بازگشت آزادگان به وطن
روز بازگشت اسيران ايراني در اردوگاههاي رژيم بعث عراق به ميهن
بیستوشش مردادماه 1369، روزی بهیادماندنی در تقویم ملی ايرانيان است. این روز تاریخی و باشکوه، یادآور بازگشت اولین گروه از آزادگان به وطن است. آزادگان با مقاومت حماسی خود در زندانهای رژیم صدام، به تعبیر مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای، «آبروی ملت ایران را حفظ کردند» و با سرافرازی به کشور بازگشتند. آنان با دستهایی خالی و دلهایی سرشار از ایمان و ارادههایی استوار در برابر دشمن ایستادند و ارتش بعثي را از دستیابی به اهدافش در شکستن ارادة اسيران، در پاسداری از اصول و ارزشهای انقلاب اسلامی ناکام کردند.
جنگ هشتساله که به پایان رسید، بهنظر میرسید که موانع تبادل اسيران جنگي برطرف شده است، ولی بهانهجوییهای رژیم صدام و کارشکنی سردمداران این رژیم ضدبشری، در مسير رسيدن به توافق نهايي صلح موجب شد مدت اسارت آزادگان دو سال دیگر به درازا بکشد و آنان صبورانه در انتظار آزادی به سر ببرند. روزها سپری میشد و بهانهجوییهای رژیم صدام ادامه داشت. در شرایطی که هیچ نشانهای از آزادی به چشم نمیخورد، صدام دست به ماجراجویی تازهای در منطقة خلیج فارس زد و در حملهای برقآسا، کشور کویت را به اشغال خود درآورد. این حادثه کورسوهای امید به بازگشت را در میان آزادگان از میان برد و شرایط را پیچیدهتر و مبهمتر از گذشته کرد. اشغال کشور کویت، در صدر اخبار جهان قرار گرفت و موضوع اجرای قطعنامه 598 و بند سوم این قطعنامه را، که ناظر بر آزاد کردن اسرای دو کشور ایران و عراق بود، در هالهای از ابهام فرو برد. بههمینعلت اغلب اسيران ايراني در تحلیلهای خود به این نتیجه رسیدند که اسارت آنان طولانیتر خواهد شد و تا فروکشکردن فتنة جدید صدام باید خود را برای تحمل شرایط دشوار زندگی در اسارت آماده کنند. اما برخلاف تصور آنها، همین حادثه سبب شد تا رژیم صدام، بهخاطر آنكه ميخواست نيروهاي خود را از مرزهاي شرقي عراق به جنوب منتقل كند، به خواستة مسئولان جمهوری اسلامی براي تبادل اسرا تن دهد و با پذیرش دوبارة معاهدة 1975 الجزایر، زمینه برای رهایی آنان فراهم شود.
اعلان غیرمنتظرة خبر آزادی
بعدازظهر 24 مرداد 1369 درحالیکه آزادگان یک روز عادی را سپری میکردند، گویندة تلویزیون عراق اعلام کرد که بهزودی خبر مهمی پخش خواهد شد و از بینندگان خواست برای شنیدن این خبر مهم، منتظر بمانند. به دنبال آن تلویزیون عراق شروع به پخش سرودهای مهیج زمان جنگ کرد و اعلان خبر را به تأخير انداخت. گوینده پس از پخش سرود، دوباره بر صفحة تلویزیون ظاهر شد و همان جمله را تکرار کرد. تمام آزادگان اردوگاه موصل 1 از محوطة اردوگاه به اتاقهای خود رفتند و منتظر شنیدن خبر مهم شدند! سرانجام گویندة تلویزیون ظاهر شد و آخرین نامة صدام به حجةالاسلاموالمسلمين علياكبر هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور وقت ایران، را قرائت کرد. او در این نامه شرایط ایران را پذیرفت و اعلام کرد «... با این تصمیم ما دیگر همهچیز روشن شده و بدینترتیب همة آنچه را که میخواستید و بر آن تکیه میکردید، تحقق مییابد و دیگر اقدامی جز مبادلة اسناد باقی نمیماند.» در ادامه نیز بهعنوان حسن نیت تأكيد کرد که عراق آمادگی دارد تا کار مبادلة اسرای دو کشور را آغاز کند و اولین گروه هزار نفری اسرای ایرانی را آزاد نماید.
پخش این خبر موجی از شادی را در میان آزادگان ایجاد کرد. آزادگان اردوگاه موصل 1 همدیگر را در آغوش میکشیدند و به یکدیگر تبریک میگفتند. همه به محوطة اردوگاه بازگشتند و از یکدیگر نشانی و شمارة تلفن میگرفتند. وقت آزادباش بهطور معمول، رأس ساعت 30/16 به اتمام میرسید و آزادگان به اتاقهای خود میرفتند و تا ساعت 8 صبح روز بعد درها قفل میشد، ولی آن روز تا غروب در محوطة اردوگاه باقی ماندند و خبری از نواختن سوت آمار و داخلباش نشد. عراقیها اجازه دادند ساعات بیشتری در محوطه باقی بمانند. حادثة اشغال کویت برای آزادگان مصداق اين آیة قرآن کریم بود «عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم... شاید از چیزی اکراه داشته باشید، درحالیکه همانچیز برای شما نیک است.» تصور اغلب اسيران از حملة عراق به کویت و اشغال آن کشور، بد و آن را موجب ادامة اسارت میدانستند، ولی همین حادثة بهظاهر بد، زمینهساز پذیرش شرایط ایران و آزادی آنان از قید اسارت شد.
بیم و امید
رژیم صدام در اذهان اسرا رژیمی عهدشکن تلقی میشد. تجربة طولانی زندگی در اسارت، این باور را ایجاد و تقویت کرده بود. بهرغم روشن شدن افق رهایی، اندکی تردید در ذهن اسرا وجود داشت. آنان احتمال میدادند با وجود اعلان رسمی موافقت صدام با آزادی اسرا، ممکن است این تصمیم بهسرعت عوض شود و شرایط به حالت اولیه برگردد. آن شب تا صبح روز بعد، این تردید در میان آزادگان وجود داشت و آنان، رهایی خود را قطعی نمیدیدند.
روز 25 مرداد، افق آزادی روشنتر شد. صبح اين روز عراقیها اعلام کردند اسرا براساس شمارة کارت اسارت آزاد خواهند شد. اکثر قدیمیترین آزادگان در اردوگاههای موصل بهخصوص موصل 1 در شمال عراق به سر میبردند.
اردوگاه موصل 1، مبدأ تبادل
اولین گروه هزار نفری از اردوگاه موصل 1 انتخاب شدند. عراقیها آنها را از بقیه جدا و هفتصد نفر باقیمانده را به طبقة بالای اردوگاه منتقل کردند. صبح روز بیستوپنجم، اعضای کمیتة صليب سرخ به اردوگاه آمدند و اسامی آنان را یادداشت کردند. از هرکس این پرسش را میکردند که آیا مایل است به ایران بازگردد یا میخواهد به کشورهای خارجی پناهنده شود؟ هیچکس درخواست پناهندگی نکرد. بعدازظهر همان روز، کاروان هزارنفری آمادة حرکت شد. اتوبوسها را در ورودی اردوگاه مستقر کرده بودند. آزادگان برای نخستینبار بدون چشمبند و دستبند به بیرون از اردوگاه برده میشدند و میتوانستند اردوگاه را از بیرون مشاهده کنند؛ همینطور وسعت آسمان و دشت وسیع پیرامون اردوگاه را. ظاهر اردوگاه از بیرون بسیار زمخت و خشن بهنظر میآمد. کاروان آزادگان بهسمت ایستگاه قطار شهر موصل و از آنجا بهسمت بغداد و سپس بهسوی مرز خسروی به حرکت درآمد.
کاروان دوم، که ترکیبی از آزادگان موصل 1 و 2 بود، صبح روز 27 مرداد 1369 ساعت 10 صبح به مرز خسروی رسید. ساعت 10 صبح آزادگان در آنجا منتظر ماندند تا آنها را به مسئولان ایرانی تحویل دهند. از ناهار خبری نبود. آب بهسختی یافت میشد. در چهرة برخی از آزادگان، آثار نگرانی دیده میشد. نماز را اکثراً با تیمم خواندند و همچنان به انتظار ماندند. لحظات بهکندی سپری میشدند. فکر بازگشت به اردوگاه همه را آزار میداد. ساعت حدوداً 15 بعدازظهر بود که کار مبادله آغاز شد.
آزادگان را نفربهنفر به مسئولان ایرانی تحویل دادند. صدای تکبیر و صلوات به هوا برخاسته بود. دژبانان عراقی هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند اوضاع را کنترل کنند. بچهها از نقطة صفر مرزی عبور کردند و در اتوبوسهای ایرانی نشستند. اتوبوسها که به حرکت درآمدند، آنها نفس راحتی کشیدند. از عمق جان احساس میکردند که واقعاً آزاد شدهاند. در طول جادههای شهرهای مرزی مردم بهصورت انبوه، به استقبال آمده بودند. صحنههای شورانگیزی به چشم میخورد. استقبال مردم شهرهای «کرند» و «اسلامآباد» باشکوه بود. مرد و زن و پیر و جوان حضور داشتند. در ورودی شهر کرمانشاه نیز مردم استقبال خوبی بهعمل آوردند. کاروان آزادگان در پادگان «اللهاکبر» کرمانشاه توقف کرد و قرار شد به مدت دو روز در آنجا قرنطینه شوند. پس از ورود و استقرار در اتاقهای تعیینشده، نماز جماعت خواندند. پس از آن شام آوردند. نخستین شام پس از آزادی، اکثر بشقابها نیمهپر برگردانده شدند. برای دستاندرکاران پذیرایی تعجبآور بود که آزادگان غذای کمی خوردهاند. علت این بود که در طول اسارت معدهها کمحجم شده بود. آزادگان به غذای کم عادت کرده بودند. شب تا نیمه در محوطة پادگان قدم زدند. بسیاری از آنان به آسمان پرستاره خیره میشدند و از تماشای آن لذت میبردند. برخی از خبرنگاران، که شاهد این صحنه بودند، از حرص آزادگان برای نگاه به آسمان تعجب میکردند، آنها فکر میکردند آزادگان در آسمان چیز عجیبی دیدهاند. یکی از خبرنگاران پرسید: «مگر در آسمان چه دیدهاند که اینگونه خیره شدهاند» آزادهای گفت: «ده سال از تماشای آسمان و ستارگان در شب محروم بودند، به این همه زیبایی خیره شدهاند.»
روز بیستوهفتم
کار ثبتنام آزادگان به تفکیک استان و شهرستان و نیز بررسی وضعیت سلامت آنان توسط گروههای مخصوص آغاز شد. از همه آزمایش خون بهعمل آمد. پس از گرفتن عکس پرسنلی، کارت آزادگی صادر شد. به هرکس یک دست لباس نظامی و یک دست کت و شلوار و یک قطعه سکة بهار آزادی و یک فقره چک بیستهزار تومانی تحویل داده شد. خبرنگاران به گرفتن مصاحبه و تهیۀ گزارش خبری مشغول بودند. گروههایی از نیروهای وزارت اطلاعات، پرسشنامههایی را آوردند و از آزادگان اطلاعات اردوگاه را میخواستند. شب آخر قرنطینه بسیاری از آزادگان تا صبح بیدار ماندند و در محوطة پادگان قدم زدند. پس از صرف صبحانه، آزادگان هر استان به فرودگاه کرمانشاه انتقال داده شدند. در عین شادی ناشی از آزادی، لحظههای خداحافظی دردناک بود. کسانی که سالهای طولانی دوران مقاومت را مانند یک خانواده با یکدیگر سپری کرده بودند و ازنظر روحی و عاطفی به هم وابسته بودند، اینک باید در مسیر سرنوشت از یکدیگر جدا شوند. هواپیماهای حامل آزادگان بهترتیب، در مسیر استانهای مختلف به پرواز درآمدند.
شهریورماه
در طول شهریورماه، کار مبادلة آزادگان ادامه یافت و در هر نوبت، هزار نفر به کشور بازگشتند. ترتیب مبادله با کمی اختلاف یکسان بود؛ انتقال به بغداد و از آنجا به مرز خسروی و پادگان «اللهاکبر» در کرمانشاه. سید آزادگان مرحوم حجتالاسلام حاج سید علیاکبر ابوترابیفرد و همراهانش آخرین گروهی بودند که در مبادلة بزرگ وارد کشور شدند. یکی دو گروه از آزادگان که به حبسهای طولانی محکوم شده بودند و در خارج از اردوگاهها به سر میبردند، در پاییز آن سال آزاد شدند.
سرتیب خلبان حسین لشکری و عبدالحسين دبات در 1377 به وطن بازگشتند. امیر لشکری و دبات ازنظر سابقه از قدیمیترین آزادگان ایرانی محسوب میشود.
در مجموع تعداد 42 هزار آزادۀ ایرانی در 1369 آزاد شدند و به وطن بازگشتند[۱].
کتابشناسی
- ↑ این مقاله حاصل مشاهدات و تجربیات شخصی نویسنده در طول دوران اسارت و نیز بررسی مجموعهای از خاطرات شفاهی آزادگان است که در مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان موجود میباشد.