیز است، عوامل دیگری هم دست‌اندرکار بود که پیروزی رزمندگان اسلام و پایداری و صبر و تحمل اسرا را در اسارت رقم زد و آن دعا و توسل، و عنایات معصومین علیهم‌السلام بوده است و برای همین باید از آن به‌عنوان معجزۀ تاریخ معاصر یاد کرد.

تأثیر عبادت‌های اسرا بر روحیه سربازان عراقی

خضوع و خشوع اسیران در حال نماز و رازونیاز سوزناک آنها دل هر بیننده و شنونده‌ای را به درد می‌آورد و تحت‌تأثیر عمیق قرار می‌داد. مسئولان رسیدگی‌کننده به امور اسرا، افراد مذهبی را به داخل اردوگاه نمی‌آوردند و هر وقت هم متوجه می‌شدند که سربازی یا درجه‌داری، تحت‌تأثیر اسرای ایرانی واقع شده است، او را از اردوگاه بیرون می‌بردند یا مستقیماً به جبهه و خط مقدم اعزامش می‌کردند.

معمولاً افراد اردوگاه از بعثی‌ها و خانواده كشته‌شدگان یا معلولان جنگی بودند تا از ایرانی‌ها نفرت داشته باشند و از آوردن سربازان و درجه‌داران واقع‌گرا و حقیقت‌بین به داخل اردوگاه خودداری می‌کردند. نگهبانان و سربازان عراقی از انجام فرایض دینی و به جای آوردن نماز در اردوگاه می‌ترسیدند، فرمانده و مسئول توجیه سیاسی هم از افراد مذهبی خوششان نمی‌آمد.روزی از یک سرباز عراقی پرسیدم چرا شما نماز نمی‌خوانید؟ گفت: در پادگان خواندن نماز برایم مشکل‌ساز است. ولی وقتی به مرخصی می‌روم، قضای نماز دو ماه را در منزل به جا می‌آورم.[۱]

یکی از همین دعاخوان‌ها می‌گفت: روزی داشتم در وسط باغچه دعا می‌خواندم و حاج‌آقا سید علی اکبر ابوترابی فرد( هم به پهنای صورت اشک می‌ریخت، یک‌دفعه سرباز عراقی به نام صالح بالای سرمان آمد. سید سر خود را بلند کرد و وقتی او صورت اشک‌آلود سید را دید، به عربی گفت: نشست خوبی دارید. سید به او نگاه کرد و گفت بیا بنشین و با ما گریه کن. سرباز چیزی نگفت و رفت. با اینکه صالح سرباز مرموزی بود و همیشه دنبال بهانه می‌گشت تا برای افسر عراقی خودشیرینی کند، ولی حال سید او را منقلب کرده بود[۲].

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. محمدی، عبدالله (1385). عطش و معرفت. اردبیل: باغ اندیشه،ص.139.
  2. علیدوست قزوینی، علی (1385). ابر فیاض. قم: عرش اندیشه،ص.65.

زهرا یزدی نژاد