زمان ایستاده بود

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۳:۰۳ توسط M-samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «بندانگشتی|کتاب زمان ایستاده بود: خاطره لحظه اسارت آزادگان === فراداده کتاب === '''نویسنده:''' فرزانه قلعه‌قوند '''ویراستار:''' طاهره کیانی '''صفحه‌آرا:''' افسانه گودرزی '''لیتوگرافی، چاپ و صحافی:''' ایرانا '''نوبت و سال چاپ:...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کتاب زمان ایستاده بود: خاطره لحظه اسارت آزادگان

فراداده کتاب

نویسنده: فرزانه قلعه‌قوند

ویراستار: طاهره کیانی

صفحه‌آرا: افسانه گودرزی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: ایرانا

نوبت و سال چاپ: اول، 1398

شمارگان: 1000

قیمت پشت جلد: 380000 ریال

تعداد صفحات: 312

شابک: 7- 36- 822۰- -600- 978

قطع کتاب: رقعی

نوع کتاب: خاطره

معرفی کتاب

کتاب زمان ایستاده بود، به‌طور اختصاصی و برای اولین بار، به موضوع لحظة اسارت آزادگان می‌پردازد؛ از این منظر می‌توان آن را کتاب کم‌نظیری در عرصة دفاع‌مقدس نامید. زمان ایستاده بود که به اهتمام فرزانه قلعه‌قوند به‌نگارش درآمده است نشان‌دهندة بخش کوچکی از دردناک‌ترین تجربه‌های جنگی است. تلخ‌ترین لحظة زندگی غیورمردانی که در نابرابری اوضاع به اسارت درآمدند، ولی آزاده شدند. آنچه در این کتاب قابل تأمل است:

* در انتخاب مطالب از خاطرات61 اسیر جنگی شامل: مرزنشين، بسيجي، ارتشي، سپاهي، معلم، روحاني، هنرمند، امدادگر و ... در عملیات مختلف استفاده شده است.

* گویش‌های محلی اغلب اقوام در این کتاب به‌چشم می‌خورد.

گزیده‌ای از محتوای کتاب

صداي پايشان ديگر خيلي نزديک شده بود؛ با خود گفتم اِي‌ي‌ي‌ي‌ي ... روزگار! سرنوشت، عباس روزخوشِ که نه تِفنگي بي و نه فشنگي بي، تو قفسة کمد مچاله کرده بي. اگه تِفنگمُ فشنگم بي، به شما نشون ميدا، که يه من ماست، چقد کره دارَ. نِمونِم، ئي کوفياي اَخدابي‌خبر چه بر سر ئي پيرمردِ مچاله بيارن.

اِي‌ي‌ي‌ي‌ي ... روزگار! سرنوشت عباس روزخوش رو بدون تفنگ و فشنگ داخل قفسة کمد مچاله کرده. اگه تفنگ و فشنگ داشتم، به شما نشون مي‌دادم يه من ماست چقدر كره داره. حالا معلوم نيست اين ازخدابي‌خبرا چه بر سر من پيرمرد مچاله بيارن. (به گويش بهبهاني)

از بخت بدم خنده‌ام گرفته بود. يکي از عراقي‌ها که از غول بغداد هم نخراشيده‌تر بود، عربده‌کشان خيز برداشت و با تنهاش محکم کوبيد به در کمد. صداي شکستنِ قفل و چوب‌هاي پوسيدة کمد بلند شد. به در کمد لگد مي‌زدند و فرياد مي‌کشيدند: «بيا بيرون!» در کمد شکسته شد و افتاد زمين ... .

کتابشناسی

قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،