تبسم اشک ها(کتاب)

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۱ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۱۵ توسط M-samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «بندانگشتی|کتاب تبسم اشک ها: بيان خاطراتي از آزادگان ايراني اسير در اردوگاه‌هاي عراق است '''بيان خاطراتی از آزادگان ايرانی اسير در اردوگاه‌های عراق''' === فراداده کتاب === '''نويسنده:''' عبدالمجيد اکبرنيا '''ويراستار:''' علي ز...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کتاب تبسم اشک ها: بيان خاطراتي از آزادگان ايراني اسير در اردوگاه‌هاي عراق است

بيان خاطراتی از آزادگان ايرانی اسير در اردوگاه‌های عراق

فراداده کتاب

نويسنده: عبدالمجيد اکبرنيا

ويراستار: علي زندي

حروف‌چين و صفحه‌آرا: مريم مرداني

ليتوگرافي، ‌چاپ و صحافي: پرتو- باقري

نوبت و سال چاپ: اول، 1389

شمارگان: 2000

قيمت پشت جلد: 45000 ريال

تعداد صفحات: 262/ مصور

شابک: 1-51-5013-600-978

قطع کتاب: رقعي

نوع کتاب: خاطره

معرفي کتاب، معرفي راوي و نويسنده

تبسم اشک‌ها بيان خاطراتي از آزادگان ايراني اسير در اردوگاه‌هاي عراق است. خاطراتي از نحوة اسارت و اوضاع اسراي ايراني در اردوگاه‌هاي رژيم بعث عراق و سختي‌ها و شکنجه‌هاي جسمي و روحي آنان در اين اردوگاه‌ها که نشان‌دهندة وجود روح مقاومت و اخلاص در اين آزادگان دارد. نگارنده به نقل از آزادگان، بدون بزرگ‌نمايي وقايع آنها را به نگارش درآورده و توضيح داده است که چرا صدام و رژيم‌هاي حامي او علي‌رغم فشار زيادي که به ايران آوردند نتوانستند در روحية مقاوم مردم به‌ويژه آزادگان خلل ايجاد کرده و آنها را نسبت به نظام جمهوري اسلامي ايران بدبين و مأيوس کنند.

عبدالمجيد اکيرنيا جانباز و آزادة دزفولي سال 1361 در عمليات والفجر مقدماتي..به اسارت درآمد. سال‌هاي اسارت اين آزاده در اردوگاه‌هاي رمادي1و 2(کمپ 6 و 7)، موصل1 و 2 سپري شد.

گزيده‌اي از محتواي کتاب

ناگهان يادم آمد که نماز عشا را نخوانده‌ام. مشغول خواندن تعقيبات نماز مغرب بودم که براي بازجويي مرا بردند به مقر. براي وضوگرفتن و يا تيمم‌کردن امکاني وجود نداشت. اما نماز وظيفه و تکليفي بود که در هيچ وضعيتي از انسان ساقط نمي‌شد. ابتدا مدتي سرپا ايستادم تا تعادل ايستادنم بر روي دو پا برقرار شود الله‌اکبر ... و حمد و سوره را خواندم. به رکوع رفتم و برخاستم. لحظة سختي بود. اکنون مي‌بايست به سجده مي‌رفتم. فکر اينجايش را نکرده بودم که براي سجده‌رفتن بايستي کف هر دو دستم را بر روي زمين قرار دهم، اما من که دست‌هايم از پشت کمر به شکلي بسيار تنگ و فشرده به همديگر قفل شده بود و در حالت عادي هم نمي‌توانستم تعادل خود را حفظ کنم، چند لحظه همين‌طور مردد سرپا ماندم ...[۱] .

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،