اردوگاه تکریت 17
این اردوگاه در روزهای ابتدایی تیر 1368 راهاندازی شد. «بعثیها در پی وقوع یک درگیری بین اسرای اردوگاه ۶ رمادی با منافقين، حدود ۴۰۰ اسیر اردوگاه را به اینجا آوردند؛ سپس به مدت ده روز، اسرای مذهبی و فعال اردوگاههای دیگر رمادی و موصل نیز به این اردوگاه منتقل شدند. حدود 1500 اسیر ثبتنامشدة صلیب سرخ را برای شکنجه و تبعید در این اردوگاه جمعآوری کردند که از دیدگاه بعثیها مخربین، ابومشاکل و دجال محسوب میشدند. (سایت جامع آزادگان، 1392) «این اردوگاه از دو قسمت (قاطع) 1 و 2 تشکیل شده بود. هر قسمت، سه ساختمان و هر ساختمان دو آسایشگاه داشت که بهصوت شمالی-جنوبی ساخته شده بودند. این اردوگاه، جز آشپزخانه هیچ امکانات دیگری نداشت.» (مصاحبه با علی سیفاللهی، 21/4/1396 و مصاحبه با حسین فتحی، 25/4/1396) ابتدا همة اسرا در قسمت 1 مستقر شدند. وجود 200 نفر در هر آسایشگاه، که بیش از ظرفیت آن بود، مشکلاتی را برای اسرا ایجاد کرد. ازجمله اینکه هر شب تعدادی از آنها بر اثر شدت گرما از هوش میرفتند. در این میان، یک نفر بر اثر تشنگی و فشارهای واردشده به شهادت رسید که اين اسير شناخته نشد. روزهای اول، ساعات آزادباش حدود 4 ساعت بود که بهمرور زمان افزایش پیدا کرد و در دو نوبت بین ساعات 8 تا 12 ظهر و 15 تا 18 عصر بود. این اردوگاه، برخلاف دیگر اردوگاهها فضای زیادی داشت و اسرا میتوانستند در تمام قسمتهای اردوگاه تردد کنند. هر آسایشگاه ده پنجره داشت که پنج عدد آن به محوطة روبهروی آسایشگاه باز میشد و بقیه، که بهسمت پشت آسایشگاه قرار داشت، مسدود شده بود. آسایشگاهها هواکش نداشتند. تنها دریچة کوچکی در ابعاد 70×70 سانتیمتر بالای در ورودی آسایشگاه قرار گرفته بود. دو ماه طول کشید تا عراقیها به این نتیجه برسند که نیمی از اسرا را به قسمت 2 انتقال دهند. این دو قسمت در فاصلة یک کیلومتری از همدیگر قرار داشتند. دو سه ماه اول، اسرا با همان لباسهایی سر کردند که در زمان اسارت تنشان بود. پس از آن به هر فرد یک زیرپیراهن و شورت دادند. عراقیها به اسرا سخت میگرفتند و آنها را مورد شکنجه قرار میدادند. یکی از شکنجههایشان این بود که اسرا را تا گردن داخل خاک رملی فرو میکردند.
امكانات اردوگاه
در ماههای آخر، حضور اسرا در اردوگاه 17، بهعلت کاهش شدید مواد غذایی، عراقیها به اسرا اجازه دادند از محوطة کوچکی که مقابل هر آسایشگاه بود، جهت باغچه و سبزیکاری استفاده کنند؛ بهاینترتیب غذای اسرا را سبزی یا گاهی میوههای کال و نارس این باغچهها تأمين میکرد.
کمبود آب هم از مشکلات دائمی بود؛ زیرا داخل اردوگاه آب آشامیدنی و لولهکشی وجود نداشت. آب بهوسیلة تانکر از رودخانة فرات آورده میشد و مناسب خوردن نبود. طی بازدیدهای کمیتة صلیب سرخ، اسرا از این موضوع گلایه کردند و بعد از مدتی تعدادی قرص کلر، برای گندزدایی آب در اختیار اسرا قرار دادند.
وقایع مهم
1. وجود حیوانات در اردوگاه. عراقیها دست به حرکت عجیبی ميزدند، تعدادی مرغ و خروس به اردوگاه آوردند و چند نفر از اسرا را مسئول نگهداري از آنها قرار دادند. وجود پرندهها برای اسرا، که جز سیمخادار و محوطة خاکی اردوگاه چیز دیگری ندیده بودند، لذتبخش بود.
2. برگزاری مسابقة فوتبال بین نگهبانان عراقی و اسرا. توپی به اسرا داده شده بود که در ساعات آزادباش فوتبال بازی کنند. دو مرتبه درجهدار عامر، فرماندة اردوگاه، اسرا را مجبور کرد که با نگهبانان عراقی بازی کنند. مسابقهها در دو وقت 20 دقیقهای انجام شد. ابتدا نگهبانان داخل اردوگاه مسابقه دادند که به نفع اسرا تمام شد و سپس از نگهبانان عراقی خارج از اردوگاه چند نفری را آوردند نتیجة مسابقة دوم نیز به سود اسرا بود.
3. نقشة انجام یک شورش بزرگ در قاطع 1. اسرا، که از وضعیت موجود خسته شده بودند، تصمیم گرفتند شورش کنند، اما جاسوسها این موضوع را لو دادند و درست در روز شورش، عراقیها اسرا را در آسایشگاهها حبس کردند و برای خواباندن قائله، حاجآقا ابوترابیفرد را به این اردوگاه آوردند.
4. حضور حجتالاسلام ابوترابیفرد در قاطع 2. با ورود حاجآقا به اردوگاه 17، فضاي اردوگاه کمکم رو به آرامش رفت. حاجآقا با مسئولان اردوگاه صحبت کرد تا بچهها را کتک نزنند و محدوديتها را کمتر کنند؛ طوریکه يک حوضچه به عمق، طول و عرض دو متر برای آبتني اسرا ساختند. هر صبح بچهها را در محوطة اردوگاه به خط ميکرد و دستهجمعي ميدويدند. ایشان اجازه داشت هرازگاهی به آسایشگاهها یا قاطع دیگر سر بزند و شبی را در کنار اسرای آن قاطع بگذراند. در ماههای آخر، دو نفر از جاسوسان و دستنشاندههای منافقین را به اردوگاه 17 آوردند و در آسایشگاه 6 مستقر کردند.
5. شهادت محمود امجدیان به دست یکی از منافقین. «یکی از دو اسیری که از اردوگاه منافقین به آنجا آمده بودند، کُرد بود و قصد پناهندگی داشت. محمود امجدیان با او جدل میکند که تو خائن به مملکت هستی. بعدازظهر یکی از روزهای تیر 1369 وقتی سوت آزادباش را زدند، محمود امجدیان، جلوی در آسایشگاه قدم میزد. آن اسیر منافق، سوزن جوالدوز را، که از سیمخاردار تهیه شده و برای دوختن گیوه بهکار میرفت، از
پشت در قلب محمود فرو کرد و او نقش زمین شد. تا دوستانش او را به درمانگاه برسانند، کمتر از هفت هشت دقیقه جان به جانآفرین تسلیم کرد. اسرا حمله کردند که آن فرد منافق را بگيرند و به سزای عملش برسانند. درهمینحین سربازان عراقی او را گرفته و به سلول انفرادی بردند. این فرد، که درخواست پناهندگی داشت، زمان آزادی اسرا دیگر به ایران بازنگشت.» (همان)
سرانجام اردوگاه
اسرای اردوگاه ۱۷ تکریت در تاریخهای سوم و چهارم شهریور 1369 به ایران بازگشتند. البته عراقیها بهمنظور گرفتن امتیازاتی از ایران، نه نفر از اسرا ازجمله حاجآقا ابوترابی را نگه داشتند که این افراد، به همراه تعداد دیگری از اسرای شاخص اردوگاههای دیگر، حدود ده روز بعد آزاد شدند و به وطن برگشتند.
کتابشناسی
خاجی، علی (1391). شرح قفص، اردوگاههای اسیران. تهران: پیام آزادگان.
داعی، علی (1387). نقض حقوق اسیران جنگی ایرانی و مسئولیت بینالمللی دولت عراق. تهران: پیام آزادگان.
رحمانیان، عبدالمجید (1391). منشور پاکی و خدمتگزاری. تهران: پیام آزادگان.
عاکف، سعید (1393). نسیم تقدیر، چ 12. مشهد: ملک اعظم.
عبداللهی، سرفراز (1384). قنوت در قفس. قم: نسیم حیات.
یاحسینی، سیدقاسم (1387). مهمان فشنگهای جنگی، خاطرات اسیر آزادشدة ایرانی مجید بنشاخته. چ 2. تهران: سوره مهر.
http://dehnamaki.com
مریمسادات ذکریايی