خشونت در اسارت
مقدمه
مفاهیم
خشونت واژه ای است که «مفهومی گسترده دارد و به سختی میتوان آن را صرفاً در یک بُعد تعریف کرد. برای نمونه، اگر تنها مفهوم فیزیکی یا طبیعی خشونت را در نظر داشته باشیم، آن را میتوانیم نوعی قدرت یا زور تعریف کنیم که با تحمیل خود به سایر پدیدهها اعم از پدیدههای انسانی یا غیرانسانی حدود قدرت آن پدیدهها را مشخص میکند.»[۱]
در معنای خشونت و تعریف آن بین صاحبنظران توافقی وجود ندارد، لذا در ارائه تعریفی از این مقوله، مشکلی اساسی وجود دارد. «با این همه میتوان گفت در این تعریف، اجماعی نسبی وجود دارد که برحسب آن خشونت اینگونه تعریف میشود: «هرگونه تهاجم فیزیکی علیه هستی انسان که با انگیزه آسیب، رنج و یا لطمه زدن همراه باشد».در این تعریف تأکید صرف بر تهاجم فیزیکی میشود، درحالیکه ممکن است برخورد و تهاجم کلامی باشد و چهبسا در برخورد کلامی وجه خشونت قویتر و مؤثرتر از تهاجم فیزیکی تلقی گردد، مگر اینکه در تعریف مورد بحث، اصطلاح فیزیکی به معنای عام به کار برده شود که در این صورت دو مشکل جدی پیدا میکند: اولاً تهاجم در محاورات بهطور الزامی متضمن خشونت کلامی نیست؛ ثانیاً در برخورد کلامی آنچه خشونتزاست، الفاظ، اصوات یا امواج صوتی نیست، بلکه مفاد کلمات است که مخاطب را آزردهخاطر میسازد.»(هزواهای،1383: 1).
پس خشونت را ميتوان به مثابه تجلي افراطي و شديد خشم و عصبانيت بهصورت احساسي و يا کلامی در نظر گرفت.(زارع،1388: 84 )اين رفتار ميتواند شامل تحقير، اهانت، دشنام و توهين، يا تلاش براي آسيب فيزيكي باشد. در هر مورد، هدف از رفتار آسيب رساندن به ديگران، يعني تحميل درد و رنج فيزيكي يا روحي-رواني است. خشونت و پرخاشگري با توجه به تعاريفي كه مورد اشاره قرار گرفت در سطح فردي و جمعي متجلي ميگردد، اما ميتوان آن را فرآوردهاي اجتماعي تلقي كرد كه با الهام از عوامل مختلف اجتماعي در عرصههاي گوناگون كنش اجتماعي جلوهگر ميگردد(محسني،1383: 178)
باید گفت از مفهوم خشونت«تاکنون دستهبندیهای گوناگونی عرضه شده است که از آن جمله میتوان به دستهبندی گالتونگ مبنی بر خشونت هدفمند و بیهدف، خشونت آشکار و پنهان، خشونت فردی و ساختاری، خشونت فیزیکی و روانی، خشونت معطوف به قربانی و خشونت بدون قربانی اشاره کرد.»(حیدری چروده،1389: 60-61) در تقسیمبندی انواع خشونت نیز با تکیه بر منابع معتبر میتوان قائل به یک جمعبندی در این خصوص بود و به صورت کلی این موارد را ذکر نمود:خشونتهای مجاز و غیرمجاز؛ خشونتهای فیزیکی و غیرفیزیکی و خشونتهای فردی و اجتماعی. که در ذیل به تعریفی مختصر از هریک پرداختهایم:
خشونتهای فیزیکی و غیرفیزیکی: خشونتهای فیزیکی به آن دسته از اعمالی گفته میشود که به صورت عینی و محسوس در عالم خارج تحقق پیدا میکند؛مانند: قتل، حبس، ضرب و جرح.خشونتهای غیرفیزیکی عبارت است از اقداماتی که بهطور کلی محسوس و ملموس نیستند، مانند:بیاعتنایی، نگاه تحقیرآمیز، برخورد تبعیضآمیز؛ یا درجه محسوس بودن آنها نسبت به دسته اول بسیار اندک است و امر محسوس خود ابزاری بیش نیست، مانند ناسزاگویی و سخنان تحقیرآمیز. البته باید توجه داشت که دامنه خشونتهای غیرفیزیکی بسی گسترده است، مثل سلب انواع آزادیهای مشروط، تحمیل حاکمیت و ایجاد محیطی بسته که از رشد و بالندگی آدمیان ممانعت به عمل میآورد.(هزواهای، همان:2)
خشونتهای فردی و اجتماعی: در خشونتهای فردی قربانیان خشونت،افراد میباشند، اما در خشونتهای اجتماعی، قربانی این اقدام جوامع خواهند بود. این خشونتها ممکن است منشاء داخلی یا خارجی داشته باشند. خشونتهای اجتماعی داخلی، مانند سرقتهای مسلحانه، قتلهای زنجیرهای، تظاهرات خیابانی، نفی آزادی، سلب اختیار از مردم در تعیین مدیریت جامعه یا نظارت بر حاکمان میباشند و خشونتهای اجتماعی خارجی، مانند استعمار، جنگ وتحمیل سیستم تکمحصولی بهمنظور فشار بر ملتها برای تأمین منافع قدرتمندان، اشاعۀ اندیشههای شکآلود و مفاسد اخلاقی که استعمار فرهنگی نام گرفته، تحقیر و توهین به مقدسات و مبانی اعتقادی جامعه و تحقیر و نژادپرستانه جوامع میباشد.(همان)
البته باید اذعان نمود خشونت واقعیت انکارناپذیر تمام جوامع در طول دورههای مختلف تاریخی آنهاست و با اینکه هیچگاه از بین نرفته، اما همیشه کوشش شده است محدودیتهایی در اعمال آن صورت گیرد. در همین مورد وجود همیشگی آن،«گروهی از نظریهپردازان خشونت را ذاتی امر سیاسی میدانند. گوهر سیاست از این منظر، مقوله قدرت است و امر مبتنی بر قدرت، نمیتواند فارغ از پدیدار خشونت جاری باشد.گروه دیگر نظریات، خشونت را مستقل از امر سیاسی میداند.»(اردکانی و اللهدادی،1397: 115)
درمیان پژوهشگران ایرانی نیز سعید پیوندی از کسانی است که به ملازمت قدرت و خشونت اذعان دارد و بر همین اساس بر چندگانگی خشونت در تاریخ معاصر ایران با ذکر چند نمونه اشاره کرده که از جمله مهمترین منابع آنها را حاکمیت سیاسی و فعالیتهای نظامی خارجی بیان کرده است.(پیوندی،1384: 1061-1063).فکوهی نیز تقریباً چنین دیدگاهی دارد.(فکوهی،همان: 9)
در مورد انواع خشونتهای سیاسی نیز به مانند تعریف خود واژه خشونت و موردهای گوناگون آن، تنوع دستهبندی را شاهدیم. بهعنوان مثال«تد رابرتگر» آشوب، توطئه و جنگ درونکشوری را از مصادیق بارز خشونت سیاسی ذکر کرده و جنگ را خشونت سیاسی بسیار سازمانیافته بازتعریف کرده است(رابرتگر،1388: 42)
برهمین اساس:«جنگ را از نظر گستردگی و شدت خشونت بهکارگرفتهشده و همچنین میزان تخریب و تلفات ناشی از آن باید حادترین شکل خشونت سیاسی از بالا به حساب آورد.مفهوم جنگ را میتوان«رودررویی سازمانیافته میان دو یا چند دولت مستقل بر سر اختلافها واهداف رسمی و از پیش اعلامشده» تعریف کرد.
دلیل اصلی جنگ را باید در نابرابری میان دو یا چند دولت دانست. این نابرابری میتواند دو شکل اساسی داشته باشد، نخست نابرابری اقتصادی یا رشد اقتصادی نابرابر میان دولتهای همسایه که خود میتواند حاصل شرایط طبیعی یعنی نابرابری منابع و یا شرایط غیرطبیعی، نظیر سیاست غلط اقتصادی، تأثیر بازار جهانی و غیره باشد. این امر سبب میشود جنگ با انگیزه گرفتن غنیمت و غارت آغاز شود. نمونۀ چنین جنگهایی در تاریخ فراوان بوده و آخرین مورد آن جنگ عراق با ایران(1980تا1988)و جنگ عراق با کویت ومتحدینش در آغاز دهه 90م بود. دومین دلیل در نابرابری سیاسی یعنی وجود نظامهای سیاسی متناقض و متضاد در کشورهای همجوار یا نزدیک به هم است.(فکوهی،همان: 208-209)
براساس تعاریف ذکرشده در مورد مفاهیم مرتبط با خشونت و انواع آن، میتوان خشونت سیاسی درگونۀ جنگ خارجی را مفهوم مورد نظر این پژوهش برای کاربست در تحلیل خاطرات اسرای جنگ تحمیلی دانست. تحلیلی که در ادامۀ پژوهش با شرح تاریخی چگونگی آغازجنگ و بروز این خشونت و بازتاب ویژۀ آن بر روی اسرا با تکیه برخاطرات آنها مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
- ↑ فکوهی، ناصر(1378)،خشونت سیاسی؛ نظریات، مباحث، اشکال و راهکارها، تهران، نشر قطره