بوی پیراهن یوسف

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۴۱ توسط M-jafari (بحث | مشارکت‌ها)
فیلم بوی پیرهن یوسف

مقدمه

فيلم سينمايي بوی پیراهن یوسف در 1374 به نويسندگي و كارگرداني ابراهيم حاتمي‌كيا با موضوع آزادي اسيران ايراني ساخته شده است. مضمون فيلم، انتظار اميدباورانة پدري براي بازگشت فرزند رزمنده‌اش است.فيلم‌نامة بوی پیراهن یوسف در 1380 در قالب كتاب توسط انتشارات كاووش به چاپ رسيده است.

شرح فیلمنامه

دایی غفور پدرِ اين رزمنده و رانندة تاکسی فرودگاه است؛ همة اسناد و مدارک دلالت بر اين دارند كه پسر دايي غفور، یوسف، در جنگ تحميلي عراق عليه ايران به شهادت رسيده است، اما او بر اين باور است که پسرش زنده است. دايي غفور نه تنها حرف دامادش اصغر را، که همرزم یوسف بوده، نمي‌پذيرد، بلكه به پلاک یوسف، كه از شکم یک کوسه بيرون آمده است، نيز باور ندارد. او اميدوارنه منتظر است تا پسرش بازگردد.

    در اين روزها، شهر حال‌وهواي خاصي دارد؛ در هر كوي و برزن، آزاده‌اي بر دوش مردم به خانه برمي‌گردد. دایی غفور در فرودگاه، با مسافري آشنا می‌شود که از اروپا به ایران آمده است؛ شیرین در پيِ یافتن نشاني از برادرش خسرو است که به جنگ رفته و خبري از او ندارد. دايي غفور تمام تلاشش را به‌كار مي‌گيرد تا به شيرين كمك كند. شيرين آن شب، نمي‌تواند به خانة پدري‌اش برود؛ بنابراين دايي غفور او را به خانه، نزد دخترش مي‌برد و همين آشنايي دوستي صميمانه‌اي ميان شيرين و دخترِ دايي غفور را در پي دارد. دخترِ دايي غفورماجراي شهادت يوسف و عدم پذيرش پدرش را براي شيرين تعريف مي‌كند و فيلمي نيز از يوسف به او نشان مي‌دهد.

    تا اينكه اسيري آزاده، كه در عراق هم‌بندِ خسرو بوده، با شیرین تماس می‌گیرد و می‌‌گويد اطلاعاتی از خسرو دارد. شیرین به همراه دایی غفور به دیدن اين آزاده می‌روند و خبر سلامتي و آزادي قريب‌الوقوع خسرو را دريافت مي‌كنند. اما اين، حقيقت ماجرا نيست؛ چرا كه آزاده، دایی غفور را به كناري مي‌كشد و با عذر اينكه نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید، پرده از سرنوشت خسرو برمي‌دارد:

    «اسير: من تا اينجا هر چي از دكتر گفتم، دروغ نبود.

    دايي غفور: خوب؛ خدارو شكر.

    اسير: ولي يه چيزي را جرأت نكردم بگم، اونم...

دايي سكوت كرده است. ناگهان با حالتي به كوچه نگاه مي‌كند. شيرين سر كوچه رسيده است.

    اسير: يه روز تو اردوگاه شورش شد. همين اواخر، سر فوت امام. بچه‌ها ريختند سر ضابط‌ها. يه افسر بعثي كه بي‌احترامي كرده بود، خيلي كتك خورد. ديگه از حال رفت. اونا دكتر مسعود رو براي پانسمانش بردن، ولي مثل اينكه افسر تموم مي‌كنه. اونا يخة دكتر رو مي‌گيرن كه تو عمداً كشتي.

    دايي: خوب!

    اسير: دكتر رو بردن.

    دايي: خوب!

    اسير: ديگه هيچي.

دايي نگاه مي‌كند.

    اسير: من جرأت نكردم به خواهرش بگم.

    دايي: چي رو بگي؟

    اسير: اعدام دكتر رو.

    دايي: مگه اعدامش كردن؟

    اسير: اين‌طور ميگن.

    دايي: ميگن؟! شما خودت ديدي؟

    اسير: نه قرار همين بود. بردنش.

دايي لحني عصبي گرفته است. اسير متوجه شده است.

    دايي: كسي اعدامشو ديده؟

    اسير: نه!

    دايي: جَوون ببخش. چطور دلتون مياد چيزي را كه هيچ‌كس نديده و فقط شنيده براش حكم بدين؟ اين‌قدر زود تصميم نگيريد؛ زندگي اين‌قدر هم ساده نيست.» [۱]

    اصغر، داماد دایی غفور که براي معالجة مجروحيتش در جنگ به آلمان رفته، سفرش را ناتمام مي‌گذارد و به ايران برمي‌گردد؛ او هم مانند دایی غفور تا حدودي به اين باور رسيده است كه یوسف زنده است؛ بنابراين به مرز قصر شیرین، محل ورود آزادگان، می‌رود.

    شیرین، كه در تدارک برپايي مراسم استقبال از خسرو است، از حقیقت ماجرا آگاه می‌شود و به دایی غفور معترض می‌شود که می‌خواسته او را هم مانند خودش، اسیرِ توهمِ بازگشت عزیزش کند و بدين‌ترتيب قصد بازگشت مي‌كند. شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر می‌دهد که اطلاعاتی از خسرو به‌دست آمده و او به‌زودی به ایران بازمی‌گردد. دایی غفور به همراه شیرین، شبانه به‌سمت قصر شیرین حرکت می‌کنند. صبح روز بعد، درحالي‌که شیرین در میان آزادگان به دنبال خسرو می‌گردد، ناباورانه یوسف را می‌بیند و مژدة بازگشت پسر دایی غفور را به او می‌دهد.

    شرح حال کارگردان فیلم

نويسندگي و كارگرداني بوي پيراهن يوسف را ابراهيم حاتمي‌كيا، برعهده داشته است. او متولد 1340 در تهران و فارغ‌التحصيل فيلم‌نامه‌نويسي از دانشكدة سينما و تئاتر دانشگاه هنر است. حاتمي‌كيا فعاليت هنري خود را با ساخت فيلم‌هاي مستند و كوتاه دربارة دفاع مقدس آغاز مي‌كند. ديده‌بان، مهاجر، آژانس شيشه‌اي، از كرخه تا راين، به نام پدر، به رنگ ارغوان، دعوت، گزارش يك جشن، چ و باديگارد از ديگر آثار اين كارگردان است. بسياري از فيلم‌هاي حاتمي‌كيا موفق به کسب جایزه از جشنواره فيلم فجر شده است.

    بازیگران فیلم

در اين فيلمِ 96 دقيقه‌اي، علي نصيريان در نقش دايي غفور، نيكي كريمي در نقش شيرين، جعفر دهقان در نقش اصغر، شيرين بينا در نقش دخترِ دايي غفور، قاسم زارع در نقش اسير آزاده ايفاي نقش مي‌كنند. مجيد انتظامي با ساخت موسيقي متن اين فيلم، اثري ماندگار خلق مي‌كند. علي نصيريان، به‌سبب بازي در اين فيلم، بازيگر برگزيدة ششمين دوره جشنواره فيلم دفاع مقدس مي‌شود.

«بوی پیراهن یوسف دربارة انتظار و منتظران است. منتظرانی که برخی عاقل‌اند و برخی عاشق، برخی باور دارند و برخی تردید و برخی صبورند و برخی ناپایدار. اما نتیجه به‌هر‌حال فرقی نمی‌کند. معجزة ایمان، عاقلان و عاشقان را یکسان به وصل می‌رساند (امتیاز فیلم در این تلقی است.)» [۲].

كتابشناسي

  1. حاتمي‌كيا، ابراهيم (1380). بوي پيراهن يوسف. تهران: فرهنگ كاوش، ص.45-46.
  2. جعفري‌نژاد، شهرام (1374). ماهنامه سينمايي فيلم، ش. 191.

مسعود اميرخاني