بازگشت آزادگان به وطن

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۴۳ توسط A-hamidian (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «روز بازگشت اسيران ايراني در اردوگاه‌هاي رژيم بعث عراق به ميهن. بیست‌وشش مرداد‌ماه 1369، روزی به‌یادماندنی در تقویم ملی ايرانيان است. این روز تاریخی و باشکوه، یادآور بازگشت اولین گروه از آزادگان به وطن است. آزادگان با مقاومت حماسی خود در زندا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

روز بازگشت اسيران ايراني در اردوگاه‌هاي رژيم بعث عراق به ميهن.

بیست‌وشش مرداد‌ماه 1369، روزی به‌یادماندنی در تقویم ملی ايرانيان است. این روز تاریخی و باشکوه، یادآور بازگشت اولین گروه از آزادگان به وطن است. آزادگان با مقاومت حماسی خود در زندان‌های رژیم صدام، به تعبیر مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، «آبروی ملت ایران را حفظ کردند» و با سرافرازی به کشور بازگشتند. آنان با دست‌هایی خالی و دل‌هایی سرشار از ایمان و اراده‌هایی استوار در برابر دشمن ایستادند و ارتش بعثي را از دستیابی به اهدافش در شکستن ارادة اسيران، در پاسداری از اصول و ارزش‌های انقلاب اسلامی ناکام کردند.

    جنگ هشت‌ساله که به پایان رسید، به‌نظر می‌رسید که موانع تبادل اسيران جنگي برطرف شده است، ولی بهانه‌جویی‌های رژیم صدام و کارشکنی سردمداران این رژیم ضدبشری، در مسير رسيدن به توافق نهايي صلح موجب شد مدت اسارت آزادگان دو سال دیگر به درازا بکشد و آنان صبورانه در انتظار آزادی به سر ببرند. روزها سپری می‌شد و بهانه‌جویی‌های رژیم صدام ادامه داشت. در شرایطی که هیچ‌ نشانه‌ای از آزادی به چشم نمی‌خورد، صدام دست به ماجراجویی تازه‌ای در منطقة خلیج فارس زد و در حمله‌ای برق‌آسا، کشور کویت را به اشغال خود درآورد. این حادثه کورسوهای امید به بازگشت را در میان آزادگان از میان برد و شرایط را پیچیده‌تر و مبهم‌تر از گذشته کرد. اشغال کشور کویت، در صدر اخبار جهان قرار گرفت و موضوع اجرای قطعنامه 598 و بند سوم این قطعنامه را، که ناظر بر آزاد کردن اسرای دو کشور ایران و عراق بود، در هاله‌ای از ابهام فرو برد. به‌همین‌علت اغلب اسيران ايراني در تحلیل‌های خود به این نتیجه رسیدند که اسارت آنان طولانی‌تر خواهد شد و تا فروکش‌کردن فتنة جدید صدام باید خود را برای تحمل شرایط دشوار زندگی در اسارت آماده کنند. اما برخلاف تصور آنها، همین حادثه سبب شد تا رژیم صدام، به‌خاطر آنكه مي‌خواست نيروهاي خود را از مرزهاي شرقي عراق به جنوب منتقل كند، به خواستة مسئولان جمهوری اسلامی براي تبادل اسرا تن دهد و با پذیرش دوبارة معاهدة 1975 الجزایر، زمینه برای رهایی آنان فراهم شود.


اعلان غیرمنتظرة خبر آزادی

بعدازظهر 24 مرداد 1369 درحالی‌که آزادگان یک روز عادی را سپری می‌کردند، گویندة تلویزیون عراق اعلام کرد که به‌زودی خبر مهمی پخش خواهد شد و از بینندگان خواست برای شنیدن این خبر مهم، منتظر بمانند. به دنبال‌ آن تلویزیون عراق شروع به پخش سرودهای مهیج زمان جنگ کرد و اعلان خبر را به تأخير انداخت. گوینده‌ پس از پخش سرود، دوباره بر صفحة تلویزیون ظاهر شد و همان جمله را تکرار کرد. تمام آزادگان اردوگاه موصل 1 از محوطة اردوگاه به اتاق‌های خود رفتند و منتظر شنیدن خبر مهم شدند! سرانجام گویندة تلویزیون ظاهر شد و آخرین نامة صدام به حجة‌الاسلام‌والمسلمين علي‌اكبر هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت ایران، را قرائت کرد. او در این نامه شرایط ایران را پذیرفت و اعلام کرد‌ «... با این تصمیم ما دیگر همه‌چیز روشن شده و بدین‌ترتیب همة آنچه را که می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید، تحقق می‌یابد و دیگر اقدامی جز مبادلة اسناد باقی نمی‌ماند.» در ادامه نیز به‌عنوان حسن نیت تأكيد کرد که عراق آمادگی دارد تا کار مبادلة اسرای دو کشور را آغاز کند و اولین گروه هزار نفری اسرای ایرانی را آزاد نماید.

    پخش این خبر موجی از شادی را در میان آزادگان ایجاد کرد. آزادگان اردوگاه موصل 1 همدیگر را در آغوش می‌کشیدند و به یکدیگر تبریک می‌گفتند. همه به محوطة اردوگاه بازگشتند و از یکدیگر نشانی و شمارة تلفن می‌گرفتند. وقت آزاد‌باش به‌طور معمول، رأس ساعت 30/16 به اتمام می‌رسید و آزادگان به اتاق‌های خود می‌رفتند و تا ساعت 8 صبح روز بعد درها قفل می‌شد، ولی آن روز تا غروب در محوطة اردوگاه باقی ‌ماندند و خبری از نواختن سوت آمار و داخل‌باش نشد. عراقی‌ها اجازه دادند ساعات بیشتری در محوطه باقی‌ بمانند.     حادثة اشغال کویت برای آزادگان مصداق اين آیة قرآن کریم بود «عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم... شاید از چیزی اکراه داشته باشید، درحالی‌که همان‌چیز برای شما نیک است.» تصور اغلب اسيران از حملة عراق به کویت و اشغال آن کشور، بد و آن را موجب ادامة اسارت می‌دانستند، ولی همین‌ حادثة به‌ظاهر بد، زمینه‌ساز پذیرش شرایط ایران و آزادی آنان از قید اسارت شد.


بیم و امید

رژیم صدام در اذهان اسرا رژیمی عهد‌شکن تلقی می‌شد. تجربة طولانی زندگی در اسارت، این باور را ایجاد و تقویت کرده بود. به‌رغم روشن شدن افق رهایی، اندکی تردید در ذهن اسرا وجود داشت. آنان احتمال می‌دادند با وجود اعلان رسمی موافقت صدام با آزادی اسرا، ممکن است این تصمیم به‌سرعت عوض شود و شرایط به حالت اولیه برگردد. آن شب تا صبح روز بعد، این تردید در میان آزادگان وجود داشت و آنان، رهایی خود را قطعی نمی‌دیدند.

    روز 25 مرداد، افق آزادی روشن‌تر شد. صبح اين روز عراقی‌ها اعلام کردند اسرا براساس شمارة کارت اسارت آزاد خواهند شد. اکثر قدیمی‌ترین آزادگان در اردوگاه‌های موصل به‌خصوص موصل 1 در شمال عراق به سر می‌بردند.


اردوگاه موصل 1، مبدأ تبادل

اولین گروه هزار نفری از اردوگاه موصل 1 انتخاب شدند. عراقی‌ها آنها را از بقیه جدا و هفت‌صد نفر باقی‌مانده را به طبقة بالای اردوگاه منتقل کردند. صبح روز بیست‌وپنجم، اعضای کمیتة صليب سرخ به اردوگاه آمدند و اسامی آنان را یادداشت کردند. از هرکس این پرسش را می‌کردند که آیا مایل است به ایران بازگردد یا می‌خواهد به کشورهای خارجی پناهنده شود؟ هیچ‌کس درخواست پناهندگی نکرد. بعدازظهر همان روز، کاروان هزارنفری آمادة حرکت شد. اتوبوس‌ها را در ورودی اردوگاه مستقر کرده بودند. آزادگان برای نخستین‌‌بار بدون چشم‌بند و دست‌بند به بیرون از اردوگاه برده می‌شدند و می‌توانستند اردوگاه را از بیرون مشاهده کنند؛ همین‌طور وسعت آسمان و دشت وسیع پیرامون اردوگاه را. ظاهر اردوگاه از بیرون بسیار زمخت و خشن به‌نظر می‌آمد. کاروان آزادگان به‌سمت ایستگاه قطار شهر موصل و از آنجا به‌سمت بغداد و سپس به‌سوی مرز خسروی به حرکت درآمد.

    کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان موصل 1 و 2 بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به  مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. آب به‌سختی یافت می‌شد. در چهرة برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده می‌شد. نماز را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات به‌کندی سپری می‌شدند. فکر بازگشت به اردوگاه همه را آزار می‌داد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد.

    آزادگان را نفربه‌نفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش می‌کردند نمی‌توانستند اوضاع را کنترل کنند. بچه‌ها از نقطة صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوس‌های ایرانی نشستند. اتوبوس‌ها که به حرکت در‌آمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس می‌کردند که واقعاً آزاد شده‌‌اند. در طول جاده‌های شهرهای مرزی مردم به‌صورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنه‌های شورانگیزی به چشم می‌خورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلام‌آباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی به‌عمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «الله‌اکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاق‌های تعیین‌شده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین‌ شام پس از آزادی، اکثر بشقاب‌ها نیمه‌پر برگردانده شدند. برای دست‌اندرکاران پذیرایی تعجب‌آور بود که آزادگان غذای کمی خورده‌اند. علت این بود که در طول اسارت معده‌ها کم‌حجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب‌ تا نیمه در محوطة پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره می‌شدند و از تماشای آن لذت می‌بردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب می‌کردند، آنها فکر می‌کردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیده‌اند. یکی از خبرنگاران پرسید: «مگر در آسمان چه دیده‌اند که این‌گونه خیره شده‌اند» آزاده‌ای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شده‌اند.»


روز بیست‌وهفتم

کار ثبت‌نام آزادگان به تفکیک استان و شهرستان و نیز بررسی وضعیت سلامت آنان توسط گروه‌های مخصوص آغاز شد. از همه آزمایش خون به‌عمل آمد. پس از گرفتن عکس پرسنلی، کارت آزادگی صادر شد. به هرکس یک دست لباس نظامی و یک دست کت و شلوار و یک قطعه سکة بهار آزادی و یک فقره چک بیست‌هزار تومانی تحویل داده شد. خبرنگاران به گرفتن مصاحبه و تهیۀ گزارش خبری مشغول بودند. گروه‌هایی از نیروهای وزارت اطلاعات، پرسشنامه‌هایی را آوردند و از آزادگان اطلاعات اردوگاه را می‌خواستند. شب آخر قرنطینه بسیاری از آزادگان تا صبح بیدار ماندند و در محوطة پادگان قدم ‌زدند. پس از صرف صبحانه، آزادگان هر استان به فرودگاه کرمانشاه انتقال داده شدند. در عین شادی ناشی از آزادی، لحظه‌های خداحافظی دردناک بود. کسانی که سال‌های طولانی دوران مقاومت را مانند یک خانواده با یکدیگر سپری کرده بودند و ازنظر روحی و عاطفی به هم وابسته بودند، اینک باید در مسیر سرنوشت از یکدیگر جدا شوند. هواپیماهای حامل آزادگان به‌ترتیب، در مسیر استان‌های مختلف به پرواز درآمدند.


شهریورماه

در طول شهریور‌ماه‌، کار مبادلة آزادگان ادامه یافت و در هر نوبت، هزار نفر به کشور بازگشتند. ترتیب مبادله با کمی اختلاف یکسان بود؛ انتقال به بغداد و از آنجا به مرز خسروی و پادگان «الله‌اکبر» در کرمانشاه. سید آزادگان مرحوم حجت‌الاسلام حاج‌ سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد و همراهانش آخرین گروهی بودند که در مبادلة بزرگ وارد کشور شدند. یکی دو گروه از آزادگان که به حبس‌های طولانی محکوم شده بودند و در خارج از اردوگاه‌ها به سر می‌بردند، در پاییز آن سال آزاد شدند.

    سرتیب خلبان حسین لشکری و عبدالحسين دبات در 1377 به وطن بازگشتند. امیر لشکری و دبات ازنظر سابقه‌ از قدیمی‌ترین آزادگان ایرانی محسوب می‌شود.

    در مجموع تعداد 42 هزار آزادۀ ایرانی در 1369 آزاد شدند و به وطن بازگشتند.


این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعه‌ای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان موجود می‌باشد.

بیژن کیانی شاهوندی


بعقوبه، اردوگاه 18

يكي از اردوگاه‌هاي نگه‌داري اسراي ايراني در عراق.

اردوگاه 18 بعقوبه یکی از اردوگاه‌های اسرای مفقودین ایرانی بود که در 1367 در یکی از استان‌های شرقی عراق، به نام دیالي به مرکزیت شهر بعقوبه و در پادگاني نظامی به نام العباس تأسيس شد. این اردوگاه در 59 کیلومتری بغداد واقع شده بود و حدوداً 17 هزار کیلومتر مساحت داشت و اطرافش را سیم‌خاردار کشیده بودند. (خاجی، 1391: 263) اردوگاه بعقوبه ازلحاظ آب‌وهوایی در منطقه گرم و خشک قرار داشت که تابستان‌های آن به‌شدت گرم و زمستان‌هایش سرد و استخوان‌سوز بود.


وضعيت ظاهری

اين اردوگاه، از سه قسمت اصلی، ملحق، قلعه تشکیل شده بود که بين آنها سیم‌خاردار قرار داشت و اسرا نمی‌توانستند در بین این سه قسمت تردد داشته باشند. دورتادور اردوگاه، به‌وسیله یک‌سری دیوار بتونی و پس از آن، مجموعه‌ای از سیم‌خاردار حلقوی احاطه شده بود. فاصلة آنها با دیوار حدود 8 متر و عرض تقریبی سیم‌خاردار حدود 6 متر بود. (همان: 364) در این اردوگاه پنج آسایشگاه وجود داشت که سه تا از آنها بزرگ و دو تای دیگر کوچک بود. آسایشگاه‌های بزرگ، تعداد 1100 نفر اسیر و آسایشگاه‌های کوچک حدود 500 الی 600 نفر را در خود جای می‌داد. (مصاحبه با بهمن ستاری، 19/11/1395)

قسمت اصلی: در ابتدای ورود اسرای ایرانی به این اردوگاه، آنها را در صحن آسایشگاه جا دادند‌. آسایشگاه‌ها دارای ابعاد تقریبی 100 ×30 ×10 متر بودند. دو آسایشگاه دیگر در نزدیکی این محل قرار داشت که پس از گذشت چند ماه و بازسازی آنها‌، تعدادی از اسرا به این مکان جدید منتقل شدند و از ازدحام آسایشگاه‌ها کاسته شد. این دو آسایشگاه جدید از قبلی‌ها کوچک‌تر بودند. (آشوریان، 1373: 12-16) این آسایشگاه محل نگه‌داري تانک و زره‌‌‌پوش بود و در نتیجه، امکانات لازم را برای نگه‌داري اسرا نداشت و همة اسرا پابرهنه بودند و حتی دمپایی در اختیارشان قرار نداده بودند. هر آسایشگاه دارای دو درِ بزرگ گاراژمانند بود؛ به‌گونه‌ای‌که وسایل نقلیة سنگین همچون تریلر یا تانک به‌راحتی می‌توانستند از آنها عبور کنند. این درها کشویی و فلزی و در عرض آسایشگاه قرار گرفته بود. سقف آسایشگاه شیروانی و با پلیت‌های شبیه کرکره‌های قدیمی پوشیده شده بود. (خاجی، همان: 365)

ملحق: این قسمت از سه بند تشکیل شده و در هر بند نیز سه آسایشگاه (جمعاً 9 آسایشگاه) داشت. ساختمان ملحق نوساز و نسبت به قسمت‌های دیگر تمیز و مرتب بود. ساختمان این قسمت بتني و نمای بیرونی آن با آجر پوشیده شده بود‌. مجموع افرادی که در این قسمت به‌سر می‌بردند، نزدیک 600 اسیر بودند؛ همچنین در مقابل تمام آسایشگاه‌ها یک سایه‌بان وجود داشت (همان: 267)

قلعه: قسمت سوم‌، قلعه نام داشت. قلعه ساختمانی آجری با دیوارهای بلند بود که حدود 4 متر ارتفاع قطور داشت. طول این ساختمان حدود 75 مترمربع و عرض آن نیز 4 متر مربع بود. این قسمت دارای 24 اتاق در ابعاد گوناگون بود که دایره‌وار دور هم قرار گرفته بودند و محوطة وسط این اتاق‌ها، حیاط اردوگاه قرار داشت؛ بنابراين افراد تنها می‌توانستند آسمان را ببینند. اتاق‌ها حدود 10 سانت بالاتر از سطح زمین قرار گرفته بود. در مقابل اتاق‌ها ایوانی یک متری نیز قرار داشت. (همان: 268؛ نجفی، 1388: 247) زمینی هم در فضای بین آسایشگاه‌ها وجود داشت که اسرا از آن به‌جاي زمین فوتبال استفاده می‌کردند. این قسمت از اردوگاه، که کمترین جمعیت را در خود جاي داده بود، شرایط بسیار دشواری داشت و برخلاف دو قسمت دیگر، محل تنبیه و آزار و اذیت اسرا بود. در این اردوگاه به‌طور متوسط 300-400 نفر اسیر زندگی می‌کردند.


امكانات اردوگاه

آسایشگاه اصلی براي تهویه پنجره، پنکة سقفی و هواکش نداشت. دیوارها هم فلزی بود؛ بنابراین اسرا جهت تهویه آسایشگاه‌های اصلی درهای بزرگ ورودی را باز می‌گذاشتند (ستاری، همان) اما هر آسایشگاه ملحق، دارای 5 و 6 پنجره بود که در یک طرف و رو به محوطه اردوگاه قرار داشت. (خاجی، همان: 365)

    ازآنجاکه این اردوگاه نظامی بود، کف‌سازی آن از بتن بود و اسرا برای مفروش کردن آن از پتوهایي که در اختیارشان گذاشته بودند، استفاده می‌کردند. (همان)

    آشپزخانه در سمت چپ آسایشگاه 5 واقع شده بود و غذای همة قسمت‌های اردوگاه در آن به‌وسيلة اسرای ایرانی تهیه می‌شد. آشپزخانه نیز به‌صورت آسایشگاه‌های ازپیش‌ساخته، فاقد پنجره و دارای سه در سقفی، مانند سقف آسایشگاه‌ها و شیب‌دار بوده است. (همان:266)

    در ابتدای ورود اسرا، سرویس بهداشتی در آسایشگاه وجود نداشت؛ بنابراين اسرا به‌اجبار از قسمتی در آسایشگاه به‌عنوان دستشویی استفاده می‌کردند‌. البته هر آسایشگاهی 5-6 توالت جداگانه در خارج از محیط آسایشگاه ‌داشت. نبود آب در دستشویی امری عادی بود و بعضی از دستشویی‌ها‌ حتی در نداشتند و از پتو به‌جای در ‌استفاده ‌می‌شد. (مصاحبه با ستاری، همان) در مقابل جاده‌ای که آسایشگاه‌های 1، 2، 3 را از 4 و 5 جدا کرد بود، توالت‌های آسایشگاه 1 و 2 واقع شده بود. فاصله آسایشگاه‌های 1، 2، 3 از یکدیگر تقریباً 20 متر و فاصلة آسایشگاه‌های 4 و 5 حدود 50 متر بود. البته براي هر بند ملحق نیز توالت جداگانه‌ای وجود داشت. دیواره اینها سیمانی و به رنگ سفید و از سایر توالت‌هایی که در آسایشگاه‌های قبلی وجود داشت، سالم‌تر بود. (رحمانیان، 1388: 210) همچنین در قسمت قلعه نیز توالت‌های جداگانه ساخته شده بود که در قسمت جنوبی قلعه و کنار اتاق‌ها قرار داشت. (مصاحبه با ستاری، همان)

    هر آسایشگاهی برای خود سه چهار حمام داشت که در ابعاد يك در يك متر بود. حمام در ضلع جنوبی کنار آسایشگاه واقع شده بود و دوش نداشت. آب گرم هم در اختیار اسرا نبود. استحمام به‌صورت نوبتی انجام می‌شد و برای اين كار، سطلی را جلوی نور خورشید می‌گذاشتند تا گرم ‌شود. (همان)

    وضعیت بهداشتی در اردوگاه‌ مفقودین بسیار بد بود. شپش در کل اردوگاه شیوع پیدا کرده بود. کمبود امکانات بهداشتی باعث شیوع بیماری گال، اسهال خونی و سل شده بود که به‌صورت جدی مداوا نمی‌شدند. البته اتاقکی به نام بهداری در محوطة اردوگاه بعد از اتاق دژبانی و مابین ملحق و قلعه واقع شده بود که ازلحاظ دارویي امکانات خیلی ناچیزی داشت. بهداری را یکی از اسرای ایراني که تکنسین درمانگاه بود اداره می‌‌كرد.

    علاوه‌بر چهار برجک‌ نگهبانی، که در گوشه‌های اردوگاه قرار داشت، و سیم‌خاردارهای حلقوی‌شکلِ دور اردوگاه، يك اتاق نگهبانی نیز در ابتدای ورودی و سمت چپ درِ اصلی قرار داشت. البته در قلعه نیز، اتاق نگهبانی درِ ورودی قلعه قرار داشت.

    اردوگاه بعقوبه 18 جز اردوگاه‌های مفقودین بود و به این علت یک سری امکانات ازجمله سلمانی برای اصلاح سروصورت، کتابخانه، خیاط‌خانه و فروشگاه بی‌بهره بودند. (مصاحبه با ستاری، همان)

    در این اردوگاه حبانه وجود نداشت و اسرا در لیوان‌های آلومینیومی، که در اختیارشان قرار داده شده بود، با خود آب می‌بردند و چون سطلی برای قضای حاجت در آسایشگاه نبود، مجبور می‌شدند در مواقع اضطراری، از این لیوان‌ها به‌عنوان ظرفی جهت قضای حاجت استفاده کنند و صبح‌ها هم آن را مي‌شستند و به‌عنوان لیوان آب یا چای، مورد استفاده قرار مي‌دادند.


گاه‌شمار و تركيب اسرا

بعقوبه 18 از آخرین اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق بود که با انتقال اسرا از اردوگاه 17 (نهروان) در 1367 تشکیل شد. در ماه‌های بعد، تعدادی از اسراي ساکن در اردوگاه‌های منطقة تکریت همچون ‌15، 14، 12، 11 و ‌16 به این اردوگاه انتقال داده شدند که بیشتر اسراي ارتشی یا سرباز بودند. ‌(اکبری، 1383: 7-24). البته در بین اسرای ارتشی هم 5-6 نفر از اقلیت‌های دینی (مسیحی) وجود داشتند (مصاحبه با ستاری، همان) در تاریخ 15/7/ 1368 نیز تعدادی از اسرای اردوگاه 11 به اين اردوگاه منتقل شدند. 5 مرداد 1368، ملحق اردوگاه 16 را تخلیه كردند و اسرای ساکن به دو گروه تقسیم شدند و اکثر بیماران مبتلا به گال را به اردوگاه 18 و 20 انتقال دادند؛ همچنین اسرای اردوگاه 12 را در دو نوبت و در تاریخ های 18 26/6/ 1368 و 24/7/1368 به اردوگاه 18 انتقال دادند. آمار دقیقی از تعداد اسرای ساکن در این اردوگاه در دست نیست، اما گزارش صلیب سرخ حاکی از آن است که در مرداد 1369 و در زمان تبادل اسرا حدود 5250 نفر اسیر ایرانی را شامل می‌شد که 4/13 درصد کل اسرای ایرانی بود و یکی از اردوگاه‌های پرجمعیت محسوب می‌شد (خاجی، همان: 263)


وقايع مهم

بعد از رحلت امام خميني (ره)، افسران عراقی به آسایشگاه مي‌روند و از اسرا می‌خواهند که مراسم رقص و پایکوبی به راه بیندازند. اما اسرا به حرف آنها وقعی نمي‌نهند. افسران عصر دوباره به آسایشگاه بازمي‌گردند و سخن صبح خود را تکرار می‌کنند، اما وقتی اسرا ناراحتی و اعتراض خود را نشان می‌دهند، دستور می‌دهند در آسایشگاه را ببندند. روز چهارم در باز می‌شود و افسران غذای چهار روز را یک‌جا به اسرا می‌دهند و دو روز دیگر در را به روی آنها می‌بندند. (همان)

    پس از اعلام خبر توافق تبادل اسرا، تعدادی از اسرای اردوگاه‌ها، خاصه مفقودین اقدام به تنبیه جاسوساني مي‌كنند که در طول اسارت با دشمن همکاری می‌كردند. درگیری بین اسرا و جاسوسان چند روزی ادامه دارد، اما عراقی‌ها واكنش خاصی نشان نمی‌دادند تا اینکه آنها هم در 26/5/1369 براي حمایت از جاسوسان وارد درگیری مي‌شوند و تلاش مي‌كنند اوضاع را با ضرب‌وشتم و حتی تیر هوایی آرام كنند. در این درگیری، حسین پیراینده با اصابت گلوله به شهادت مي‌رسد. بعد از شهادت حسین پیراینده، اسرا به مدت سه روز اعتصاب غذا مي‌كنند و بعد از 3 روز با قول فرمانده مبنی‌بر اجابت خواستة اسرا، اعتصاب غذا پایان مي‌يابد. البته فرمانده قول ديگري هم مي‌دهد که پیکر حسین پیراینده، در هنگام تبادل اسرا به ایران باز‌گردد، او به قول خود وفا نمي‌کند و پیکر شهید پیراینده بعد از 11 سال به ایران بازمي‌گردد. (خاجی، همان: 269)

    علاوه‌بر حسین پیراینده، جعفر جعفری از زنجان در اثر ابتلا به سل در اين اردوگاه درگذشت؛ یکی از بچه‌های کرمان در اثر عدم تست پنی‌سیلین در اواخر 1368 فوت كرد و در عراق به خاک سپرده شد (مصاحبه با ستاری، همان)


سرانجام اردوگاه

اسرای این اردوگاه در 21 شهریور 1369 هم‌زمان با تبادل اسرا در فهرست صلیب سرخ ثبت‌نام شده و اردوگاه با تخلیه اسرا منحل مي‌شود.


كتاب‌شناسي

آشوریان، مهرداد و رستمی، مرتضی (1373). اردوگاه مفقودین. تهران: حوزه هنری.

اکبری، رحمت‌الله (1383). زخم غزال. تهران: نشر رسانش.

خاجی، علی (1391). شرح قفص. تهران: پیام آزادگان.

رحمانیان، عبدالمجید (1388). تنفس ممنوع. تهران: پیام آزادگان.

نجفی، عبدالمجید (1388). باغ ملکوت. تهران: سوره مهر.

http://dehnamaki.com

معصومه جعفرزاده