مهاجران ملکوت

از ویکی آزادگان
نسخهٔ تاریخ ‏۷ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۱:۰۹ توسط Esarat (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ي' به 'ی')
کتاب مهاجران ملکوت

کتاب خاطره آزادگان

فرداده کتاب

نویسنده: عبدالمجید رحمانیان

ویراستار: بیژن کیانی

حروف‌چین و صفحه‌آرا: مریم مردانی

لیتوگرافی، چاپ و صحافی: خجسته، پروانه

نوبت و سال چاپ: اول، 1386

شمارگان: 2000

قیمت: 15000 ریال

تعداد صفحات: 112

شابک: 2- 09- 5013- 600 - 978

قطع کتاب: رقعی

نوع کتاب: خاطره

معرفی کتاب

این کتاب تحت عناوین ذیل به نگارش درآمده است:سیدمحمد امامزاده بزرگوار؛ كراماتی از جد مادری ما؛ فدائیان اسلام؛ یادی از شهید آیت‌الله فومنی؛ شهید آیت‌الله سعیدی؛ در محضر آیت‌الله حاج شیخ‌مجتبی قزوینی؛ آیت‌الله شاهرودی و وادی‌السلام؛ یادی از مرحوم علامه سیدعلی قاضی؛ علامه امینی و کرامت امیرالمؤمنین(ع)؛ شفای سیدی بزرگوار؛ شفادهندة من علی(ع) است؛ میهمان امیرالمؤمنین(ع)؛ پیاده‌روی‌های عاشقانه؛ قلب پاک آن جوان؛ باغی از باغ‌های بهشت؛ چشم‌های شفایافته؛ تبسم امیرالمؤمنین(ع)؛ سینه چاک امام‌حسین(ع) و ... .

مجموعه سه جلدی به روایت ابوترابی(← سید علی اکبر ابوترابی فرد) سه‌گانه‌ای است که شامل خاطرات سیدآزادگان(← سید علی اکبر ابوترابی فرد) از زبان بستگان، دوستان و آشنایان او به‌ویژه خاطرات پیاده‌روی‌های معروف آزادگان و آن مرحوم است. این مجموعه سه‌گانه کتاب که با نام‌های مهاجران ملکوت، آن یار آسمانی و حماسه های ناگفته منتشر شده است به شرح مبارزات مرحوم ابوترابی(← سید علی اکبر ابوترابی فرد) با رژیم ستمشاهی، حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، همکاری با شهید چمران و دوران اسارت ایشان می‌پردازد.

این کتاب تقریباً همان کتاب مهر نگاه اولیاء است که تعدادی عنوان به آن اضافه شده و انتشارات آن نیز تغییر کرده است.

گزیده‌ای از محتوای کتاب 

اواخر ماه صفر، روزی فرمود: «من امروز عصر از این دنیا می‌روم ... دیشب در عالم خواب، هم جهنم را دیدم و هم من را به بهشت بردند و جای مرا در بهشت نشان دادند و به من بشارت دادند که فردا عصر جای شما اینجاست.»

ساعت 10 صبح، آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله صدر را خواست. نیم ساعتی با آنها صحبت کرد. بعد از نماز ظهر و عصر هم غذا نخورد و رفت زیر کرسی و رو به قبله نشست. قرآنی به دست گرفت و شروع کرد به خواندن. من و پسر کوچکش هم نشسته بودیم.

یک مرتبه فرمود: «صدق الله ال ...» دیگر علی العظیم را کسی نشنید. قرآن از دستش افتاد. وقتی پسرش پرید به سمت او، دید مثل اینکه ساعت‌هاست که روح از بدنش جدا شده است ... [۱].

کتابشناسی

  1. قلعه قوند، فرزانه؛ کیانی، طاهره؛ شاهرخ آبادی، فهیمه و گودرزی، افسانه(1399). کتابنامه آزادگان. تهران: انتشارات پیام آزادگان،