شجاعت و ایثارگری در آینه ابوترابی
دوازده فروردین، صدوپنجاه نفر از اسرای عملیات فتحالمبین و پنجاه نفر از اسرای اردوگاه الانبار را در اردوگاه موصل دو اسكان داده بودند.
ابوترابی نگاهی به چهار قلعهی بلند دیدهبانی در چهار سمت اردوگاه و ردیف بلند سیم خاردارها انداخت. فضای اردوگاه بیروح بود و ابوترابی به محض ورود متوجه شرایط بحرانی آنجا شد. با ورود اسرای جدید به محوطه، فرمانده اردوگاه دستور داد آنها را با عبور از تونل وحشت به آسایشگاه منتقل کنند. سربازها در دو ردیف مقابل هم کوچه باز کردند تا اسرا وارد شوند. شدت ضربات شلاق در حین عبور از تونل بیش از حد وحشتناک بود و تعدادی از اسرا بیهوش روی زمین افتادند. ازهر با نگاهی تمسخرآمیز و بدون مقدمه به اسرا گفت:
«اگر میخواهید از این تونل جان سالم بهدر ببرید، فقط یك راه دارید؛ اهانت به رهبرتان.»
همه در سكوتی مرگبار فرو رفتند. ازهر میدانست آنها به این خواستهی او عمل نمیکنند و بهانهی خوبی برای ایجاد رعب و وحشت در بینشان خواهد داشت. چرخی در بین اسرا زد و به چهرهی تكتكشان نگاه كرد. ضربات شلاق سنگین بود و سه نفر در ابتدای تونل مرگ افتادند زمین. ابوترابی از جمله اسرایی بود که از اردوگاه الانبار به آنجا منتقل شده بود. افسرنگهبان به سفارش فرمانده اردوگاه او را زیر نظر گرفته بود. او به اسرا تأکید میکرد دستهای خود را روی چشم بگیرند تا در اثر ضربات کابلها صدمه نبینند. در كنارش جوانی فریاد میزد:
«مواظب چشمتان باشید. اینها بهعمد به سرمان كابل میزنند.»
افسر میدید كه ابتدا ابوترابی و بعد بقیه همین كار را كردند. دو نفر دیگر روی زمین افتادند و سربازها با نوك پوتین ضربات سنگینی به شكم آندو وارد كردند. ابوترابی كمك كرد تا بلند شدند. طوری جلوشان حركت كرد كه بیشترین ضربات كابل به او وارد میشد. آنها آخرین نفراتی بودند كه از تونل خارج شدند. سرگرد ازهر غضبناك به سمت ابوترابی رفت و با پوتین به سینهاش کوبید. بخشی از پوست سینهی سید پاره شد و لباسش خونی شد. ازهر با مشاهدهی خون جاری شده روی زمین نگاه به چهرهاش انداخت؛ سید لبخند میزد. ابوترابی به زبان عربی به او گفت:
«نگران نباشید، من خوشزخم هستم.»[۱]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ محمودزاده، نصرتالله(1403). خاکی آسمانی، تهران: پیام آزادگان،
فرزانه قلعه قوند